نظریهپردازان توسعه نسل اول-تکمیلی
با سلام.
کلیه دانشجویانی که در ترم اول سال تحصیلی ۹۴-۹۳ اقدام به اخذ واحد درسی سمینار مسائل جهان سوم با استادی دکتر امیر دبیریمهر نمودهاند، میتوانند از طریق لینکهای ذیل نسبت به دانلود پاورپویت مربوط به ارائه کنفرانس کلاس با عنوان «نظریهپردازان توسعه نسل اول» -که توسط آقایان هادی کیخاییراد، احسان زابلی و براتعلی خمر تهیه شده- اقدام نمایند.
************
نظریهپردازان نسل اول توسعه
موج جدیدی از تحقیقات توسعه در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ درباره ملتهای جدید آسیا و آفریقا انجام گرفت که این تک نگارههای ارزشمند درباره غنا، نیجریه، ساحل عاج، ترکیه، ایران، هند، ژاپن، مالایا، برمه و… توسط مایرون وینر، جیمز کولمن، دانکوارت روستو، لوسین پای و… به دست آمد. محورهای قالب بحث پژوهشگران شامل این موارد میباشد:
الف) جامعهشناسان سیاسی که در این دوره گروهی از دانشمندان علاقهمند به کمیتگرایی در رشته علوم سیاسی فرضیههایی درباره رابطه بین جنبههایی از نوسازی مثل صنعتی شدن و شهرنشینی و گسترش رسانههای گروهی از یک سو و بسیج سیاسی و گسترش دموکراسی را از سوی دیگر مطرح کردند. مانند لرنر، کارل دویچ و…
ب) مورخان اقتصادی که به مسئله تبعات تجربه صنعتی شدن کشورهای غربی بر جهان سوم توجه داشتند در حالیکه اقتصاددانان به راهبرد توسعه و برنامهریزی و سرمایهگذاری در جهان سوم اهمیت میدادند.
ج) روانشناسان این اندیشمندان به عوامل روانی از جمله دیدگاهها، ارزشها و ویژگیهای شخصیتی در فرآیندهای توسعه اهمیت بیشتری میدادند. افرادی مانند: دیوید مک کللاند و جدیدتر از آنها آلکس اینکلس
د) جامعهشناسان برخی گمان میبردند همه نکات مثبت باهم میآیند یعنی علوم، تکنولوژی، صنعت و دموکراسی همه حلقههای تجزیه ناپذیر یک شبکه هستند و برخی مانند: هیرشمن و ساموئل هانتینگتون نوعی عدم توازن، فروپاشی و فرآیندی طولانی برای حصول توسعه پیشبینی میکردند. گروهی نیز به پیگیری سنت جامعهشناسی تاریخی وبر و تاکید بر تخصصی شدن ساختاری و سکولارشدن فرهنگی پرداختند. تالکوت پارسونز نیز که تدوین کننده تلاشهای مفهومی نظریه پردازان توسعه بود طرح بزرگ یکسانسازی علوم اجتماعی او تأثیر مهمی بر آثار توسعه در سطح خرد و کلان بر جای گذاشت.
و) نهادگرایان که به اهمیت نهادها در فرایندهای توسعه اهمیت میدادند. نهادهای خاص مثل دیوان سالاری (بریبانتی، آیزنشتات) یا ارتباط متقابل بین نهادها توسط (ساتن، ریگز، شیلز آلموند، -آپترو) مارکسیستهای نو، این افراد با اندیشه های خود بابهای جدیدی در مباحث توسعه گشودند. مانند پل باران، سمیرامین، کاردوزو، فالتو و…
در هر حال مهمترین نظریهپردازان توسعه نسل اول که در سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۰ دیدگاههای خود را ارائه کردهاند به شرح ذیل میباشند:
۱- کارل دویچ: اولین کسی که اصطلاح بسیج اجتماعی را به کار برد. از نظر او بسیج عملی است که نوسازی جامعه را تضمین میکند و شاخص وضعیتی است که مردم در گذار از نوعی زندگی سنتی به زندگی جدید، تجربه میکند به نظر او عقلانیت مدرن حاصل بسیج اجتماعی بعلاوه همگونی فرهنگی است. هدف دویچ این بود تا بتواند میزان بسیج جامعه را مشخص کند و در نتیجه بتواند سطح توسعه سیاسی آن جامعه را به دست بیاورد.
۲- دانیل لرنر: معروفترین مطالعات اولیه نوسازی توسط او بود. از دیدگاه او نوسازی اروپا یک روند خطی را به صورت گذار از مراحل مشخص پشت سر گذاشته است که عبارتند از: عصر اکتشاف – رنسانس – اصلاح مذهبی – جنبش ضداصلاح و انقلاب صنعتی. او بررسی فرایند نوسازی را به طور خاص از روستای به لغات ترکیه و تحقیقاتش را از مردم روستا آغاز کرد. این تحقیقات باعث شد که او به این نتیجه برسد که انسانها بر مبنای گرایش خود به سه دسته الف- نوگرا (دارای طرز فکر فرا محلی، شهرنشین، باسواد و مشارکت جو) ب- در حال گذار (تمایل به حرکت به سوی آینده نامعلوم، ناهراس از خطرات، فاقد سواد و قدرت جهتدهی به تمایلات خود) ج- سنتی (داری مشخصاتی کاملاً متضاد با فرد نوگرا) تقسیم میشوند. به نظر او نوسازی یعنی اول شهرنشینی، دوم سوادآموزی و سوم گسترش رسانههای عمومی.
۳- مک کللند: او همانند لرنر از دیدگاه فرد و خصوصا جنبه روانشناسانه او به بحث توسعه میپردازد. او میپرسد مسئولیت نوسازی اقتصادی جهان سوم بر عهده کیست؟ به نظر او این سیاست مداران غرب نیستند که نقش مهمتر را بر عهده دارند بلکه بیشترین نقش را باید به کارفرمایان داخلی نسبت داد. رهنمود مک کللند برای اعتلای توسعه اقتصادی در کشورهای جهان سوم این است که باید انگیزه پیشرفت یا ضرورت پیشرفت را در میان کار فرمایان و مدیران صنعتی کشورهای جهان سوم تقویت کرد.
۴- آلکس اینکلس: محور تحلیل اینکلس تجدد روانشناختی است. اینکلس و دستیارش پرسشنامههایی را در نیجریه، اسرائیل، بنگلادش، آرژانتین، هند و شیلی توزیع نمودند تا میزان نوگرایی افراد را ارزیابی کنند. اینکلس عمدهترین ویژگیهای افراد نوگرا را آمادگی برای پذیرش تجربیات جدید، داشتن استقلال هرچه بیشتر از چهرههای صاحب اقتدار، علمباوری، تحرکگرایی، استفاده از برنامهریزی درازمدت و مشارکت در سیاست مدنی برمیشمارد. به نظر او آموزش و تحصیلات مهمترین عامل پذیرش ارزشهای نوین توسط مردم در کشورهای جهان سوم است.
۵- سیمور مارتین لیپست: او در مقاله تحقیقی خود باعنوان «توسعه اقتصادی و دموکراسی» این سؤال را طرح میکند: آیا تنها جوامع مرفه هستند که میتوانند دموکراسی را برپا دارند. دموکراسی در پژوهش او به گونهای از نظام سیاسی اطلاق میشود که به طور منظم فرصتهای قانونی را برای تغییر مقامات حاکم ارائه میکند و به مردم اجازه میدهد تا از طریق انتخاب صاحبان مناصب سیاسی، در تصمیم گیریهای عمده اعمال نفوذ نمایند. شاخصهای توسعه اقتصادی از نظر لیپست عبارتند از ثروت، توسعه صنعتی، شهرنشینی و تحصیلات.
۶- رابرت دال: دال دو کتاب در خصوص رابطه دموکراسی و توسعه اقتصادی به نامهای مقدمهای بر نظریهی دموکراسی و سیاست، اقتصاد و رفاه نوشته است. این دو اثر به این نتیجه رسیدهاند که دموکراسی به گونه ای تدریجی و فقط در قالب پلی آرشی تحقق دارد. از نظر دال بازی سیاسی در هر جامعه مشروط به امکاناتی است که سطح توسعهی آن جامعه به دست میدهد.
۷- والت روستو: او نظریه خود را در کتابی با عنوان مراحل رشد اقتصادی ارائه کرد. دیدگاه او کاملاً ضدکمونیستی بود. روستو معتقد بود مراحل رشد اقتصادی کشورها عبارتنداز: ۱-۷) مرحله جامعه سنتی: در این مرحله رشد تکنولوژی بسیار محدود است. یک جامعه سنتی جامعهای است که شرایط لازم برای خیز در آن پیدا نشده است. ۲-۷) مرحله انتقالی: از نظر روستو در این مرحله اول باید افزایش بازدهی در بخش اولیه پیدا شود مانند: افزایش تولید پشم، پنبه، ابریشم، چوب، نفت و … که تغییرات وسیع در بخشهای حمل و نقل، کشاورزی و بازرگانی خارجی صورت گیرد.۳-۷) مرحله خیز و جهش: خیز مدت زمانی است که طی آن نرخ سرمایهگذاری به گونهای افزایش مییابد که تولید واقعی سرانه را افزایش میدهد. در نتیجه رشد شرط عادی خیز است. خیز در جامعهای صورت میگیرد که بتواند با جدیت امکانات تازه عرضه رافراهم کند. (داشتن انگیزه ویژه). از نظر روستو خیز همان انقلاب صنعتی است. ۴-۷) مرحله در راه بلوغ: پس از مرحله خیز یک زمان بلند لازم است تا زمینه پیشرفت مداوم به وجود آید. نرخ رشد سرمایهگذاری این دوره ۱۰ تا ۲۰ درصد است که موجب میشود تا ازدیاد محصول به طور منظم افزایش جمعیت را خنثی کند این مرحله در راه بلوغ نامیده شد چون از نظر روستو بلوغ ۶۰ سال بعد از خیزبه دست میآید. ۵-۷) مرحله مصرف انبوه: در این مرحله بخشهای پیشگام به سوی تولید کالا یا خدمات مصرفی گرایش مییابند و درآمد به سطحی میرسد که تأمین غذا و پوشاک و مسکن دیگر مسئله نیست و تولید لوازم لوکس زندگی افزایش مییابد. یک دهه بعد روستو در رساله سیاست و مراحل رشد، مرحله ششم را با عنوان جست وجوی کیفیت اضافه کرد.
۸- ادوارد شیلز: شیلز در کتاب توسعه سیاسی در دولتهای جدید میگوید هدف مشترک تمامی دولتهای جدید و در حال پیشرفت متجدد شدن یا پویایی، دموکراسی و مساوات طلبی میباشد. آن چه سد راه شکوفایی در جوامع جهان سوم میشود مجموعه دادههای نامناسب برای دموکراسی است. شیلز پنج نوع نظام سیاسی را که به مسئله نوسازی تلقی میشود بر میشمارد: ۱-۸) دموکراسی سیاسی که بهترین نوع نظام سیاسی است و در آن اجماع در مورد قانون اساسی وجود دارد و نیروهای مسلح حافظ قانون هستند. ۲-۸) دموکراسی هدایت شده که در آن قوه مجریه مبتنی بر دیوانسالاری شایسته و مرکز واقعی قدرت است. همچنین قوه مقننه در حاشیه قدرت عمل میکند. ۳-۸) الیگارشی نوگرا که حکومت در کنترل نظامیان یا غیرنظامیان است که در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگرند و در آن دستگاه قضائی بی طرف وجود ندارد، قوه مقننه فاقد اعتبار است و نظارت دموکراتیک در کار نیست. ۴-۸) الیگارشی توتالیتر که در آن دموکراسی و ارزشهای آن کاملاً صوری هستند. یک جناح راستگرا حاکمیت دارد که به نوعی ایدئولوژی خاص تعهد دارد. حاکمیت قانون و بیطرفی قوه قضائیه وجود ندارد و قدرت در دست حاکمان است. ۵-۸) الیگارشی سنتی که در این نوع افکار عمومی شکل نگرفته و فرهنگ سنتی عامل مشروعیت حکومت است. مبتنیبر نظام پادشاهی مشروطه قدرتمند با عقاید مذهبی سنتی است، قوه مقننه جایگاهی ندارد و حاکمان با یکدیگر نسبت خویشاوندی دارند.
۹-گابریل آلموند و جیمز اس. کلمن:
کتاب سیاست در مناطق در حال توسعه، ادغام مطالعات توسعه سیاسی در بطن نظریه کارکردگرایی با دو عنصر سازماندهی و کارکرد جامعه و نظام سیاسی را به هم مشارکت میدهد. این نویسندگان نظام سیاسی را به نظام کنش متقابل تعریف کردند که کار ویژههای ادغام و تطبیق را از طریق توسل به تهدید یا اجبار فیزیکی مشروع به انجام میرساند. به نظر ایشان استقلال و تخصصگرایی متغیرهای بنیادی توسعه سیاسی را تشکیل میدهند.
در پایان یادآور میشود که وجه مشخصه جوامع سنتی ساختارهای سیاسی گسیخته با کمترین حد تخصصگرایی است که عموماً بهوسیله یک مرجع واحد انجام میپذیرند و برعکس جوامع متجدد به ساختارهای انحصاراً سیاسی (پارلمان، حکومت، احزاب سیاسی، هیئت سیاسی) با تقسیمکار مشخص مجهز هستند.
+ تلخیص کننده: هادی کیخایی راد
+ ویراستاری: فتحی
+ خلاصهای از بخش نظریهپردازان نسل اول توسعه کتاب نوسازی، توسعه، جهانی شدن (مفاهیم، مکاتب، نظریهها) دکتر رضا شیرزادی
************