۵ ساحت یا بعد وجودی انسان : جسم و روان و ذهن و مغز و روح :بخش دوم(مقدمه)
مقدمه دوم
در گذشته حکما به این مرزبندی های دوران جدید که ناشی از تخصصی شدن دانشهاست قایل نبودند گاهی درد جسمانی را در علل روانی جستجو می کردند که امروز آن را روان تنی یا سایکوماتیک می دانیم. داستان بیماری کنیزک در مثنوی به خوبی این حوزه فراموش شده را نشان می دهد وقتی کنیزک بیمار شد و اطبا نتوانستند او را درمان کنند. مولانا به زیبایی می گوید:
گفت: هردارو که ایشان کرده اند
آن عمارت نیست، ویران کرده اند
دید رنج و کشف شد بَر وی نهفت
لیک پنهان کرد و با سلطان نگفت
رنجَش از صفرا و سودا نبود
بوی هر هیزم پدید آید زدود
دید از زاریش، کو زارِ دل است
تن خوش است و او گرفتارِ دل است
عاشقی پیداست از زاریّ دل
نیست بیماری، چو بیماریّ دل
و جالب است که در این داستان حکیم از تکنیک تداعی واژگان در روان درمان گری استفاده کرد و با آوردن نام سمرقند متوجه عشق کنیزک شد که باعث زار و نزاری او شده است .
گفت: چون بیرون شدی از شهر خویش
در کدامین شهر بودستی تو بیش؟
نام شهری گفت و زان هم درگذشت
رنگ روی و نبض او دیگر نگشت
خواجگان و شهرها را یک به یک
بازگفت از جای و از نان و نمک
شهرشهر و خانهخانه قصّه کرد
نه رَگش جنبید ونه رُخ گشت زرد
نبضِ او برحالِ خود بُد بیگزند
تابپرسید از سمرقندِ چو قند
نبض جَست و روی سرخ و زرد شد
کزسمرقندی زرگر، فرد شد
چون زِ رنجور آن حکیم این راز یافت
اصلِ آن درد و بلا را بازیافت.
هدف از اشاره به این داستان نشان دادن رویکرد جامع حکما به هستی انسان و در هم تنیده بودن و مرتبط بودن ساحتهای وجودی است. امروزه به واسطه گسترش دانش و تخصصی شدن علوم حتی در پزشکی نیز طبیب جامع و مسلط به همه اعضا و جوارح بدن نیز وجود ندارد و متخصص گوش میانی بورد متمایزی از متخصص حلق و بینی دارد و قس علیعهذا.
اگر ساحت های معرفت بشری یعنی علم و فلسفه و عرفان و دین و شهود را هم در نظر بگیریم موضوع علم مطالعه چیستی و چگونگی کارکرد جسم و روان و مغز انسان است و فلسفه با ذهن و فکر کار دارد و عرفان و دین و شهود به چیستی و تطورات ذهن و روح انسان معطوف هستندو از انجا که در دوران پس از رنسانس [۱]جسمانیت و مادیت و کسب لذت و گریز از درد اولویت و غایت القصوای بشر شده است طبیعتا علم و دانش تجربی و به تبعیت از آن فلسفه تجربی از جنس هیوم اهمیت بیشتری پیدا کرده است و ساحت های روانی و روحانی و معنوی و حتی ذهنی کمتر مورد توجه قرار دارد و اساسا عصر حکمت و حکمای جامع الاطراف به پایان رسیده است. [۲] نکته مهم دیگر اینکه ادیان غیر آسمانی مانند بودا معنویت و روحانیت را نه در خدا و امر متعال بلکه در جهان ناشناخته ذهن جستجو می کنند و ذهن آگاهی را مقدمه خود شناسی و خود سازی می دانند . باری
در ۵ ساحت مذکور دست کم در یکصد سال اخیر ساحتهای جسمانی و روانی محل انکار نبوده و نیست و مورد پذیرش عقل عمومی است دینداران هم از دیرباز و در درازنای تاریخ بشر ؛ ساحت روحانی را هم می پذیرند اما ساحتهای مغزی و ذهنی با پیشرفتهای بشر و در عین حال آشکار شدن ابعاد ناشناخته وجودی انسان و پیچیدگی های هستی شناسی و معرف شناسی او ( ابعاد انتولوژیک و اپیستومولوژیک) بیشتر مورد توجه قرار گرفته و غفلت از سوژه شناسا را در شناخت سوژه موثر می داند البته از وجه سلبی.
بعد از این مقدمه مروری می کنیم به ۵ ساحت مذکور.
[۱] -هنرمندان رنسانس معتقد بودند که بدن انسان چیز شگفت انگیزی است. در نقاشی داوینچی در سال ۱۴۸۷ انسان ویتروی، او مردی گسترده را به تصویر می کشد.مجسمه معروف میکل آنژ هم با نام دیوید ، توجه هر بیننده ای را جلب می کنند. از جمله ویژگی های هنر رنسانس ، تاکید بر درک طبیعت و بدن انسان است.برهمین اساس می توان گفت هنر رنسانس ، نگاه انسان به علم پزشکی راه هم تغییر داد.
[۲] – تجربه گرایی فلسفه ای است که همه دانش ها از تجربه و مشاهدات سرچشمه می گیرند. این سنگ بنای روش علمی است و زیربنای بسیاری از علوم و پزشکی مدرن است.در میان فلاسفه ، تجربهگرایی در مقابل عقلگرایی قرار میگیرد، جایی که عقلگرایی دیدگاهی است که دانش توسط عقل، تحلیل یا اندیشیدن به چیزها توسعه مییابد.
بخش اول این مقاله را اینجا بخوانید