مساله دانستن نیست ؛ مساله مرزکشی است
وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ
و حق را به باطل درنیامیزید، و حقیقت را -با آنکه خود مىدانید- کتمان نکنید.
بسیاری از دوستان خیرخواه و سلیم النفس از من میپرسند آیا نقد و تبیین و تحلیل می تواند جاهلین را اگاه ،مفسدین را صالح، منافقین را مخلص ،کافرین را مومن ،گمراهان را هدایت و خائنین را خادم کند؟
پاسخ بنده این است:
فارغ از اینکه کنش و فعالیت اصحاب قلم و تفکر و نقد و اندیشه چه اثری بر ترمیم کژ اندیشیها وکژ رفتاریها دارد -که خود جای تامل دارد- ماموریت و دغدغه من و امثال ما از نوع دیگری است. با آشناییای که با اقشار و طیفهای مختلف مردم، در قدرت و بر قدرت دارم برایم اشکار است که دست کم برای اکثریت متحجرین، مفسدین،مزدورین ،منافقین ، تمامتخواهان ، فریب کاران ، سرکوبگران و مردمستیزان مسالهی اصلی «جهل و ندانستن » نیست.
تا از طریق آگاهکردن، دست از خطااندیشی و پلشتی بردارند.اینگروهها دقیقا میدانند بخاطر ترس، مادیگرایی، دنیازدگی، قدرتپرستی و ضعفهای عمیق شخصیتی و روانی در طرف تاریک تاریخ ایستادهاند ،شرافت را رها کردهاند، خدا را هر روز در خانه ذبح میکنند ، بتخانه ها را رونق میبخشند ، حقوق انسانها را پایمال می کنند و در پوستین دیکتاتورها میدمند .
من فقط برای این میاندیشم و مینویسم و سخن میگویم وگفتگو میکنم که بگویم ای طایفهی خدا ناباور و بیوجدان و ایهاالناس :
من از قبیله شما نیستم و میخواهم بدانید که ما میدانیم که شما «میدانید » اما نمیخواهید باشرافت و اصالت زندگی کنید. همین فریاد برای به لرزه دراوردن خانهی عنکبوتی ظلم، فساد، تباهی و استبداد کافی است .
بر همین مبنا اخلاقی و انسانیترین کنش در روزگار ما اعتراض بلند و صریح و شفاف به همهگونه فساد رفتاری و عقیدتی و فکری است که در قالب تصمیمات غیر عقلانی وضد مردمی و فرسنگها بیگانه از روح دین و معنویت تجلی مییابد. شوربختانه این تصمیمات کم نیستند و ما را محاصره کردهاند.
فراموش نکنیم این قبیلهی تباهی، هم در قدرت و ساختار رسمی حضور پر رنگی دارند، هم در خارج از قدرت و درون جامعه . از این رو، این مرزکشی کاری است بس هنرمندانه و شرافتمندانه.