۵ ساحت یا بعد وجودی انسان : جسم و روان و ذهن و مغز و روح(پیش درامد)
پیش درامد
((اینقدر عمر که تو را هست در تفحص حال خود خرج کن))
شمس تبریزی
در حکمت و فلسفه های گوناگون در شرق وغرب ازضرورت خود شناسی [۱]بعنوان مهمترین حکمتها و اُم المعارف نام بردهاند. مهمترین گام در این خصوص شناختن ابعاد وجودی انسان است.
خداوند متعال در قران کریم در آیه ۵ سوره طارق می فرماید: فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ یعنی انسان باید بنگرد که از چه آفریده شده است؟ یا در آیه ۱۰۵ سوره مائده می فرماید : یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ یعنی ای کسانی که ایمان آورده اید به خود بپردازید.امیرالمومنین علی (علیه السلام) می فرماید: کسی که به خودشناسی دست یابد به بزرگ ترین سعادت و کامیابی رسیده است.[۲]
بنا به نقل تاریخی بر در معبد دِلفی، در یکی از شهرهای یونان باستان، برای کشف رموز خلقت و پیچیدگیهای وجود انسان، نوشته بودند که «خود را بشناس!» در تاریخ فلسفه، خودشناسی، از نظریات اساسی سقراط حکیم بوده است. [۳]ایمانویلکانت، از فیلسوفان بزرگ مغرب زمین، می گوید: انسان قبل از هر چیز باید به ارزیابی و شناخت دقیق توانایی شناخت خود بپردازد.[۴]
خودشناسی بدین معنا مد نظر ماست که من بعنوان انسان ازچه ابعادی ساخته شدم که بتوانم برای خود شناسی ،مرحله به مرحله به پیش روم و خویشتن را بشناسم.اگر فقط ماده و جسم هستم آن را بشناسم و اگر ترکیبی از روح و جسم به همین طریق. سطح این خود شناسی فراتر از معانی متعارف در روان شناسی است هر چند آن را در برمیگیرد.
برهمین اساس در این نوشتار اولیه که یقینا نیازمند جرح و تعدیل و اصلاح و تکمیل از جانب اَرباب معرفت است ما از ۵ ساحت وجودی سخن می گوییم و تلاش میکنیم مصداقها و شواهد لازم در وجود آنها را بیان کنیم.
هر انسانی فارغ ازدانش و مرتبهو منزلت و سواد و معرفت از ۵ ساحت وجودی برخورداراست که عبارتند از :
۱- ساحت فیزیکی
۲- ساحت روانی
۳- ساحت مغزی
۴- ساحت ذهنی
۵- ساحت روحی یا معنوی
بدیهیو بسیار مهم است که بدانیم این ساحتها کاملا ازهم مستقل ومجزا و منفک نیستند وبه شکل همپوشانی شده ، وجودو هستی ما انسانها را می سازند و این تمایز ها صرفا برای شناخت دقیقتر ابعاد وجودی با هدف حرکت دقیقتر و صحیحتر در مسیر خودشناسی و خودسازی است .نوعی وحدت در کثرت و کثرت در وحدت در این مفهوم مشاهده می شود.[۵] مصداق این معنا در انسان شناسی این معناست که هرچند انسان وجودی یکپارچه است اما ساحتهای او از هم قابل بازشناسی درذیل وجودی تک ساحتی است . مانند دریایی که دریاست اما دربرگیرنده میلیونها موجودی است که دردریا امکان حیات و وجود مییابند. هیچ کدام آنها دریا نیستند امادریا بدون انها دریا نیست . انسان هم فقط کالبد و جسم نیست اما بدون جسم تعیُّن و موجودیت پیدا نمی کند. تنها روان نیست اما بدون روان هم هویت پیدا نمی کند و الخ.
از این رو و به منظور شناخت ابعاد گوناگون وجود آدمی ،معارف و دانشهای متنوع و متفاوتی شکل گرفته است.
برای شناخت و درمان جسم وکالبدو تن و متعلقات آن ، علم طب یا اَبدان یا علوم پزشکی شکل گرفته است و آنقدر اهمیت داشته که به اطبّا عنوان حُکما را منتسب می کردند .
برای شناخت روان انسان ؛ دانش روان شناسی شکلگرفته و بویژه درصد سال اخیر توسعه یافتهاست وقتی جامعه شناسی درتحلیل رفتار انسان بِما هُو انسان و مُنتزِع از جامعه ناتوانی خود را اشکارساخت.
برای شناخت مغز ،متخصصین مغز واعصاب و روان پزشکان تحقیق می کنند و در دهه های اخیر علم عصب شناسی نیز توسعه چشم گیری یافته است .
برای شناخت ذهن فلاسفه و روان درمان گران تلاش بسیار کرده اند و حتی شاخه ای به نام علوم شناختی [۶] توسعه یافته است که در واقع دانش مطالعه ذهن است. منظور از ذهن مجموعهی هر چیزی است، که نمودهای هوشمندی و آگاهی هستند مانند تفکر، ادراک، حافظه، احساس، استدلال و نیز تمام روندهای ناآگاهانه شناختی است.
همچنین مقولهی شناخت در این حوزه نیز به مجموع حالتها و فرآیندهای روانی مانند تفکر، استدلال، درک و تولید زبان، دریافت حواس پنجگانه، آموزش، آگاهی، احساسات و… گفته میشود.
و برای شناخت روح ، ادیان و مکاتب معنوی و معنا بخش اعم از کلاسیک و مدرن داعیه دار و مدعی شناخت هستند
اما در هرکدام از حوزه های دانش بالا؛ محققین و دانشمندان به دیگر حوزه ها نیز ناگزیر سرک می کشند و برای رسیدن به شناخت بیشتر به شناخت دیگر ساحتها مبادرت می ورزند که از بعد متدولوژیک ضروری است .
در گذشته حکما به این مرزبندی های دوران جدید که ناشی از تخصصی شدن دانشهاست قایل نبودند گاهی درد جسمانی را در علل روانی جستجو می کردند که امروز آن را روان تنی یا سایکوماتیک می دانیم.
سلام، جسم یک مکان است و مکان اصالت ندارد اصالت یک چیز به انعطاف آن چیز است، زمان اصیل است نفس و روح هم اصیل هستند. پس جسمیت از ساحت های وجودی انسان نیست، همچنین ساحت های وجودی انسان و یا ابعاد وجودی انسان ارتباطی با ماهیت انسان ندارند، ماهیت انسان انتخاب یکی از شئون نفس (اماره، مسوله، لوامه، ملهمه، مطمئنه، راضیه و مرضیه است) تا کدام شان به ملکیت برسد و ملکه نفسان یا نفس ها شود تا از قوای وهمیه و غضبیه و شهوتیه و عقلیه به نفع اهداف خودش استفاده نماید.