چرا از نقد هراس داریم ؟ و جایگاه منافع ملی در نقدهابه حاکمیت کجاست ؟
دیروز یکی از برادران پاسدار که اهل فرهنگ و رسانه است با احترام به من پیام داده که فلانی نقدهای تو اپوزیسیون پسند است چرا از خوبی ها نمی گویی تا نظام پسند باشد؟ 🧐پاسخ دادم اولا من برای خوشامد کسی وفردی و جریانی مطلب نمی نویسم بلکه با تشخیص خودم از انچه به منافع ملی کمک کند دفاع می کنم و انچه به منافع ملی لطمه وارد کند را نقد می کنم بعد از ۳۰ سال کنشگری و تحصیل و تدریس در تشخیص منافع ملی اگر مقام مرجعیت نداشته باشم مجتهد مطلق که هستم!!! 🤣معیار من منافع ملی است نه خوش امد و بد آمد اپوزیسیون یا پوزیسیون . بنابراین دیگران هستند که باید رفتار ومواضع و نگاه خود را با منافع ملی همسو کنند . در ضمن تبلیغ دستاوردها و به قول شماخوبی های نظام صدها متولی با بودجه های میلیاردی و امکانات لایتناهی دارد انچه که متولی ندارد نقدهای کارشناسی و منصفانه و در عین حال صریح و صادقانه و شجاعانه است و این عرصه است که ژنرال و سردار ندارد و نباید خالی بماند و اگر خدا قبول کند ما امروز در این میدان با محوریت منافع ملی در حال جنگ با جهل و فریب و دروغ هستیم . باز هم فرقی نمی کند اپوزیسیون مرتکب این رذایل باشد یا پوزیسیون یا حاکمیت . ملاک دوم موضع گیری و نقدهای من تقوا و رعایت اخلاق است و راستی و بس .
این گفتگوی دوستانه که نمی دانم چقدر برای این برادر سپاهی روشنگر بود این بهانه را ایجاد کرد تا نکته ای را متذکر شوم که
چرا ما ایرانیان در همه جا بویژه وقتی در قدرت هستیم اینقدر از نقد و انتقاد وحشت داریم ؟ ریشه نقد ناپذیری ما در یک معادله غلط ذهنی است که از کودکی در ناخوداگاه ما ریشه دوانده و اینکه ادمی که اشتباه می کند ادم بدی است. وقتی بچه بودیم و کار اشتباهی می کردیم بزرگترها از سر نادانی می گفتند: ای بچه بد و بی تربیت !!!! و این معادله اشتباه در درون ما ریشه دوانده . بنابراین نقد اشتباهات یعنی بد معرفی کردن مرتکب اشتباه و تحقیر او و در نهایت طرد شدن از جامعه و از انجا که هیچ کس نمی خواهد ادم بدی معرفی و تحقیر و از جامعه طرد شود زیرا طردشدن یعنی نابودی و انسان هم بطور غریزی از نابودی و نیستی می گریزد پس از پذیرش نقد و اشتباه اجتناب می کند یا به توجیه آن می پردازد. بنا براین انسان های توسعه و رشد یافته انتقاد پذیرند زیرا اشتباه کردن را به معنای بد بودن نمی دانند بلکه اشتباه را بخشی از واقعیت رفتاری می دانند. بنابراین اولا نقد نباید از جانب نقاد و نقد شونده تداعی توهین و تحقیر کند زیرا در این صورت آن معادله ذهنی بیدار شده و روحیه نقد ناپذیری را ترویج می کند. دوم اینکه نقد متوجه رفتار و تصمیم است نه کلیت شخصیت . ما ایرانیان متاسفانه با برچسب زدن به شخصیت ادمها بجای نقد رفتار ؛ کل وجود انها را تحقیر می کنیم مثلا بجای نقد رانندگی بد با فحاشی به راننده نه تنها رفتار او را اصلاح نمی کنیم بلکه مخاطب را به واکنش غریزی و احساسی و پرخاشگرانه وا می داریم. باید بدانیم نقدها برای تحقیر و سلطه گری نیست بلکه برای اصلاح است و ضرورتی ندارد فرد انتقاد شونده بطور خودکار و از سر اضطراب از خود دفاع کند. از سطح نقد فردی که بالاتر برویم نقد سیستم و حکومت نیز اینچنین است . برخی در نظام های سیاسی توسعه نیافته به غلط می اندیشند نقد نظام سیاسی برای تحقیر کلیت نظام و سیستم است در حالی که نقدها متوجه سیاست ها و تصمیم ها رفتارهای اشتباه است و با این نگاه منتقدین بیشترین سهم را در بهبود رفتارها و سیاستهادارند . با همین نگاه در کشورهای توسعه یافته هیچ تهدیدی متوجه منتقدین نیست البته منتقدین نیز باید مرز شجاعت و صراحت را با تحقیر و توهین و طرد بدانند و نقد شونده ها نیز سعه صدر لازم برای مواجهه با این مرزهای باریک را داشته باشند.