ذهنهای تهدیدزا و فرصتسوز
در یکی از کارتونهای پلنگ صورتی، نکته آموزندهای پنهان است که شاید کمتر به آن توجه کردهایم. وقتی پلنگ صورتی برای نخستین بار با جاروبرقی به تمیز کردن خانهاش مشغول میشود، متوجه میشود این دستگاه در مکش اشیا توانایی خارقالعادهای دارد. از اینروی وسوسه میشود و اسباب و وسایل و در نهایت خود خانه را نیز میبلعد و سپس این وسوسه دیوانهوار را ادامه میدهد تا جایی که دیگر خانهها و اشیای بیرونی و حتی کره زمین و ماه و خورشید را هم میبلعد و سرانجام، هنگامی که چیزی برای مکش و بلعیدن با جارو برقی باقی نمیماند، از سر طمع و وسوسه و جهل، خودش را نیز میبلعد.
این حکایت کسانی است که دچار تکرار بیهدف برخی پندارها، گفتارها و کردارها میشوند و به جای پیشرفت، دچار پسرفت و به جای ارتقا و ترقی، دچار واپسگرایی و تحجر میشوند. کارها و رفتارهایی انجام میدهند و سخنانی میگویند که کمتر در آن تأمل و اندیشه عقلانی میکنند و صرفاً به ظاهر این رفتارها و نتایج آنی و کوتاه مدت آن توجه دارند.
حکایت رویارویی بسیاری از افراد و اقشار اجتماعی نیز در دو سده اخیر با پدیدههای نو در زندگی جدید و متغیر، حکایت همان پلنگ صورتی با جارو برقی است.
با نگاهی به تاریخ اجتماعی بسیاری از ملتها در غرب و شرق، نوع برخورد و روبهرو شدن برخی اقشار با موضوعات و وسایلی که امروز در زمره امور بدیهی زندگی است، از سویی، فکاهی و طنزگونه و از سویی عبرتآموز است؛ برای نمونه، بشر به آسانی و با روی باز با پدیدههایی چون سینما، تلویزیون، ماشین لباسشویی، قطار، پارلمان، برق، تلفن، خودرو و هواپیما … روبهرو نشد و توهمات اولیه رویارویی از آنها و ترس و وحشت از تهدیدهای احتمالیشان ـهر چند امروز مایه خنده و شوخی استـ در روزگار پیشین، از جمله مسائل بغرنج اجتماعی و فرهنگی بود و میشود این گونه گفت که بعضاً نگرشی وجود داشت که نسبت به پدیدههای نو، با نگاه بدبینانه و طردکنندهای برخورد میکرد.
و اما امروز نیز چو نیک بنگریم، در پشت این نگرش، نوعی اندیشه تهدیدزا و تهدید محور هست که با بدبینی مزمن، هر پدیده جدیدی را دارای ماهیتی از پیش تعیین و تعریف شده و دربردارنده تهدیدهای آشکار و پنهان و شناخته و ناشناخته میداند؛ البته گاه و شاید اغلب این نگرانی و دغدغهها، برخاسته از تعهد و تعصب و احساس مسئولیت نسبت به داشتههای معنوی و فرهنگی و بومی است که گمان میشود، با ورود پدیدههای جدید در معرض آسیب قرار میگیرند که البته شایسته احترام و توجه است، ولی همه سخن اینجاست که راه و روش پاسخگویی به این دغدغههای میمون و ارزشمند در نگرش، «تهدیدزا» نیست، بلکه روش هوشمندانه در داشتن رویکرد «فرصتساز» است.
لازم به یادآوری است، نگرش تهدیدزا، خود برآمده از اندیشهای فلسفی و سراسر خطا نسبت به فنآوری است که معتقد است، فنآوری خود دارای روح و معناست، در مقابل باور هستی شناسانه که فنآوری را تنها و تنها ابزاری در دست اهداف و منویات بشر میداند.
به نظر نگارنده، این دیدگاه دوم با مبانی فقهی و دینی و فرهنگی اجتهادی ما سازگار است و مرز بین شیعیان را با سلفیها و متحجرین شفاف میسازد و به ابزارها و پدیدههای نوین روی خوش نشان میدهد و میکوشد، از آنها در راستای اهداف متعالی خود بهره گیرد. چنانکه امروز، کسی استفاده از فنآوری ماهواره، تلفن همراه و پیامک و حتی انرژی هستهای را نکوهش نمیکند، بلکه ما ایرانیان برای دستیابی به آنها مبارزه نیز میکنیم.
این مقدمات از این بابت گفته شد تا به این موضوع توجه شود که گاه در کشور درباره تهدید بودن پدیدههایی مانند شبکههای اجتماعی مجازی سخنانی گفته میشود که این قصه پر غصه را دوباره میسراید؛ گویی، چون شبکههای اجتماعی، تازه راه اندازی شدهاند، پس به خودی خود، تهدید به شمار میروند و برای همین، باید آنها را آماج حملات قرار داد و با بزرگنمایی نقش آنها، همواره از وجودشان ابراز نگرانی کرد، چنانچه یک دهه پیش نیز با وبلاگها چنین برخوردی میشد.
اما امروز، بخشی از فعالیتهای مؤثر فرهنگی و دینی در کشور و حتی در گستره جهان اسلام، از وبلاگها و سایتها و تارنماها صورت میگیرد و به آنها به عنوان فرصت نگاه میشود. امروز همه مراجع دینی و مذهبی و سیاسی کشور وبلاگ دارند؛ واقعیتی که تصور آن در یک دهه پیش دور از ذهن بود.
شبکههای اجتماعی نیز ماهیتی اینچنینی دارند و در واقع، برساخته کنش اعضای آن هستند و لزوماً چنانکه برخی میپندارند، از اتاق فرماندهی خاصی هدایت نمیشوند و نقش شخص ثالث در رابطه تعاملی اعضا در کمترین مقدار است. از این روی، بسته به این که چه کسانی، با چه اهداف و با چه شیوههایی در این شبکهها به ارتباط مجازی با هم مبادرت کنند، ماهیت و هویت این شبکهها تعیین خواهد شد و در واقع و به تعبیر فلسفی این شبکهها ماهیتی از قبل تعیین شده ندارند؛ چنانکه برخی از ماهیت شیطانی یا در مقابل عدهای از ماهیت خنثی آنها سخن میگویند.
برای تقریب ذهن همین حکم درباره ماهوارهها نیز صادق است. شبکههای ماهوارهای به خودی خود، ارزش خوب و بد ندارد و هویت آن را برنامه و مضمونی میسازد که از آن پخش میشود و برنامهها نیز محصول اندیشه و عمل انسان است؛ خواه خوب و هدایتگر و خواه بد و گمراه کننده. انتظار این است در جهان جدید که هیچ چارهای جز رویارویی هوشمند و آگاهانه با پدیدههای متکثر و نوظهور نداریم، تهدیدها را نه در ظهور و نفس پدیدهها، بلکه در جهتگیریها و عملکردها ارزیابی کنیم و این امکان و حق را برای خودمان متصور باشیم که میتوان با فرصتسازی بیشتر، تأثیر تهدیدهای احتمالی را کاهش دهیم. به عبارت دیگر، تهدیدها در دنیای امروز، بیشتر از آنکه نتیجه توطئه و دسیسه دیگران باشد، نمایانگر ضعف و ناتوانی و انفعال و جهل است و هر چه توانایی و فعالیت و علم و باورمان بیشتر و گستردهتر شود، فرصتهای بیشتری پیش روی ما پدید خواهد آمد و تهدیدها اگر حقیقی باشند کمرنگ خواهد شد.
باید چشمهایمان را در زمینه تهدیدها و فرصتها بشوییم و جور دیگر به آنها بنگریم؛ نه در دام توهم تهدید گرفتار شویم و نه اسیر سادهنگری و سادهلوحی سبکسرانه.
به راستی، مومنان ضمن خوشقلبی و مثبتاندیشی، همزمان زیرک و هشیار و آگاه هستند؟!