مصاحبه بورسیه با بغض وطن پرستی
مصاحبه بورسیه با بغض وطن پرستی
امیر دبیری مهر
در این هفته با تعدادی از جوانان نخبه و برتر دانشگاههای مطرح کشور برای جذب بورسیه یکی از نهادها مصاحبه کردم. دو روز از صبح تا عصر… اغلب بچه های شهرستانی بودند. با استعداد و مودب و متواضع و دوست داشتنی.رتبه های تک رقمی و دورقمی کنکور….و در استانه ورود به مقطع ارشد… انقدر این بچه ها که بین ۲۲ تا ۲۵ سالگی بودند خوب بودند که وقت مقرر نیم ساعت مصاحبه اکثرا بیشتر شد. دوست داشتم حرفهای انها را بشنوم. همگی دوستدار ایران و دانش و نواوری و توسعه کشور و اهل فرهنگ و هنر و بسیار دور از روحیات مادی و پول پرستی و کاسب کاری. اما همه انها نگران اینده و تا حد زیادی نا امید از سیاستهای جاری کشور و همه نیم نگاهی و کمی بیشتر به مهاجرت داشتند. یکی از انها یک حرفی زد که هر دو بغض کردیم اما با خنده جلو گریه خود را گرفتیم… دانشجوی برتر دانشگاه شریف بود اهل مشهد به من گفت من توقع زیادی ندارم نه حقوق زیاد میخوام نه خانه و نه ماشین…انقدری پول دارم که کتاب بخرم و بخونم و موسیقی گوش کنم. اما فکر می کنم خیلی افسرده شدم
گفتم چرا؟
گفت همه دوستان نزدیکم مهاجرت کردند خیلی تنها شدم دلم برای روزهای با هم بودن و کافه رفتن و گشتن و صحبت کردنها خیلی تنگ شده …دوست ندارم مهاجرت کنم اما شاید نتوانم دوری دوستان نزدیکم را تحمل کنم….
دلم گرفت دیدم تو چشماش اشک جمع شده من هم بغض تو گلوم جمع شد ..بلند شدم رفتم دم پنجره اتاق دانشکده….تا اشک های من رو نبینه….
دیگه حرفی نداشتم گفتم موفق باشی عزیزم…