در محضر اولیا الله
نقل است که یکی با بِشر حافی عارف بزرگ قرن دوم و سوم و از اولیای الهی مشاورت کرد که دو هزار درم حلال دارم. به حج خواهم شد.
گفت : به تماشا می روی. اگر برای رضای خدای تعالی به حج می روی برو وام دَه کس بگذار یا به یتیم ده و یا به مردی مُقل حال (تهیدست)رسان که آن راحت که به دل مسلمان رسانی از صد حج فاضل تر است..
گفت : رغبت حج بیشتر می بینم
گفت: از آن که این مال ها نه از وجه به دست اورده ای تا به ناوجه خرج نکنی قرار نگیری.
پی نوشت:
*تلفظ بشر به کسر باست beshr
*حافی یعنی پا برهنه…او معتقد بودبر بساط حق ادب نبود با کفش و پای افزار رفتن
*این جمله عجیب از او شهرت فراوان دارد که گفت : تو کامل نباشی تا از تو دشمن تو ایمن نباشد.
*درباره او گفته اند یک روز مست می رفت کاغذی یافت روی ان بسم الله الرحمن الرحیم نوشته بود. ان را برداشت و عطر خرید و آن کاغذ را معطر کرد و با احترام جای دیگر بنهاد. ان شب خواب دید که گفتند یا بشر نام مرا خوش بو کردی به عزت من که نام تو را در دنیا و آخرت خوش بوی گردانم.
*در سخاوت او گفته اند در مرض مرگ بود یکی درآمد از دست تنگی و روزگار شکایت کرد پیراهن برکشید و به وی داد و پیراهن عاریت بستد و درآن پیرهن بمرد.
بعد از مرگ او را به خواب دیدند گفت خدای با تو چه کرد؟ گفت خدای را دیدم گفت مرحبا یا بشر آن روز که تو را جان برگرفتم هیچ کس نبود مرا بر روی زمین از تو دوست تر
منبع : تذکره الاولیا صص ۱۲۹تا۱۳۱
https://t.me/andishkadeye_kherad