درس گفتارکتاب‌ها و پژوهش‌هایادداشت‌ها و مقالات شخصی

چیستی هویت متصل به روح بزرگ هستی

راز مانایی و جاودانی پس از مرگ برخی از انسانها چیست؟

امیر دبیری مهر

سعدی می فرماید مرد نکو نام نمیرد هرگز. ایا سعدی در این سخن غلو کرده یا واقعیتی به نام مرگ و میرایی انسانها را نادیده گرفته است ؟ به مساله طور دیگری نگاه کنیم ایا کوروش کبیر الان مرده است یا زنده؟ همینطور ادیسون و کانت و ابن سینا و خیام و شکسپیر و دانته و مولوی و عیسی مسیح و … منطقا می توانیم بگوییم جسم اینها مرده اما یک ((چیز)) دیگری از ایشان زنده و حاضر و ناظر است .این حضور و زندگی هم عمومی و عامه فهم است یعنی اینگونه نیست که ایشان در ذهن و تخیل برخی و بعضی از مردمان زنده و بیدار باشند بلکه بطور عمومی و نزد همگان زنده و بیدار هستند. اینکه هر روز بر محمد و ال محمد صلوات می فرستیم یا اشعار حافظ را می خوانیم یا از شاهنامه فردوسی یاد می کنیم همگی دال بر این است ایشان نه در تصور و خیال بلکه در عالم واقع زنده و حاضر هستند. بنابراین باید به دنبال کشف آن یک ((چیز)) باشیم. آن رمز جاودانگی . آن چیز را می توان ((هویت متصل به روح بزرگ هستی )) نامید. از میان هشت میلیارد انسان حال حاضر در روی کره خاکی معدودی از انسانها واجد هویت متصل به روح بزرگ هستی هستند و از میلیارد ها انسانی که رخ در نقاب خاک پوشیده اند هم معدودی چنین اتصالی یافته اند .هرچند همه انسانها درگذشته و زنده (( شخصیت)) یا ((من)) یا ((خود)) یا ((وجود)) دارند. برخلاف شخصیت به معنای روانشناختی ؛ هویت متصل به روح بزرگ هستی واقعیتی است ماندگار و مانا و نامیرا وسرمدی ؛ یعنی بی زمان و فرازمان است اما شخصیت وابسته به بدن وجسم و موقتی و میرا و فانی است . همه ((شخصیت)) ها یا ((من)) ها یا ((خود)) ها روزی می میرند اما معدودی از ((من)) ها که ((هویت)) خود را شناخته اند یا ساخته اند پایدار و مانا می مانند. اگر بحث مقداری پیچیده یا نامفهوم به نظر می اید مقداری صبر کنید . برای فهم و درک تفاوت ((شخصیت)) و ((هویت)) از نظرات اسپینوزا وام می گیرم که مصطفی ملکیان در مقدمه کتاب روح اسپینوزا به دقت و ظرافت در باره آن نوشته است و علاقمندان برای درک دقیقتر بحث را به مطالعه اصل کتاب ارجاع می دهم.
همانطور که کلیت جسم و کالبد و تنانگی ما شامل اجزایی نامدار و مشخص مانند سر و دست و پا و معده و روده و کلیه و مغز و… است که کارکردهایی دارند اما به تنهایی ما نامیده نمی شوند و در کنار و در ارتباط با هم شخصیت جسمانی ما را می سازند روح ما انسانها نیز شامل اجزایی به مراتب بیشتر از جسم ماست با این تفاوت که که این اجزا نه چندان شناسایی شدند و نه نامی و اسمی یافته اند. جز بخش کوچکی از ذهن و روح و روان ما که همان خوداگاه ماست شامل تجارب و حافظه و احساسات و عواطف و هیجانات اشکار و برملا شده ما که اسپینوزا مجموعه انها را ذهن تخیلی می نامد. یعنی ذهن و اگاهی مبتنی بر محسوسات و ملموسات و تجارب. در حالی که خوداگاه تنها و تنها بخش بسیار اندکی از ذهن و اگاهی و روح ماست . شگفت انگیز اینکه همین ذهن تخیلی یا خوداگاه ما از انجا که با بدن و کالبد و جسم ما پیوستگی و ارتباط مستمری دارد و اصطلاحا با هم بده بستان دارند دایم تلاش می کند خود را بجای ذهن کلی یا کل ذهن و تمام نظام اگاهی ما جا زده و معرفی کند و در برابر هر ادعا یا نظری که او را جزیی از ذهن معرفی کند مقاومت می کند و زیرکانه به این مقاومت صورتی معقول می دهد و به ما القا می کند که ذهن و روح و اگاهی ما چیزی نیست جز همین خاطرات و هیجانات و احساسات و عواطف و …دیگر هیچ و اکثریت ما انسانها نیز فریب این ادعا را می خوریم و یک کدخدا را با شاهنشاه وجودمان اشتباه می گیریم و تحت سلطه او قرار می گیریم غافل از اینکه پادشاهی قدر قدرت تر وجود دارد به نام ناخود اگاه .
خود اگاه ذهنی است که تابع بدن و جسم ماست و با مرگ بدن ؛ آن هم می میرد و شخصیت یا ((ایگو)) یا ((من)) یا ((خود)) ما هم خواهد مرد. در حالی که ذهن کلی شامل ناخودگاه درونی و بیرونی همان پادشاه و شاه شاهان است . ناخوداگاه درونی اگر شناسایی شود ثمره آن کاسته شدن از رنج هستی و خودشکوفایی و خلاقیت و افرینندگی و دستیابی به لذت و رضایت از زندگی است . اما در ساحتی بالاتر اگر بعد از فهم ناخودگاه درونی به کشف ناخوداگاه بیرونی دست یابیم هویت مان به روح بزرگ هستی اتصال می یابد. اشتباه نکنید سخن از معنویت و ایمان و عقیده نیست سخنی است معقول و از جنس گزاره های صادق و ضروری . ذهن و روح کلی در انسانها بعنوان بخشی از یک اگاهی بزرگ تر استعلایی و سرمدی و نامیرا و فرازمانی می تواند بعد از مرگ فیزیکی و جسمی پایدار بماند و وجود و حضور خود را به ایندگان تحمیل کند . چنانکه بزرگانی متعلق به هزاره ها و سده های پیش امروز در ذهن و زندگی ما حضور دارند هرچند ما نمی دانیم چندکیلو وزن داشتند در خانه چندمتری زندگی می کردند و رنگ چشمان انها چه بوده و بسیاری مختصات و ویژگی های دیگر که شخصیت انها را می ساخته است .این افراد کسانی هستندکه روح و روان و اگاهی خود را به سطح ذهن تخیلی تقلیل ندادند . برای شناسایی ناخوداگاه پنهان خود تلاش کردند و از همین معبر دست به خلاقیت و افرینندگی زدند. در سطحی بالاتر روح خود را منقطع از روح کلی حاکم بر عالم نکردند بلکه با شناسایی ساحت های ناشناخته روح تلاش کردند به روح مانای هستی متصل شوند و اینگونه هویت شان جاویدان شد هر چند شخصیت های انها چند صباحی در کالبد جسم باقی نماند. روح بزرگ حاکم بر عالم همان خداست . خدایی که چیزی در هستی بیرون از او قابل تصور نیست علت العلل همه هستی . مطلق الوجود و ضروری الوجود. خدایی که هر چند هر چه در هستی هست مظهری و ظهوری از اوست اما خدا کلیتی است فراتر از اجزای هستی و فراتر از حاصل جمع اجزای هستی .واجد صفاتی است که لزوما اجزای هستی واجد ان صفات نیستند. یگانه جوهر یا هستومند مستقل که در این جهان بی نهایت جلوه دارد . طبیعت جلوه جسمانی اوست و روح جلوه ذهنی و روحانی اوست . انانکه راه و راز اتصال به روح یا ذهن کلی بعنوان جلوه روحانی خدا را دانسته اند هویت های جاویدان تاریخ هستند.

دکتر امیر دبیری‌مهر

امیر دبیری مهر متولد 1356 در تهران، دانش اموخته علوم سیاسی در مقطع دکتری است و از سال 1374 تا کنون در حوزه‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و رسانه‌ای به پژوهش و تدریس مشغول است. وی تا کنون پژوهش‌ها، مقالات، سخنرانی‌ها و گفتگوهای مطبوعاتی و رادیویی - تلویزیونی متعددی انجام داده است که دسترسی به برخی از آنها از طریق درگاه اینترنتی اندیشکده خرد میسر شده است. ریاست انجمن اندیشه و قلم از جمله مسئولیت‌هایی است که این عضو پیوسته انجمن علوم سیاسی ایران هم اینک عهده‌دار آن است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هشت + 11 =

دکمه بازگشت به بالا