جامعه شناسی موزیک توده در ایران
مسعود یزدی
اشاره: امروز در مطالعات روزمره به مقاله ای قدیمی برخوردم از مسعود یزدی درباره جامعه شناسی موسیقی عامه پسند که حاوی چارچوب نظری جالب و مثالهای جالبتر بود . ضمن اینکه لینک متن کامل مقاله را در انتهای مطلب می گذارم برخی از محورهای جذاب مقاله را اینجا باز نشر می کنم که احتمالا خواننده را به مطالعه متن کامل مقاله سوق دهد.
*جامعه شناسی موزیک در حقیقت رشتهای است که پس از تکامل روزافزون جامعه شناسی فرهنگ، ادبیات و معرفت، مکانی قابل بحث برای خود پیدا نموده است.ریشهی این بخش جدید در جامعه شناسی را میتوان در فرهنگ [دوران جمهوری] «وایمار» جست. در محتوای فرهنگ آلمانی مابین دو جنگ است که روشنفکران مارکسیست آلمانی برای اولین بار به تحلیل موزیک در محتوای جامعه شناسیو فلسفیمیپردازند. مقالهی معروف آدرنو به نام «شیوههای واپس گرایانه در شنیدن» میتواند نقطه عطفی در تحلیل موزیک عامه و یا کلاسیک (در محتوای جدید) تلقیشود.
*موزیک عامه همانا کوششی در جهت پیروزی بر دلهره و اضطرابهای اجتماعی است. بدین سبب است که رابطهای عمیق میان دلهرههای اجتماعی و موزیک عامه به چشم میخورد.
ترسهای غیر عقلانی ناشی از تحولات سریع اجتماعی، سقوط منزلت و پایگاه اجتماعی و بالاخره گمنامی اجتماعی میتواند عامل یا عواملی باشد که به پیدایش اضطراب کمک نماید. در عصر جدید و به ویژه با توسعه شهرنشینی، به نظر میآید که روابط اجتماعی بیش از پیش مبهم و غیر قابل درک شده است. این وضعیت به ویژه در مورد قشرهای بی ثبات و ناپایدار به شکل واضح تری دیده میشود. موزیک عامه دارای عملکرد خاصی است که همانا خنثی کردن اضطراب و دلهره است.
*بدون شک موزیک «گوگوش»، «ستار» و غیره، موزیک سر خوردگی قشرهای جوان طبقه متوسط و طبقهی متوسط پایین است در اینجا تصنیف؛ شکلی شبه شعری پیدا میکند و رابطهای «خود شیفته وار» بین فرد و اشیأ و تصاویر بوجود میآید.
*جهان فردی شده در موزیک «گوگوش» در حقیقت نوعی « تسلی » برای آن دسته از گروههای اجتماعی است که در مکانیسم پیچیدهی روابط اجتماعی بیش از پیش احساس ضعف و زبونی مینمایند.
*در نوع دیگر موزیک عامه ( حمیرا، هایده و غیره )، فضای موزیک به شکلی قرار دادی و خسته کننده «محزون» است. «حزن» در این موزیک بیشتر در رابطه با ترس از جدائی، تنهایی و بی کسی است. شاید این بهترین فرم موزیک است که در آن اضطراب و ترسهای طبقه بورژوا نهفته است. شعر و بافت موزیک در حرکتی بطئی جریان مییابد. کندی حرکت بخشهای موزیک درست نقطه مقابل سرعت حرکت در موزیک قشرهای پایین تر است. در اینجا نالههای زنانه، از یک سو منعکس کنندهی موقعیت مظلوم زن ایرانی است و از سویی دیگر ایده آل های زنانگی را در فرهنگ خرده بورژوازی نشان میدهد. ایدهآل زنانگی در اینجا نوعی تصویر سرکوب شدهی جنسی است. بدون شک در این نوع موزیک، ساخت صدا دارای اهمیتی ویژه است. توضیح آنکه این دسته از خوانندگان دارای خصوصیات ایدهآل زنانگی اند و به سادگی میتوانند شنونده را مجذوب و سحرزده کنند. این نالههای محزون عاشقانه در حقیقت همان زیباسازی رنج کشیدگی است. لذت بردن آنچنان است که فرد میتواند به سهولت خود را با آن همگام سازد. اما اینکه تنهایی و بی کسی با صدای مجذوب کننده ی زنانه منعکس میشود معنایی خاص دارد. در فرهنگ قدرت گرایانه ی ایرانی بدون شک عامل از بین برندهی تنهایی همانا مادر و خانواده است. بخصوص اینکه در سالهای اخیر با پیدایش طبقات و گروههای جدید و با رشد فرهنگ عامه، اهمیت خانواده رو به کاهش گذاشته است. در حقیقت، زنانگی همانا بازگشت به “رحم مادر” (بر طبق تئوری فروید) و محیط گرم و « فردی شدهی» خانواده است. در سراسر تجربهی شنیدن این چنین موزیک، فرد حس شدید یکی شدن با جامعه گرم مادرانه را در درون خود احساس میکند. از سوی دیگر حفظ این تنهایی و رنج میتواند فرد را به طور موقت از تسلط دنیای بی رحم جامعه نجات دهد.
لینک متن کامل مقاله
https://vista.ir/w/a/21/xl45w