ساحت فراموش شده در زندگی ایرانیان
زندگی شبانه روزی ما انسانها چند بعد یا ساحت داره که محرومیت از درک هر کدام از انها موجب کاهش کیفیت و ارزش زندگی می شود . این ابعاد یا ساحات عبارتنداز:
اول ساحت کار و فعالیت برای تامین معیشت و ابراز وجود اجتماعی . چرا می گویم ابراز وجود اجتماعی برای اینکه برخی برای کسب پول و تامین معیشت کار نمی کنند و اساسا نیازی به پول بدست امده از کار ندارند. اینان به هر علتی بی نیاز از پول هستندو کار به تعبیر مارکس به انها هویت و شخصیت و معنا می دهد .بسیاری از سیاست مداران به کار به مثابه عرصه ی ابراز وجود نگاه می کنند تا کسب روزی . به تعبیر دقیقتر روزی انها قدرت است نه ثروت.
دومین ساحت استراحت است . منظور آن شش تا هشت ساعتی است که انسانها می خوابند و از زندگی و جهان فارغ می شوند . هر چند تحت تاثیر فرهنگ زهد پرستانه و با عنوان مذمت بار خور و خواب ؛اهمیت استراحت نادیده انگاشته می شود اما واقعیت این است که اگر حق این بخش از زندگی به درستی ادا نشود دیگر ساحت ها و ابعاد حیات اسیب جدی می بیند.از اهمیت این بعد وجودی همین بس که صنایع فراوانی پیرامون آن شکل گرفته و حتی شاخه ای از پزشکی و روان پزشکی و روان شناسی نیز به مسایل مربوط به خواب و تمدد اعصاب و روان اختصاص پیدا کرده است .
سومین ساحت زندگی روزمره ما تفریح است که برخی با ورزش برخی با گشت وگذار و برخی با میهمانی ودورهمی و رستوران رفتن و دیگر روشها آن را سپری می کنند. تفریح با نوعی برون ریزی فشارهای روانی و شادمانی و بی خیالی و رهاشدگی توام است و نوع تفریحات ؛ امکانات و ترجیحات و نظام های اخلاقی انسانها ارتباط مستقیم دارد اما ماهیت آن یکسان است .البته تفریح برای همه انسانها امری ضروری و ارام بخش و بر طرف کننده فشارهای زندگی روزمره است ولازمه بقای بشر است . خوردن و سکس در زمره تفریحات ضروری انسان قرارمی گیرد که چشم پوشی از ان موجب اشقتگی های روانی و جسمانی می شود.
اما بعد چهارمی در ساحت زندگی وجود داردکه غالبا در حاشیه سه ساحت بالا نادیده گرفته می شود و ان ساحت فراغت است .در ایران فراغت و استراحت و تفریح به خطا یکسان انگاشته می شود در حالی که فراغت به کلی با استراحت و تفریح متمایز است . به تعبیر دقیق فراغت؛ ساحت اختصاصی انسان بما هو انسان است در حالی که حیوانات هم استراحت و تفریح دارند وانسان هم از آنجا که نوعی حیوان است به آنها نیازمند است. فراغت همان ساعاتی است که انسان در ارامش به تفکر و افرینش و خلاقیت و تخیل و عشق می پردازد. همه هنرها و تمدن و نواوری ها و ابداعات و اختراعات بشری محصول فراغت عده ای از انسانها یی است که ارزش فراغت را درک نمودند. ارزش وجودی انسان زمانی بالاتر می رود که سهم تفریح و کار او در زندگی روز به روز کمتر و سهم فراغت افزایش پیدا می کند.به عبارت دیگر انسان متشخص و کمال یافته به مرتبه ای از فضل وفرهنگ می رسد که تفریحات و کار هم برای او وجه اندیشگی و خلاقیت و تدبر پیدا می کند. برای مثال انکه کنسرت موسیقی پاپ می رود تفریح می کند اما انکه موسیقی کلاسیک یا ارکسترسمفونیک می رود ساحت تفریح و فراغت را یکی کرده و از آواها نظام اندیشگی خود را نظم می دهد. انکه سینمای عامه پسند می بیند تفریح می کند اما سینمای معناگرا و اخلاقی و انسانی و محتوایی سهمی از ساحت فراغت انسانها ست .حتی مواجهه با طبیعت هم فلسفه متفاوتی پیدا می کند اهل تفریح از طبیعت بهره کشی می کنند اما اهل فراغت از طبیعت می آموزند و پاسدار طبیعت و نوشای الهامات طبیعت هستند. عشق در فراغت تولید یافته و مرتبه ای بالاتر از غرایز جنسی و امیزش بدنها پیدا می کند. انسان بما هو حیوان ازدواج می کند و امیزش جنسی دارد اما انسان بما هو انسان عاشق می شود.
درک ساحت فراغت نیازمند اگاهی شناختی و تمرین و تجربه و البته زیرساختهای دانشی و فرهنگی و هنری است. جامعه ای که در تامین معیشت خود واماندگی دارد امال خوشبختی را در تامین تفریح و ارضای غرایز نفسانی و روانی و جسمانی می داند .این همه گرایش ایرانیان به خرید ویلا و خودرو حتی به قیمت تخریب محیط زیست و مصرف سالانه ۱۰ میلیون لیتر مشروبات الکلی و هزاران تن مواد مخدر و مصرف خیره کننده لوازم ارایش ریشه در همین گرایش مبتذل و پیش پا افتاده دارد. در چنین جوامعی تولید دانش و هنر و فرهنگ نیز در سطحی مبتذل و عامه پسند شکل می گیرد و حکومت هم به جهت اینکه ناتوان از تامین حداقل های معاش شهروندان است در تولید علم مبتذل؛ دانشگاه ضعیف؛ و هنر و فرهنگ سخیف می دمد و اجازه و مجال ظهور و تولد فرهنگ وهنر فاخر و حیات طیبه را نمی دهد و اینچنین جامعه گام در مسیر مادی شدن و مبتذل شدن و تباهی می گذارد و فرهیختگان و هنرمندان و اندیشوران و دانشمندان وروشنفکران احساس در اقلیت بودن و در حاشیه بودن و انزوا می کنند
. زیرا فراغت انها و محصولات ارزشمند این فراغت نادیده گرفته می شود. توده ها نیز شوربختانه نه درک درستی از فراغت دارند و نه آن را تجربه کرده اند و به تفریحات روزمره دلخوش هستند البته اگر بتوانند تمهیدات ان را فراهم کنند.
باری ….اگر زندگی فقط ساحت کارکردی و کار کردن داشته باشد ما چیزی ببشتر از ماشین و ابزار نیستیم .
اگر زندگی فقط ساحت و بعد استراحت و تفریح داشته باشد حیوانی هستیم که بیش از دیگر حیوانات مهارت تفریح بلدیم و هوش بالاتری در بهره کشی از زندگی داریم همانطور که شامپانزه ها بیشتر از لاک پشت ها از زندگی لذت می برند .
اما انچیزی که زندگی انسان را معنا دار می کند و مختص انسان است و از این ساحت فرهنگ و هنر و دانش و معنویت و زیبایی خلق می شود فراغتی است که باید درک و ساخته شود.گاه با درنگی اندیشه ؛گاهی با ساعتی مطالعه ؛ گاهی با شنیدارموسیقی ؛گاه با نقاشی و گاه با نیایش با خدای متعال…
لازم به یاد اوری نیست که اهل فراغت بی نیاز از ساحات کار و استراحت و تفریح نیستند بلکه از این مراحل سه گانه بالاتر پرواز می کنند
چنین ساحتی از زندگی ارزش زیستن دارد.