اسلایدر / مهمترین مطالبدرس گفتاریادداشت‌ها و مقالات شخصی

چگونه حاشیه ای ها  انقلاب کردند و سپس ضد انقلاب شدند؟

حاشیه نشینی چگونه به معضل و تهدید تبدیل شد؟

به بهانه شورش حاشیه علیه متن

 

امیر دبیری مهر

استادیارجامعه شناسی سیاسی در دانشگاه

dabirimehr@gmail.com

 

برخی آمارها رسمی  از ۱۵ میلیون جمعیت حاشیه نشینی در ایران بویژه در حاشیه شهرهای بزرگ خبر می دهد. مناطقی که در نگاه اول با توسعه نیافتگی و کمبود امکانات و جمعیت متراکم شناخته می شود اما وقتی عمیق تر نگاه می کنیم معضل بیکاری از یک سو و فقدان هویت اجتماعی و فرهنگی و سرمایه و ارتباطات اجتماعی در این مناطق منجر به شکل گیری نارضایتی گسترده در این مناطق ، بزهکاری ؛ شکل گیری شبکه های خلاف کاری و جرم و جنایت و حتی در مواقعی مانند زمان  افزایش قیمت بنزین کانون اعتراضات و اغتشاشات شدند. با این معضل شکل گرفته در نیم قرن اخیر ایران  باید چه کرد؟ رویکردهای امنیتی و انتظامی پاسخگوست یا رویکردهای حمایتی و اقتصادی ؟ یا باید سیاست گذاری را بطور کلی تغییر داد؟

جالب است بدانیم که نطفه شکل گیری حاشیه نشینی  در ایران غیر برخی از رویدادها مانند اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و برخی خشکسالی ها و قحطی ها که منجر به مهاجرت های گسترده از روستاها به شهرها شد ، عمدتا به اصلاحات ارضی در دوران پهلوی دوم و اوایل دهه چهل  باز میگردد زمانی که روستاییان با تقسیم اراضی صاحب خرده زمین و املاک شدند و از آنجا که سابقه و توان و سرمایه استفاده و بهره برداری از آن را نداشتند با شنیدن و دیدن دهل از دور و زرق و برق ها شهری راهی شهرها گشتند  و از آنجا که نقدینگی آنها کفایت زندگی استاندارد شهری را نمی داد ساکن همین حاشیه ها شدند و برای تامین معیشت روزمره هم به جهت فقدان سواد و تخصص و سرمایه به مشاغل ساده کارگری یا مشاغل حاشیه ای و برخی از آنها هم ناگزیر به بزهکاری روی آوردند و همزمان این جمعیت حاشیه نشین هم رو به افزایش گذاشت . در ادبیات جامعه شناختی این حاشیه نشینان همه ویژگی های جامعه توده ای و اتمیستی یا ذره ای را دارد . فاقد انسجام اجتماعی و هویت فرهنگی و احساس عزت نفس بوده  و یک ایدئولوژی حاوی عناصر عدالت خواهانه می توانست آنها را علیه وضع موجود متحد کند. استمرار زندگی در شهرها و اشتغال در مشاغل حاشیه ای به مرور احساس بی عدالتی و نابرابری و نادیده گرفته شدن را در بسیاری از این افراد بیدار کرد . نوع زندگی و ارتباطات و مختصات فرهنگی این قشر هم به گونه ای است که صدایی برای شنیده شدن از سوی حاکمان را ندارد از این رو برای دیده شدن و شنیده شدن روی به وندالیسم و رفتارهای ویرانگر می آورند. مانند تخریب امکانات عمومی یا فریاد زدن روی موتور در خیابانهای پرجمعیت یا فحاشی به دیگران در رانندگی و حتی گاهی ایجاد نزاع و سرکشی در اماکن عمومی .. و این نبود پیوند ارگانیک با حاکمیت از طریق نهادها و انجمن های غیر دولتی منجر به تعمیق احساس مغبون شدگی و رها شدگی و ذره ای شدن می شود و اینها می تواند استعداد شورش و اعتراض و رفتارهای تخریبی را بالا ببرد . گاهی این رفتارهای تخریبی در تخریب محیط زیست هم خود را نشان می دهد. فراموش نکنیم فروش گسترده مزارع و باغات در روستاها و حاشیه ها به  منظور ویلاسازی فقط جنبه اقتصادی نداشته  و ندارد  بلکه برآمده از نوعی بی اعتنایی به زیربنایی ترین سرمایه ملی یعنی منابع طبیعی  و محیط زیست است.

وقتی در چنین فضایی ایدئولوژی و شعار و ایده ای با محوریت برابری و عدالت خواهی شکل می گیرد حاشیه نشینان جذب آن می شوند و تصور می کنند با بر هم خوردن ساختار و نظم موجود می توانند با هزینه اندکی کمبودهای خود را جبران کنند و هرم ناعادلانه اجتماعی را به نفع خود وارونه سازند از این رو به حرکت عمومی اعتراضی می پیوندند چنانچه در انقلاب اسلامی این حاشیه نشینان با جذاب دیدن شعارهای انقلاب از جمله اینکه مستضعفین باید به حقوق پایمال شده دست یابند یا کوخ نشینان جای کاخ نشنیان را بگیرند علیه ساختار و نظام پهلوی شوریدند و پیکره اصلی تظاهرات های انقلابی را شکل دادند و سرانجام در فرایندی که همه می دانیم انقلاب پیروز شد و ساختار گذشته به شکل فرمالیستی فرو ریخت . برخی از همین حاشیه نشینان به تصرف خانه ها و ویلاها و املاک افراد به اصطلاح طاغوتی مبادرت کردند و برخی هم با ورود به نهادهای برآمده از انقلاب سعی کردند حق خورده شده خود از ساختار قدرت را در پوششی قانونی باز ستانده و در تسهیم قدرت مشارکت کنند. اما گذر زمان نشان داد ماجرا انقدر که این قشر و حتی برخی مدیران نظام جدید می اندیشند ساده نبوده و قواعد اجتماعی شاید دچار تکانه شوند اما در میان مدت نقش اصلی خود را ایفا می کنند.

هر چند در سالهای بعد از انقلاب رسیدگی به نقاط و مراکز پیرامون  و روستاها و شهرهای دور افتاده قابل قیاس با گذشته نیست اما حجم عقب ماندگی ها از یک سو ، رشد بالای جمعیت و افزایش انتظارات جامعه در جهان شیشه ای جدید از سوی دیگر نتوانست روند مهاجرت به شهرها و توسعه حاشیه نشینی ها را متوقف کند. هر چند لایه هایی از قدرت به خطا بر این باور بوده و هستند که نظام سیاسی برای نشان دادن مردمی بودن و اتکا به مردم غیر از فرایند انتخابات در مواقعی به به سیاهی لشکر نیاز دارد و بهترین ذخیره در این بخش  همان حاشیه نشینان هستند که در سرنگونی رژیم گذشته نقش موثری داشتند. غافل از اینکه همواره دوران ماه عسل حاشیه نشینان با حکومت بعد از مدتی به پایان می رسد بویژه وقتی که نیازهای اولیه مثل شغل و مسکن و یارانه و احترام و منزلت کافی به آنها ارائه نشود. اتفاقی که در شورشها و اعتراضات آغاز دهه هفتاد به بعد مانند اسلامشهر و قزوین و مشهد بویژه در دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ به بارزترین وجهی خود را نشان داد. امروز دیگر حاشیه ها؛  سیاه لشگر پشتیبانی از نظام نیستند بلکه بشکه باروتی هستند که با کوچکترین جرقه ای می توانند مانند سیل همه چیز را ویران کنند . اما راه چیست؟

تاکنون اقداماتی برای مدیریت حاشیه ها و حاشیه نشینی ها انجام شده است که مهمترین آنها تامین امکانات و زیرساخت ها در این مناطق در حد مقدورات بوده است . اما این راهبرد نه تنها رضایت مطلق و فراگیر ایجاد نکرده بلکه موجب تشویق به حاشیه نشینی و توسعه این مناطق شده و این فرایند مانند یک سیکل معیوب و دومینو همچنان ادامه دارد . یعنی حاشیه های توسعه می یابد و دولت تا حدی که می تواند به آنها امکانات می دهد اما این فرایند نقطه پایانی ندارد و روز به روز مناطق توسعه نیافته را وسیع تر و نارضایتی را بیشتر می کند و استعداد ناآرامی را بیشتر می کند به گونه ای الان در سرفصل های تهدیدهای جدی در جمهوری اسلامی مسائل مربوط به حاشیه نشینی است و در جلسات بررسی آسیب های اجتماعی به ریاست مقام رهبری به آن پرداخته می شود.

اما راه حل اساسی  شاید یوتوپیایی به نظر بیاد اما بدون جایگزین است و آن برنامه ریزی برای مهاجرت معکوس از شهرهای بزرگ است . مهاجرت معکوس یعنی باید در گام نخست جاذبه های کار و زندگی در شهرستانها و روستاها بیشتر شود . این مسئله به یک تغییر اساسی در سیاستهای کلان کشور نیاز دارد تا با توقف تمرکز گرایی در اداره کشور بر خلاف گذشته تا امروز ، بیشترین منابع توسعه کشور به نقاط پیرامونی هدایت شود و سپس هزینه های مادی و حقوقی و فرهنگی زندگی در حاشیه شهرها چنان افزایش یابد که به تدریج افراد با سبک و سنگین کردن فواید و ضررهای زندگی در حاشیه ترجیح بدهند برای نجات از زندگی در وضعیت توسعه نیافته و ناامن و ناآرام  به ولایت و روستا وشهر ابا و اجدادی خود بازگردند و به کسب و کار و زندگی بپردازند. تجربه های محدود اما موفقی در سالهای اخیر بوده که نشان داده در صورت تزریق منابع و تامین امکانات و هدایت سیاست های اصلی کشور به سوی تمرکز زدایی از تهران و شهرهای بزرگ ، این مهم ممکن است و بطور بنیادین اما در بلند مدت می تواند بحران حاشیه نشینی را به معضل و مسئله تقلیل داده و مرتفع سازد.

 

دکتر امیر دبیری‌مهر

امیر دبیری مهر متولد 1356 در تهران، دانش اموخته علوم سیاسی در مقطع دکتری است و از سال 1374 تا کنون در حوزه‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و رسانه‌ای به پژوهش و تدریس مشغول است. وی تا کنون پژوهش‌ها، مقالات، سخنرانی‌ها و گفتگوهای مطبوعاتی و رادیویی - تلویزیونی متعددی انجام داده است که دسترسی به برخی از آنها از طریق درگاه اینترنتی اندیشکده خرد میسر شده است. ریاست انجمن اندیشه و قلم از جمله مسئولیت‌هایی است که این عضو پیوسته انجمن علوم سیاسی ایران هم اینک عهده‌دار آن است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

12 − چهار =

دکمه بازگشت به بالا