سخنرانیهامصاحبه و گفتگوویدیو و فیلم
شعر خوانی بیداد خراسانی علیه شعرا و نویسندگانی که درد مردم ندارند
این فیلم مربوط به بخش پایانی گفتگوی امیر دبیری مهر و بیداد خراسانی شاعر معاصر در تلویزیون دیدار درباره ادبیات اجتماعی است که شاعر برای نخستین بار در شعری به نقد شعرا پرداخته است .
دمت گرم و سرت سبز جناب بیداد. جانا سخن از زبان ما می گویی.
عاشق این بیتتونم جناب بیداد.
ما چله نشین شب آزادی خویشیم
ای کاش که یلدای وطن را سحری بود
عالی بود، جناب خراسانی
آموزنده، گیرا، موثر، و برازنده ی ادبیات پارسی
عاشق به حاشا میکند حرمت برای جان بدان
افسانه مجنون میشود برهان کند بر آن بدان
به نظر من اقای بیداد شما شعر نمیگین دارین صحبت میکنید اخرش ی قافیه بهش میدین از پرپر و شعر تر و توهین و کبر و … هم هیچ شاعری استفاده نمیکنه در ثانی سوره شعرا ایه اخرم بخونید سوما من بیسوادم دیپلم ندارم ولی شعرهایی میگم به لطف خدا که احدی تو دنیا نمیتونه ایراد بگیره
کسی که چهارتا کتاب نخونده و یک بیت شعر شاهنامه بلد نیست و سواد نداره چرا باید از بیداد ایراد بگیره
گوه نخور
شما دوست محترم که بیان کردی استاد بیداد حرف میزنن و آخر حرفاشون قافیه میسازن باید خدمت بگم بهترین تعریف شعر همینه که صحبت کردن شاعر آهنگ داشته باشه و وزن داشته باشه شما اگه تو شعرهای مولانا و سهراب سپهری نگاه کنی انقدر شعرهاشون ساده و بی آلایش هست که انگار دارن باهات صحبت میکنن اما حرفاشون آهنگ داره و شعر یعنی همین که از دل به صورت کلام بلند بشه و روی زبان جاری بشه . شعر گفتنی هست ساختنی نیست واون چیزی که شما میگی شعر نیست سرهم کردن کلمات هست و در واقع شما شعر میسازی نمیگی
میل افکارشریفم حمله برده بر غریبان
انچنان جرات نموده تا شود جایز به میدان
میکند بیداد دلها با چنین شعر و سرودن
لعل لعنش متراود بی طلیعه با رجستان
گیرم امروزت کنی اباد و از فردا گریزان
گیرم اوازت بلند است و دلت با می پرستان
گیرم ازهر حیلت تو روبهان با دم گریزان
گیرم امروزت بری لذت کنی منت به میدان
من به هر چاره بیابم راه را ای دیو حیران
میکنم واله پریشان در زمانش میشود دردم چو درمان
من حسود بر نیایشهای مسعود نریمان
من گریزم از تمنای سجودش سوی یاران
من نبردم در پیام و زرع و ابستن چو طوفان
من غلام همت و سوزش به خواهشهای باران
غم نوشتن کار هر جوهر نبوده یا نباشد
قی نمودن کار هر انسان نبوده و نشاید
ای هنرمند و رفیق لحظه هایم در تمنای گریزان
ای به لبهایت شده امر سکوت از سوز فرقان
من تنابیدم به هر دردی چو عنبر سوی میران
سودی از میدان نبردم خسته گشتم از حسودان
باز رفتم نای و اندامم گسستم پهن گشتم سوی خویشان
گل به لب گل بر چمنزار و گلایه با مریدان و شفیعان
جملگی دیوانه دیدم شهر خود را بر حریفان
بازگشتم سویت ای نامهربان ای یار نالان از کریمان
غصه کم کن گریه اندک ناز اما بیش و کم کن با ندیمان
اینک این گونه شد و تقدیر با شمیشیرش امد
گو به یاران کو به میدان عارفان کور و حیران…
من کنم داد به هر عربده ای در دل بیداد
او کند شر خود ازاد و شود دادرس و شاد
نه سر داشت نه ته البته خودتم گفتی سواد نداری پس مشکلی نیست خوش باش
حاجی فاتحه خوندی به ادبیات.دمت گرم نکن این کارو با خودت.حیفی فحش میخوری
واقعا به این میگی شعر؟؟؟؟
ریدی
نه وزن داشت و نه معنی
بعد از شعر بیداد ایراد میگیری
میگن یه نفر میخو است معروف بشه رفت و شاشید توی چاه زمزم کاری کرد که هیچ کسی فکرشم نمیکرد
این راه معروف شدن نیست نکن بیسواد
با دروود و آرزوی خرسندی و آرامش خدمت جناب الهیاری.
بنده فقط میخواستم یادآوری کنم که هر چند به احترام کلامتان به شخص شهیدمان بیداد خراسانی،.هر چ که هس (باطن و ظاهر)یا در مورد شعر حماسی خویش که به میل باطنی شما نیس و یا حتی آزرده خاطر کرده است….چاره ایی نیس چون نه میتوان جناب بیداد حاضر باشند و جوابگوی شما و نه من در جایگاهی هستم که امر و نهی کنم.
فقط برای یادآوری بدلیل عدم وجود داخلی،،خارجی ایشان منطق بر ما حکم میکند که پنچشنبه نزدیک هس و فاتحه ایی نذر دوست میهن پرستمان فراموش نشود.
رویمان سیاه ایران
دوست عزیز کسی تفنگی چیزی گذاشته پشست سرت گفته شعر بگو خدایی تهدید شدی مجبورت کردند ی سرنخ بده ما پیگیر میشیم گیرشون میندازیم نکن با خودت و ادبیات همچین
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣😂😂😂😂😂😂😂😂😂😲😲😂 واقعاً شعره😂😂😂😂
بیشتر شِر گفتی 🤣🤣🤣🤣 آخه اوسگل پلشت خودتو انداختی وسط که چی ریدی
با عرض پوزش مثل همهی لاف زنها شعرتان در اندازهی همون سوادتون بود که خودتون گفتید. فراموش نکنید کسی که هنر یا چیزی در چنته داشته باشه لاف نمیزنه.
مشک آن است که ببوید.
واقعا این شعره یا شوخی کردی؟
روبهان با دم گریزان؟
توقع داشتی دمشون را جا بذارن؟
هدف از عرض حکایت با مناعت شده عادت * داس نفرین فلک کرده اهورا ز قیامت * می کند ناز به مشرب کده عاصف خاکی * هنر زید اهورای زمان ناز کشد گر چه نداند
عاشق به حاشا میکند حرمت برای جان بدان
افسانه مجنون میشود برهان کند بر آن بدان
سلام یاد شعر عماد خراسانی بزرگ غزل سرای معاصر افتادم:
شاعرم لیک …ایه مال نیم اهل این شیوه و روال نیم
ونشان داد یک بزرگ مرد دیگر خراسانی ( استاد بیدا ) به درستی پا جای این بزرگ مرد گذاشته
اشعارت توقرن حاضربینظیره.هزاران درود برتو
جز دلی آسمان جل ندارم
شعر گل، شعر بلبل ندارم
شعر من دشنه ها را دخیل است
نطق یاغی ترین مرد ایل است
شعری از جنس باروت و چخماق
شعر من میزند چوب و شلاق
شعر من رقص عریان تیغ است
نبض آشوب و طغیان تیغ است
……..
با سلام به استاد بیداد خراسانی عزیز اشعارتون پر محتوا الهام بخش و بی نظیره سالم و پاینده باشید ما مردم به شما افتخار میکنیم.
اے بیدادخراسانے گـــوشـ ڪنـ شاعرانـ شهرمنـ کونـ نیستند
ا.
مهم نیست درعوض خودت هستی.😎
حمید الهیاری، یا خودت نمی فهمی یا بازم خودت نمیفهمی، چیزی که نوشتی کس شعر هم نیست. چس شعر هم نیس یه استفراغ که رو خودت خالی کنی سنگین تری.
استاد بیداد از جسورترین و بژزگترین شعرای معاصر است کسی همیشه از شعرش خون می چکد صد حیف که امثال تو نمی فهمند
جناب استاد بیداد نازنین ؛ وجودتان در عرصه ادب پارسی دور از گزند اهریمنان کوته نگر و دگر اندیش ، مانا و مستدام باشین !
با دروود و آرزوی خرسندی و آرامش خدمت جناب الهیاری.
بنده فقط میخواستم یادآوری کنم که هر چند به احترام کلامتان به شخص شهیدمان بیداد خراسانی،.هر چ که هس (باطن و ظاهر)یا در مورد شعر حماسی خویش که به میل باطنی شما نیس و یا حتی آزرده خاطر کرده است….چاره ایی نیس چون نه میتوان جناب بیداد حاضر باشند و جوابگوی شما و نه من در جایگاهی هستم که امر و نهی کنم.
فقط برای یادآوری بدلیل عدم وجود داخلی،،خارجی ایشان منطق بر ما حکم میکند که پنچشنبه نزدیک هس و فاتحه ایی نذر دوست میهن پرستمان فراموش نشود.
رویمان سیاه ایران
گـله را گـرگ شــبا نیـست در اینجـا که منم
رهــروی در ره مــا نیـسـت در اینجـا که منم
قــافـــله گشــته گــروگــان و نـــدارد راهـــی
روح بیـگانه حـرامـی اسـت در اینجا که منم
نـــام آزادی اگــر هســـت، درودش بفــرســت
هرچـه گوینـد زبـان نیسـت در اینـجا که منم
کـی بــه قاضـی بتـوان بـرد شــکــایت از دزد
چـونـکه او محرم قاضیست در اینجا که منم
بــا ریـــاکـــار چــه گــویــم، نتــوانــم گـفتــن
کــه همــه کــار ریـاییسـت در اینـجـا کـه منم
دین و ایمان همــه گردیـد از ایـن حلقه برون
آنچه مانده است شفاهیست دراینجا که منم
شکـم طفــل یتیـم اســت که خـالـی ز طعـام
مانـده از بس که گـرانیسـت در اینجا که منم
شاهـدم هســت بــرون تـر به حساب و از حد
پیش چشمـان به گـداییست در اینجا که منم
دســت بیـگـانه رســد مـــال یتیـمان هـر جــا
بـا زبـان بازی بــا نیسـت در اینــجـا کـه منـم
قـــرض نیــکـو، شــده متــروک میــان مــردم
هـرچــه بینیــم ربــاییسـت در اینـجا که منـم
کشـت و کشـتار فــراوان و تـــرحــم نــایــاب
چون که این کـار سپاهیست در اینجا که منم
بابــکی خواهـم و یعقــوب که قــد کـرده علم
گلــه را گـرگ شبــا نیســت در اینــجا که منم
ای ســیاوش تــو دم تیــز ســخـن را بــرگــیر
مثـل مـا تیـز زبان نیسـت در اینـجا کـه منم
سلام
تا جایی که من میدانم شعر همیشه همراه ادب و ادبیات میآید و اینها از هم جدا نیستند.
ظاهراً کسانی هم که در ذیل این پست و نوشته دیدگاهشان را نوشتهاند، اهل شعر و ادب و ادبیات هستند ولی چرا اینقدر توهین و ناسزا و حرفهای زشت نثار یک مخالف کردهاید؟!!
این کلمات سخیف چه سنخیتی با ادب و ادبیات دارند؟
سلام
تا جایی که من میدانم شعر همیشه همراه ادب و ادبیات میآید و اینها از هم جدا نیستند.
ظاهراً کسانی هم که در ذیل این پست و نوشته دیدگاهشان را نوشتهاند، اهل شعر و ادب و ادبیات هستند ولی چرا اینقدر توهین و ناسزا و حرفهای زشت نثار یک مخالف کردهاید؟!!
این کلمات سخیف چه سنخیتی با ادب و ادبیات دارند؟