خلاصه کتاب تحول در نظریههای روابط بینالملل حمیرا مشیرزاده – تا پایان لیبرالیسم
مقدمه
تکثرنظری در روابط بینالملل
سرشت نظریه که از نگاه واسکز شناخت را در یک همنهاد ترکیب میکند به معنادار کردن جهان با ایجاد ارتباط میان پدیدههای ظاهراً نامرتبط میپردازد و از آن بهعنوان مهمترین دستاورد هر رشته علمی و مطالعاتی نام میبرند.
معنای واقعیت خود امری مبتنیبر واقعیت نیست بلکه خود آن نیز مسئلهای نظری است.
برخی نظریه را آیینه واقعیت میدانند و حقیقت آن را متناظر با امر واقع جستجو میکنند.
دو دسته آثار و فعالیتهای نظری در حوزه روابط بینالملل:
الف- ساختار و پویایی نظام بینالملل
در راستای کمک به فهم محتوی از سیاست جهانی شامل نظریات: واقعگرایی، نوواقعگرایی، لیبرالیسم، نهادگرایی، نو لیبرال
ب- پرداختن به مباحث فرا نظری
با هدف افزایش فهم سیاست جهانی از طریق غیرمستقیم با تمرکز بر مسائل هستیشناسی و معرفتشناسی شامل نظریات: فمینیستی و انتقادی
روابط بینالملل پیچیده است زیرا متغیرهایی گوناگونی در آن دخیل هستند؛ بنابراین میتوان فهمید درک روابط بینالملل برای ذهن سادهاندیش ناممکن است. باید دانست که سهم اخبار در درک روابط بینالملل کمتر از ۵% است. در چنین حالتی این نظریات هستند که میتوانند کمککار ما در درک روابط بینالملل باشند.
یادگیری نظریهها، داشتن پایههای اطلاعاتی قوی و تمرین و ممارست در تحلیلها میتواند شما را به یک تحلیلگر قوی تبدیل کند.
تقسیمبندی نظریات روابط بینالملل از نگاه دکتر سیف زاده:
سهدسته کلی: ۱- نظریه جهانگرا؛ ۲-ملیگرا؛ ۳-کثرتگرا
نظریه جهانگرا شامل: امپریالیسم، وابستگی و هژمونی
در این نظریه ساختار (امپریالیسم کلاسیک) و پویشجهانی(استعمار نو ناشی از قدرت ایدئولوژیک و اقتصاد) واحدهای تحلیل هستند.
رینهالد رینولز: از منظر تئوری ساختارها و پویش در روابط بینالملل خیلی از مسائل فراتر از اراده دولتها است.
گاهی وقتها کنش شما مقدمه کار دیگری در آینده نیست بلکه نتیجه یک عامل دیگر است.
نظریه ملیگرا شامل: موازنه قدرت، نوواقعگرایی، بازدارندگی، بازیها، نظامها(رژیمها)، تصمیمگیری، رفتارشناسی
در این نظریه واحد تحلیل دولتها هستند و نقش کلیدی در دست آنهاست.
نظریه مورتن کاپلان در حوزه روابط بینالملل: تصویر یک نظام جهانی در قالب نظریه جهانگرا که مطابق آن نظام جهانی متشکل از دایرههای محیط بر هم است.
رابطه هسته و دوایر محیطی یکسویه و تأثیر از مرکز به پیرامون است.
ملاک دستهبندی شاخصهای قدرت است: قدرت اقتصادی، قدرت فرهنگی، قدرت نظامی، قدرت سیاسی و جغرافیای طبیعی
هر فضای بین دوایر محیط بر هم قواعد، اختیارات و مسئولیتهای خودش را دارد.
۱- ابرقدرت Super Power مثل امریکا
۲- قدرتهای بزرگ Macro Power مثل اتحادیه اروپا، چین، روسیه
۳- قدرتهای متوسط مثل برزیل، کره جنوبی، هند
۴- قدرتهای منطقهای مثل ایران، عربستان، آرژانتین و ترکیه
۵- قدرتهای کوچک
فصل اول
لیبرالیسم و تحولات آن
لیبرالها برخلاف واقعگرایان روابط بینالملل را قلمرو بالقوه پیشرفت و دگرگونی هدفمند میدانند. آزادی فردی از هر چیزی نزد آنها ارزشمندتر است تا جایی که خواستار بستن دست دولت برای جلوگیری از تضعیف آن هستند.
آنها در داخل قدرت دولت قانونی لیبرال را پاسخگوی مردمسالارانه آن به شهروندان، لزوم رعایت تقاضاهای بازار و حکومت قانون محدود میسازند و براین باورند که با وجود دشواریها ایجاد نسخه بدل در سطح روابطبینالملل برای ترویج ثبات در داخل دولتهای برخوردار از حاکمیت چارهای جز آن نیست.
با وجودی که ریشه بحث در روابط بینالملل را بیشتر متکیبر سنتگرایی تلقی میکنند اما میتوان گفت که رشته روابط بینالملل در اصل در اندیشههای آرمانهای لیبرالیسم ریشه دارد.
ریشه لیبرالیسم مدرن را که در آستانه جنگ دوم جهانی توسط کار با عنوان آرمانشهر انگاری مورد حمله قرار گرفت، در نارضایتی نظام جهانی موجد جنگ اول جهانی میدانند.
به دنبال صلح ورسای و اعلامیه ویلسون(رئیسجمهور وقت امریکا در سال ۱۹۱۹ – پایان جنگ جهانی اول) امید به تغییر بنیادین در نظام بینالملل و روابط حاکم میان دولتها شکل گرفت؛ تشکیل جامعه ملل، حقوق بینالملل، امنیت دستهجمعی، حق تعیین سرنوشت ملل و… نویدبخش جهانی نو بود.
برخی کانت را به دلیل تأکید او بر امکان نیل به صلح میان دولتهای دموکراتیک پایهگذار لیبرالیسم دانستهاند. جرمی بنتام و ویلیام پین معتقد بودند پیشرفت میان دولتها مانند دورن آنها امکانپذیر است همچنین بر این امر اشاره میکردند تعارضات میان دولتها ناشی از ناسازگاری بنیادین میان منافع آنها نیست بلکه ناشی از سوء تفاهمات و موقتی است.
به دنبال آرمانگرا و ایدئالیست خواندن آن و با وجود انتقادات فراوان در دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ اما لیبرالیسم در اشکال مختلف دوباره احیاء شده است.
از مهمترین وجه معرفی نظریههای لیبرال میتوان به باور به امکان تحول در روابط بینالملل به شکل همکاری، کاهش تعارضات و نهایتاً صلح جهانی اشاره کرد.
ویژگیها و مفروضات لیبرالیسم از منظر آستین و پتیفورد:
لیبرالیسم شامل چهار گزاره اصلی: ۱-صلح دموکراتیک، ۲-فراملیگرایی، ۳-اقتصاد بینالمللی و ۴-نهادگرایی
*- صلح دموکراتیک:
مطابق این نظریه برای رسیدن به صلح، لازم است ساختار سیاسی جهان تغییر کند؛ این نظریه مدعی است با توجه به تاریخ ۲۰۰ ساله روابط بینالملل دموکراسیها باهم نمیجنگند بنابراین میتوان گفت صلح جهانی در گروه تحقق دموکراسیهای منطقهای و گسترش آن در سطح بینالمللی است زیرا:
۲- کشورهای دموکرات به دلایل فرهنگی و هنجاری اهل سازش، مذاکره، توافق و دیپلماسی هستند و به دنبال پرهیز از خشونت، مخاصمه و جنگاند.
۲- به دلیل وجود و تعدد نهادهای قانونی (نهاد فراتر از فرد است)، تصمیمگیری در خصوص جنگ بسیار مشکل و نزدیک به محال است.
ایمانوئل کانت و صلح دموکراتیک:
الف) دولتهای دموکراتیک به سه اصل معتقدند:
۱- احترام به آزادی فردی
۲- تفکیک حوزه اجرایی از سایر حوزهها (تقنینی و …) یا به عبارتی تفکیک قوا
۳- برابری سیاسی شهروندان
برابری عبارت است از وجود حق مشاع برای تصمیمگیری سیاسی اما ممکن است صلاحیت تصمیمگیری در امور سیاسی را نداشته باشیم.
ب) فدراسیون یا اتحاد صلح:
از طریق نوعی پیمان عدم تجاوز متقابل و نوعی امنیت دستهجمعی مثل ناتو (استفاده از قدرت بازدارندگی(
ج) قانون جهانوطنی:
به رسمیت شناختن حقحیات بیگانگان برای مصونیت از رفتار خصمانه
اصل ۷ منشور سازمان ملل که مطابق آن حق ورود شورایامنیت سازمانملل در زمانی که اقدامات کشوری تهدیدکننده صلح بینالملل باشد.
تبدیل اراده سیاسی به فرآیند حقوقی (اعمال تحریمها علیه ایران(
کانت: قوانین جهانوطنانه قوانین که پذیرش جهانی در مورد آنها وجود داشته باشد و بنیان حقوق بینالملل ریشه و خاستگاه حقوق بینالملل است؛ مثل قوانین حقوق بشر، کنوانسیون ژنو، حقوق دریاها و…
*- فراملیگرایی:
تأکید ظهور کنشگران جدید در عرصه بینالملل، روابط فراملی روابط دولتها با محوریت کنشگران غیردولتی، شرکتهای چندملیتی، گروههای انقلابی، اتحادیههای صنفی، شبکههای علمی، سازمانهای مذهبی و روابط اقتصادی تأکید دارد.
این رویکرد چالشی است علیه کنشگری انحصاری دولتها و بیان این واقعیت که دولتها ضمن حفظ حاکمیت حقوق خود خودمختاریشان را از دست میدهند.
تأثیر بازیگران فراملی بر سیاست بین دولتها در ۵ سطح قابلمشاهده است:
الف) تغییرات نگرشی:
تعاملات در جهان امروز بهواسطه توسعه توریسم، رسانهها و شناخت متقابل موجبات تغییر در نگرش و افکار نخبگان و غیر نخبگان را فراهم نموده است.
مردم بهواسطه تعاملات و شناخت حاصل از آن به مقایسه جوامع دست میزنند و به دنبال آن مطالبات جدید شکل میگیرد. (مقایسه تولید تقاضا میکند و بر سیاستگذاری تأثیر میگذارد(.
پس از بیان مطالبات جدید و عدم توانایی پاسخگویی به نیازها ممکن است بسیاری از ناشایستگیها بروز و ظهور پیدا کند.
دولتها بهواسطه قدرتی که در اختیار دارند ممکن است به دنبال ایجاد موانعی برای تبدیل نگرشها بوده و هستند و در این راستا برخی شاخصهای مذهبی و اعتقادی موانع را توجیه کنند. این عمل تا جای پیش میرود که ساختار برخی کشورها مخالف بینالمللی شدن شهروندان است در خیلی از کشورها عدم توانایی در پوشش آموزش زبان انگلیسی یکی ازنمادهای آن است.
شکل نهادی کارکردی است و علاقهای برای بینالمللی شدن مردم وجود ندارد.
تغییر نگرش در جوامع بهواسطه ارتباطات ایجاد میشود و برای ایجاد این ارتباط برنامهریزی شود.
ب) پیشبرد کثرتگرایی بینالمللی:
پیوند گروههای ذینفع ملی در ساختارهای فراملی. فشار قوی از داخل بر حاکمیت ج.ا.ا در داخل در هنگام تحریمها (بازرگانان در حوزه بینالملل(
ج) ایجاد وابستگی متقابل:
عدم امکان اتخاذ سیاست پولی مستقل، مراودات ارتباطی و حمل و نقل (ایجاد زیرساختها(
د) ابزارهای جدید تاثیرگذاری:
گردشگری و …
ه) ظهور کنشگران جدید: (خودمختار یا شبه خود مختار):
اتحادیهها، شرکتهای فراملیتی، wto، قرارداد اخیر سازمان حمایت از حقوق حیوانات امریکایی با سازمان محیطزیست کشور در رابطه با حفظ نسل گربهسانان
جمعبندی:
فراملیگرایی مدعی است پارادیم دولت محور و فرا رسیدن عصر پارادیم پسا بینالملل نیست زیرا مرزهای سیاسی نفوذ پذیر شده، فواصل فیزیکی کم اهمیت شده و واحدهای غیر حاکمیتی خودمختاری رشد فزاینده یافت و هویتهای جدیدی فراتر از هویتهای ملی و شهروندی ظهور یافته است.
مکان و زمان کم اهمیت شدهاند (مردم در هر حالت و هر زمان در دسترس هستند(
سازمانهای مستقل بیشتر در بحث فراملی مطرح هستند.
*- تجارت ارتباطات و وابستگی متقابل جهانی:
یکی از عوامل کاهنده جنگ و خشونت از منظر لیبرالها افزایش مبادلات تجاری است.
لئونارد وولف: سود و زیان جنبه متقابل دارند اما جنگ برای همه هزینه دارد و خطر دیگر اینکه هر جنگی میتواند جنگ جهانی شود. بجای جنگ و احساس برد و باخت در جنگ به دنبال پرداخت تجارت باشیم.
کارل دویچ:
شکل گیری جوامع سیاسی و امنیتی ادغام شده و کثرتگرا
سؤال اصلی دویچ آیا امکان دارد جامعه ای همبسته و وسیعتر از جامعه ملی بوجود آید؟
خودش پاسخ میدهد با افزایش ارتباطات و مبادلات در دوره زمانی خاص هویتی مشترک ایجاد میشود و یک ابردولت شکل میگیرد.
اجتماع امنیتی: اجتماعی سیاسی است که جنگ از روابط آنها در تمام سطوح (ملی و فراملی) حذف شده است.
مثال: در بعد ملی بریتانیا بین ولز و ایرلند و در بعد فراملی ناتو (بازدارندگی(
اجتماع امنیتی حاصل گذار از آستانه جنگ است که موجب شکل گیری همگرایی میشود.
واژه کلیدی در نظریه کاردویچ واژه همگرایی است هم در مقام وضعیت و هم در مقام فرآیند.
وضعیت: کنشگران به یک جامعه جدید با پیوندهای جدید میرسند و بجای منازعه همزیستی اختیار میکنند و بجای جنگ گفتگو
فرآیند: وسایل و ابزاری که این اجماع از طریق آنها به همگرایی میرسند. (دیپلماسی، گفتگو، مصالحه(
شرایط شکل گیری جامعه امنیتی ادغام شده یا کثرتگرا:
۱- سازگاری ارزشهای سیاسی (ضرورت اشتراک روی اصول(
۲- سبک زندگی شبیه به هم
۳- پیوندهای اجتماعی فرهنگی
۴- جاذبه سود بیشتر و همکاری اقتصادی
تهدیدهایی که منجر به واگرایی پس از همگرایی میشود:
۱- انسداد سیاسی
۲- عقب ماندگی یا افول نهادهای سیاسی
۳- ناتوانی حکومت در اجرای اصلاحات
مثال: ایالات متحده امیرکا بعنوان یک نمونه موفق از جامعه ادغام شده و کثرتگرا و ترکیه بعنوان کشوری که نتوانسته به این همگرایی دست پیدا کند (بعد ملی ناتوانی در همگرایی با کردها و احزاب سیاسی، فراملی عدم توان در ادغام در اتحادیه اروپا(
وابستگی متقابل:
ادوارد مورس، رابرت کوهن، جوزف نای و ریچارد کوپر معتقد بودند مفروضات نظریه واقع گرایی قادر به تببین مسائل بینالمللی نیست.
نظریه وابستگی متقابل ریشه در رویکرد بینالملل گرایانه دارد که بر مبنای آن امور جهان بطور عینی در جهات جهانی شدن بعنوان جریانی مثبت و در راستای صلح و رفاه جهانی است.
دولتها باید کاری بکنند که مردم به فکر پیشرفت باشند تا فکرهای سنتی، بردن رقابتها به سوی اقتصادی به جای رقابتهای هویتی.
این نظریه از همگرایی منطقهای تأثیر پذیرفته است و وابستگی متقابل را میتوان بعنوان پیوند سیستم و مثبت منافع دولتها در مواردی تعریف کرد که تغییر در موقعیت یک دولت جایگاه سایرین را درهمان موارد تغییر دهد. (دولتها در نردبان موقعیتهای بینالمللی باهم بالا و پایین میروند(.
این نظریه مرکزیت دولت را کنار میگذارد و بر وجود بازیگران جدید در عرصه بینالملل تأکید مینماید، مانند شرکتها و بانکهای فرا ملی و موسسات تخصصی وابسته به سازمان ملل متحد.
براساس این نظریه دولتها نفوذپذیر شدهاند و به تناسب آزادی عملشان کم شده است. تمایز سنتی بین سیاست داخلی و بینالمللی کم رنگ شده است.
تعریف حوزههای سرزمین سیاسی دشوار است و اهداف اقتصادی و رفاهی برای دولتها نسبت به اهداف نظامی و امنیتی اهمیتی مضاعف پیدا کرده است.
یکی از نقدهای جدی در این نظریه متعلق به مک لین (۱۹۸۴) است. نظریه مک لین فاقد قدرت و بسیار کلان و خوش بینی بیش از حد به انسان میداند. احتمال تبدیل وابستگی متقابل به وابستگی متقابل نامتقارن یا منفی و نابرابر (نظریه وابستگی یا امپریالیسم شکل میگیرد(
*- نهادگرایی:
نهادها و رژیمها به معنای الگوی عادی قواعد و هنجارها و رویههای دو یا چند جانبه است که رفتار پذیرفتنی را تعریف میکند.
سازمانهای بینالمللی بازوهای اداری این رژیمها هستند لیبرالها با رویکرد خوشبینانه به نهادها و سازمانهای بینالمللی معتقدند میتوان از نهادها برای صلح و ایجاد وابستگی متقابل استفاده کرد.
سه شاخه نهادگرایی لیبرالیسم: ۱-کارکردگرایی، ۲- نو کارکرد گرایی و ۳- نهادگرایی نئو لیبرال
کارکرد گرایی:
رهیافتهای سیاسی به مفهوم همگرایی در دو دیدگاه کارکردگرایی و نو کارکردگرایی بروز یافته است. نمیتوان با توافق حقوقی بر شکافهای سیاسی فائق آمد و غلبه کرد دولتها میتوانند اقتدار خود را از حوزه سیاسی دورنی به حوز سیاست پایین (low politices) در عرصه بینالملل انتقال دهند و مدیریت آنرا به نخبگان فنی واگذارند تا از این طریق تا حدودی وحدت اقتصادی ایجاد شود.
این نظریه واجد نقش پر رنگ هنجاری است. (توصیهای است) اما گذار وحدت اقتصادی به وحدت سیاسی دقیقاً مشخص نیست.
بعنوان مثال: رابطه ایران و امارات متحده عربی در این چارچوب قابلیت ارزیابی و تحلیل دارد. چگونه؟
بر این دیدگاه مجموعاً نگاه خوش بینانه ای حاکم است مبنی بر برخی ارزشها: صلح، اومانیسم
دو تا نگاه ارزشی باهم در تضاد هستند به دلیل آنکه غیرقابل تحمل هستند.
نگاه به روابط بینالملل از منظر سیاست بالا گاها درد سر ساز بوده و هست.
در قالب این دیدگاه بهواسطه سیاست زدایی در اتباطات میتوان به ایجاد ارتباطات مسالمت آمیز و همگرایی امیدوار بود. ارتباط بین ملتها بعنوان مهمترین عنصر در این دیدگاه مطرح است.
نو کارکردگرایی:
ارنسن هاس با کنار گذاشتن بعد هنجاری کارکردگرایی بعد فایده گرایانه را بر آن افزود به گونهای که تبیین کند دولتها و حاکمیتها چه منافع و سودی عایدشان میشود.
مطالعه موردی وحدت اروپا کنشگران سیاسی در فضاهای ملی متعدد و متمایز متقاعد میشوند که وفاداریها انتظارات و فعالیتهای سیاسی خود را به سمت مرکز جدید و بزرگتری سوق دهند که نهادهای آن از صلاحیت قانونی بر دولتهای قبلی برخوردارند و این فرآیند در بستر غیر سیاسی شکل میگیرد. هاس برخلاف میترانی بر اهمیت سیاسی مسائل اقتصادی اذعان دارد.
این نظریه نقش نهادی فراملی را در همگرایی مؤثر میداند زیرا پای منافع در میان است زیرا گروههای مشخص اگر در ابزارها و روشهای فراملی سود ببینند به آن روی میآورند. هاس معتقد است همکاریهای اقتصادی در صورت گسترش به سایر حوزهها سرریز میشوند. (spil-over)
روابط استراتژیک اقتصادی (نوکارکردگرایی(
بعنوان مثال: روابط ایران و عراق از طریق زائران در این حوزه قابل تحلیل است.
یا استفاده از ظرفیت ایرانیان مقیم خارج از کشور بخصوص در امریکا از این منظر نیز قابل تحلیل است.
مهاجران افغانی در ایران؛ مهاجران ترک در آلمان، یهودیان در امریکا
پررنگ بودن مسائل سیاسی و تلقی اشتباه باعث شده از این ظرفیتها آنطور که باید نتوان استفاده کرد.
این نظریه با تردید کشورهایی مثل فرانسه با عنوان منافع ملی با بحران روبرو شد زیرا مدعی بودند ملیگرایی و استقلال سیاسی را نادیده گرفته و رد مجموع رهیافت کارکردگرایانه نقش دولتها را هیچ انگاشته است و مدعی است که پذیرش این امر که دولتها برخی اختیارات خود را به فن سالاران و نهادهها تفویض کنند یک اغراق و غلو است.
بجای آنکه مسائل سیاسی رنگ غیر سیاسی بگیرند درواقع این مسائل غیر سیاسی هستند که رنگ سیاسی گرفتهاند.
نهادگرایی نو لیبرال:
رابرت کوهن: مقداری به واقع گرایی نزدیک میشوند. نزدیکترین حلقه به رئالیستها و ایده آلیستها هستند.
برخی مفروضات واقعگرایانه را میپذیرند و نقش دولتها را خیلی کم رنگ نمیکنند.
نهادهای بینالمللی را هم کم اهمیت نمیدانند.
بر اهمیت تواْمان دولت و نهادهای بینالمللی تأکید دارند.
برای اینکه بتوانند نظریهای ارائه دهند که همه عناصر فوق را دخیل بدانند مفهوم رژیم بینالمللی را بیان میکنند.
اصول و قواعدی که انتظار و رفتار دولتها را هم نزدیک میکند موجب میشود که دولتها در صورت نقض قواعد بینالمللی آماده مجازات باشند.
برای چانه زنی چارچوب مشروع ایجاد و کشورها را در قبال رژیمهای تعریف شده مسئولیت پذیر میکنند. (NPT)
این نظریه به جای تصمیمگیری مستقل که از انارشی بیرون میآید تصمیمگیری مشترک را مبنا قرار میدهد.
تشکر