نقدی به فردگرایی افراطی مصطفی ملکیان و حمله ناخواسته او به علوم انسانی و اشاعه انارشیسم پوپولیستی
امیر دبیری مهر[۱]
مدرس و پژوهشگر علوم سیاسی
مصطفی ملکیان متفکر پر تلاش و ساعی ایرانی در گفتگوی مفصلی که اخیرا مجله اندیشه پویا با وی داشته ؛ بی پرده و با صراحت از مبانی فکری خود در دفاع از فردگرایی و تقدم اصلاح فرد بر بهسازی ساختارها دفاع کرده است و در مقام نظریه پردازی این راهبرد اصلاح طلبانه را اخلاقی تر از دیگر راهبردها برای اصلاح جامعه دانسته است . البته مصاحبه کنندگان با ایشان هم به خوبی تلاش کرده اند این رای استاد را مورد نقد و کنکاش قراردهند اما جناب ملکیان با تسلطی که بر مباحثه و جدال منطقی دارند چنان که انتظار می رود قاطعانه از رای خود دفاع فرموده اند. اینجانب از دیرباز برای جناب ملیکان احترام و ارزش والایی در میان متفکران ایرانی قایل بوده و هستم وشرح نظریه عقلانیت و معنویت ایشان در خردنامه همشهری در ۱۰ پیش گواهی این ادعاست .البته این توجه نه لزوما از نظر موافقت و سازگاری با آرای ایشان بلکه به جهت نظم و انسجامی است که در اندیشه و پروژه فکری ایجاد وجود دارد. از این رو لازم دانستم نه در مقام نقد بلکه در مقام پرسشگری کنجکاو پیرامون دیدگاه ایشان در رد ساختارگرایی نکاتی را مطرح کنم و تصور می کنم طرح این گفتگوها عمیقا مورد نیاز جامعه ماست و از مقولات روشنفکری محسوب نمی شود بلکه نیاز امروز و فردای ایرانیان است.
جناب ملکیان در این گفتگو به صراحت هر گونه تلاش برای اصلاح جامعه از بالا بانهاد سازی و ساختار سازی را کاری عبث و بی نتیجه و شکست خورده خواندند و قویا بر ضرورت اصلاح فرد از پایین بعنوان راهبرد اصلاح جامعه انگشت تاکید نهاده اند. به عبارت دیگر حضرت ایشان به اشارتی خط بطلان بر همه یافته های و دستاوردهای علوم انسانی بویژه جامعه شناسی ، علوم سیاسی ، اقتصاد و مدیریت نهاده و همچون حوزویان سنت گرا معتقدند با اصلاح نفس می توان در زمین بهشتی برین ساخت . این پیش فرض نظری اقای ملکیان چند پرسش بنیادین را پیش روی قرار می دهد که نمی توان از کنار انها به اسانی گذشت که عبارتند از :
- ایا اصلاح فرد صرفا تقدم منطقی بر اصلاح ساختارها دارد یا ایشان اساسا اصلاح ساختارها و ایجاد نهادها را بیهوده و عبث می پندارند؟ اگر چنین است ایشان چگونه می توانند دستاوردهای خیره کننده علوم انسانی مبتنی بر تقدم اصلاح ساختارها و ایجاد نهادها را در پیشرفت بشر بویژه در نیمه دوم قرن بیستم به بعد را تحلیل می کنند ؟ البته در جایی ایشان از پیشرفتهای نوین بشر بعنوان برده داری نوین نام برده که به مراتب بدتر و غیر اخلاقی تر از برده داری کلاسیک است . ( در اینجا استاد ملکیان به ارای حلقه فردیدهای ایران از جمله مهدی نصیری ؛ نادر طالب زاده ؛ شهریار زرشناس و..نزدیک می شوند) اگر این چنین است ایشان بفرمایند درباره افزایش سطح عمومی رفاه و امنیت و عدالت و صلح در جهان چه نظری دارند؟ و نسبت اینها با برده داری چیست ؟ ایا امروز مردم المان و مالزی و سنگاپور و روسیه و ارژانین و کنیا و اوگاندا بیشتر در غل و زنجیر استعمار و جهالت و فقر هستند یا در قرن نوزدهم به قبل ؟ البته این دفاع بنده از ساختارگرایی و دستاوردهای ان به معنای نادیده گرفتن ظلم و بی عدالتی و نا امنی و فقر موجود در عالم نیست بلکه صرفا در مقام مقایسه وضع امروز با گذشته جهان سخن می گویم.
- تمام ادعا و تلاش علوم انسانی این است که از وجود ساختارهایی فرا انسانی و فرافردی به نام جامعه؛ هنجارها ؛ ساختار؛ نهاد ؛ روش و سیستم سخن گفته که هر چند ساخته و پرداخته انسانها هستند اما پس از ایجاد لزوما و مطلقا در کنترل و فرمان انسان نیستند و انسانها با انها طبق نظریه تعامل یابی گیدنز در تعامل و داد وستد هستندو بشر برای بهبود حیات و زیست –جهان خود چاره ای جز تنظیم و بکارگیری صحیح انها ندارد. روشن ترین مثال این معنا علم اقتصاد است . قواعد علم اقتصاد انچنان سخت و استوار هستندکه به هیچ حیلتی در چنگ و اراده انسان قرار نمی گیرند . برای نمونه وقتی نقدینگی در اقتصادی افزایش می یابد طبق قاعده لایتغیر و لایتخلفی تورم افزایش می یابد و با افزایش تورم عفریت فقر و نداری توسعه می یابد و در ادامه بزه کاری اجتماعی رونق می یابد والخ .و انسان را یارای این نیست که فرمان توقف به این ساختار خود تنظیم گر بدهد . یا وقتی در علوم سیاسی نظام سیاسی دچار ضعف در کارامدی و ارایه ویژه- کارکردهای خود شود بطور خودکار مشروعیت نظام سیاسی کاهش یافته و اطاعت پذیری شهروندان از حاکمیت تقلیل یافته و در نتیجه قانون گریزی افزایش می یابد و با موعظه و پند و اندرز و نصیحت نیز مشکلی حل نمی شود. اینها نمونه هایی از صدها قاعده اجتماعی برامده از علوم انسانی است که مبتنی بر پیش فرض مهمی یعنی وجود ساختارها و نهادهای فرا فردی است وانکار انها چنگ به صورت افتاب انداختن و له شدن زیر چرخ دنده ها ی همین ساختارها پولادین است و ملتهایی امروز عروس سعادت را در اغوش گرفته اند که یا علم به ساختارها توانسته اند انها را در خدمت خود بکار گیرندو تغییرات خودخواسته را نیز تدریجا در انها ایجاد کنندبرای مثال عبور از اقتصاد کینزی به اقتصاد فریدمنی و کاهش نقش دولت در اقتصاد در فرایندی هشتاد ساله رخ داد.
- می توان از جناب استاد ملکیان پذیرفت که اصلاح فرد و اخلاقی شدن انسانها حتی از نوع فضیلت گرای آن در فرایند اصلاح جامعه مهم و غیر قابل اغماض است اما تقدم ان بر اصلاح ساختار را هم به هیچ وجهی نمی توان پذیرفت . برای ایضاح بحث مثال های عینی و روشن می زنم . طبق نظر اقای ملکیان از انجا که اصلاح فرد ارجح و حتی مرجح است باید برای ساماندهی به عبور و مرور و ترافیک شهری چراغ های راهنمایی و رانندگی و دیگر قواعد و علایم هشدار دهنده و بازدارنده را حذف کنیم و به رانندگان اموزش دهیم که به نفع انهاست تا حق تقدم را رعایت کنند و بیش از ۸۰ کیلومتر در ساعت نرانند ؟واقعا چنین توصیه ای عقلانی و به مصلحت جامعه است ؟ یا مثلا در تنظیم بازار می توانیم محدودیت ها و نظارت ها را از حذف کنیم و صرفا به انسانها موعظه کنیم که در خرید و فروش کالا منصف باشند؟ این توصیه ها نه تنها هیچگاه در تاریخ راهگشا نبوده و نیست و طرح آن به بیان دیگری از جانب متفکری مانند ملکیان بسیار عجیب و غریب می اید که با رویکردی خیرخواهانه و فرد گرا جامعه و نظام اجتماعی را به سوی انارشیسم پوولیستی سوق می دهد.
- جناب استاد ملکیان تا اینجا با شما موافقیم که برای بهزیستی و بهبود زندگی انسانها و کاستن از رنج و درد انها اصلاح فرد و اخلاقی و عقلانی و معنوی شدن انسانها ضروری و غیر قابل اغماض است اما جنابعالی را به یک نکته مهم توجه می دهم و ان اینکه شما جامعه را بسیار یکدست و یکسان تلقی کرده اید و تفاوت نخبگان عقلگرا و اخلاق گرا و معنوی را با توده های منفعت طلب و غریزه گرا نادیده گرفته اید . اکثریت مردمان در همه جای جهان از امریکا و مکزیک و شیلی تا کانادا و هلند و ایتالیا و قبرس و ترکیه گرفته تا عربستان و نپال و هند و ویتنام تا ژاپن اسیر روزمرگی ها و تلذذ های جسمی و روانی هستند و تعریف انها از زندگی محدود به حیات فردی شان است و بس . نه فلسفه می دانند نه به دنبال مدینه فاضله هستند و نه فرقی بین اخلاق فضیلت گرا و اخلاق نتیجه گرا قایل هستند و اساسا مقولاتی مانند ماهیت و وجود و حقیقت و اعتبار برای انها موهوماتی بی فایده است . ایشان با پند و موعظه و نصیحت هر چند لحظاتی به وجد و حال خوب می رسند اما به صراط مستقیم نمی ایند . سود جو و لذت طلب و عجول و عاطفی هستند. منتهای ارمانشان رسیدن به رفاه و تفریح و موفقیت های قابل اندازه گیری است و بس . اهل مقایسه و مسابقه هستند نه رضایت و قناعت . اما در کنار این اکثریت مطلق بشریت ، نخبگانی مثل شما هستندکه به لطف الهی و همت فردی و تربیت خانوادگی و تجارب اجتماعی دغدغه ها و ارمانهایی فرا فردی و فرازمانی و فراملی دارند و همواره هم در تاریج چنین نخبگانی وجود داشته و دارند و خواهند داشت که به تعبیر قرانی اولوالالباب هستند. اینان سازنده چارچوب های فکری ؛ توسعه دهنده علوم ؛ تبیین کننده هنجارها و ارزشها و در واقع ریل گذار مسیر پیشرفت بشر هستند . همه دانشمندان ؛ اکادمیسین ها ؛ روشنفکران ؛ متفکران ؛ فلاسفه ؛ نخبگان سیاسی و اقتصادی و… در این زمره قرار می گیرند . اینها هستند که باید چارچوب ها و مسیر ها و جهت گیری های جامعه را با تکیه بر علم و معرفت و تجربه تعیین کرده تا توده های بشر بتوانند زندگی متعارف خود را در ان چارچوبها انجام دهند. اینان ارشیتکت های زندگی نویت بشر هستند و البته این گروه دوم حتما و یقینا به خود سازی و اخلاقی زیستن و انسان شدن بیشتر از گروه اول نیاز دارند. از همین روی بارها و بارها در قران کریم هر چند همه انسانها مورد خطاب هستند اما بر مسئولیت سترگ و سنگین علما و رهبران فکری جامعه تاکید شده است و اینکه فساد و صلاح انها بر کل جامعه تاثیر می گذارد. اما خطای بزرگی است نیاز و مصلحت گروه دوم را به کل جامعه بشری تعمیم داده و در نتیجه گیری ناصوابی نقش ساختارها و نهادها را در اصلاح اجتماعی نادیده بگیریم. اگر اخلاق و نیکی و فضیلت تقدمی در اصلاح ساختار ها داشته باشد به واسطه التزام همین نخبگان به انهاست نه توده های مردم زیرا که تضمینی برای این التزام ندارند.
ونکته اخر اینکه در ایران امروزمان بیشتر از هر زمان به تبعیت از قواعد علوم انسانی اجتماعی برای اصلاح جامعه نیاز داریم تجربه ۴۰ ساله پس از انقلاب نشان داده این همه موعظه و نصیحت که بطور تمام وقت و با صرف میلیاردها دلار پول نفت در کشور از در و دیوار و رسانه ها و معابر منتشر می شود نتوانسته حداقل مانع از پرت کردن زباله در خیابانها شود .نتوانسته مانع از تضییع حقوق شهروندی شود نتوانسته مانع از دزدی خیابانی و اختلاس و رشوه در شبکه بانکی و اداری شود نتوانسته مانع از خشونت های افسارگسیخته زبانی و کلامی و رفتاری در کوی و برزن شود. این همه توصیه به نظم در گذشته نتوانست صف های داخل شعب بانکها را سامان دهد اما دو ساختار و سیستم یعنی بانکداری الکترونیکی در گام اول تعداد مراجعین به شعب را کاهش داد دستگاه نوبت گیر داخل شعب هم صفهای دل ازار را از بین برد . ایا این نشان دهنده ضرورت تقدم ساختارها و نهادها بر اصلاح فرد در فرایند اصلاح اجتماعی نیست .
ایران امروز برای
بهبود اوضاع اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و
اقتصادی خود چاره ای جز اصلاح ساختارها و ایجاد نهادهای مدرن سامان بخش ندارد و
اگر جایی هم بر اصلاح فردی در نظر می گیریم اولا برای و ترجیحا برای نخبگان است که
در چارچوب ارزشها و اخلاق ریل گذاری کنند ثانیا اخلاق عمومی در مسیر آن ریل توسعه
و ترویج یابد که معین و ممد ساختارها باشد نه در خلاف ان .
[۱] – امیر دبیری مهر دکتری جامعه شناسی سیاسی دارد که از سال ۱۳۸۵ در دانشگاه تدریس می کند . در حال حاضر مدیر اندیشکده خرد و رییس هیات موسس انجمن اندیشه و قلم است . ۴ کتاب و دهها مقاله علمی و پژوهشی و شرکت در دهها کنفرانس ملی و بین المللی در ایران و خارج از کشور بخشی از فعالیتهای اوست .