دولتمردان آفلاین ، مردمان آنلاین
روز چهارشنبه در آخرین دقایق کار روزنامه، خبری از سخنان وزیر کشور منتشر شد که شاید بتوان آن را دقیقترین تحلیل حوادث اخیر در کشور دانست.
به گفته رحمانیفضلی سبک زندگی مردم تغییر کرده و دولتمردان با نسلی طرفند که «سلایق، باورها، موضوعات اجتماعی و حتی موضوعات انتخاباتی را متفاوت از سلایق ما میبیند.» و در چنین جامعهای «برخی نمیفهمند سلایق و باورهای آنها پاسخگوی مطالبات جوانان نیست».
بیایید درباره جملات داخل گیومه که عین حرفهای وزیر کشور است کمی تامل کنیم و سریع سراغ خبر بعدی نرویم.
در جامعه ما چه چیزی تغییر کرده است؟
در چند دهه گذشته بازیگران عرصه سیاست تقریباً ثابت ماندهاند؛ روزنامههای ٣٠-٢٠ سال پیش را که ورق بزنید تصویر همین سیاستمداران امروز را میبینید با موهای سیاهتر و ریشهای بلندتر. سیاستمدارانی که به فراخور فراز و فرودهای سیاست یک روز در میانه میدان بودهاند و روزی دیگر به کناری رانده شدهاند. در ایام عزلتنشینی برای دوباره حاکم شدن حرفهای جدیدی یاد گرفتهاند و باز به درون صحنه آمدهاند. این جملات خلاصهشده ۴ دهه تاریخ چپ و راست در ایران است.
اما مردم چطور؟ آیا آنها هم در طول این سالها فقط گرد پیری بر سرشان نشسته و دنیایشان تغییر نکرده است؟ نظام ارزشیشان یکسان مانده؟ بچههایی که ۴ دهه در نظام آموزشی دستنخوردهای پرورش یافتهاند شباهتی به هم دارند؟
الان نسل چهارمیها، همانها که نه جنگ دیدهاند، نه اصلاحات، نه انقلاب، چقدر با مایی که اینها را تجربه کردهایم حرف و دنیای مشترک دارند؟ این جوانهایی که هر روز از کنار ما میگذرند، در تاکسیها با هدفونی در گوش کنار ما مینشینند و در فضای مجازی زمین و زمان را دست میاندازند چه نسبتی با سیاستمداران ما دارند؟
مراجع فکری این نسل چه کسانی هستند ؟ آیا برای آنها شریعتی و سروش و اصلاحات و جدال سنت و مدرنیته معنایی دارد؟
واقعیت این است که آنها شکل دیگری هستند. بیشتر از اینکه در دنیای ذهنیات سیر کنند، به عینیات توجه میکنند. بیش از همه جوانهای دنیا به تن خویش مشغولند. مقام اول آمار جراحیهای زیبایی و استفاده از لوازم آرایش را همینها برای ایران کسب کردهاند. اینکه ما چقدر مسخرهشان کنیم هیچ اهمیتی برایشان ندارد.
اخیراً نویسندهای نوشته بود برای ردیابی ناآرامیهای ایران باید برگردیم به تشییع جنازه پاشایی. اشارهاش هوشمندانه بود. آن تشییع جنازهای که جامعهشناسان را مبهوت و متحیر کرده بود، اعلام وجود کسانی بود که کسی آنها را به جا نمیآورد.
نسلی که قهرمانهای خودش را دارد. بیهیچ تشکیلاتی همدیگر را پیدا میکنند ، جشن آببازی میگیرند و مجتمع کوروش را تعطیل میکنند و البته نهایتاً با سختگیرترین چهره سیستم مواجه میشوند. خواستههای آنها عرفهایی است که غیرقانونی است.
شاید زمان انتخابات با آنها بحث کرده باشید. هیچکدام از نامهایی که برای ما در سیاست مهماند حسی را در وجود آنها برنمیانگیزد. از نظر آنها ما آدمهای ناراحتی هستیم که اصلاً از زندگی هیچ چیز نمیفهمیم و با هزار عقده جوانیمان را سپری کردهایم و حالا میخواهیم حق جوانی کردن را هم از آنها بگیریم.
آنها برای ارتباط با دنیای خارج فقط یک گوشی تلفن نیاز دارند و دیگر هیچ. نه اجازه میخواهند، نه قانون و نه تبصره، نه مبارزه برای گرفتن حقی.
آنها هر چه بخواهند را به دست میآورند. وقتی خودشان را به شکل هر هنرپیشهای که بخواهند درمیآورند برای تغییر اطرافشان چه نیازی دارند به کسب اجازه.
ما در مقابل تشر پدرانمان شاید میترسیدیم ؛ اینها اما خندهشان میگیرد. اعتراض ما اگر در خیابان و دانشگاه بود اینها در فضای مجازی با دابسمش و ادا و اطوار هر اقتداری را به سخره میگیرند.
سیاستمداران هنوز اما درگیر باز کردن گرههایی قدیمیاند؛ گرههایی که الان دیگر اصلاً موضوعیتی ندارد که باز شدنشان مهم باشد. آن موانع خیلی پیش از آنکه در دستور کار سیاستمداران قرار بگیرد درون جامعه برداشته شده است.
و حالا همانطور که وزیر کشور میگوید تغییر سبک زندگی یکی از سه عامل التهاب درون جامعه است.
حالا دولتمردان ناگزیرند تغییرات جامعه را به رسمیت بشناسند و متناسب با نیازهای جامعه سیاستگذاری کنند.
البته که کار دشواری است اما از آن گریزی نیست. میتوان مانند حجرهداری پیر به چرتکه روی میز عشق ورزید و برایش ارزش قایل شد یا اینکه مقتضیات دنیای نو را فهمید.
میشود موجودیت حجره را به بود و نبود چرتکه پیوند داد و در مقابل تغییر سماجت کرد و اصرار ورزید. این کار غیرممکن نیست ؛ اما ماشین حساب خریدن هزینه کمتری دارد.