کتابِ ایران بین دو انقلاب
کتاب ایران بین دو انقلاب نوشته پروفسور یرواند آبراهامیان که به سال ۱۳۲۰/۱۹۴۰ در تهران دیده به جهان گشود. تا سال ۱۳۳۰/۱۹۵۰ در همین شهر به تحصیل پرداخت و سپس روانه انگلستان شد. در سال ۱۳۴۲/۱۹۶۳ از دانشگاه آکسفورد کارشناسی ارشد گرفت و در سال ۱۳۴۸/۱۹۶۹ از دانشگاه کلمبیا موفق به اخذ درجه دکترا شد. وی در دانشگاههای پرینستون و آکسفورد، به تدریس تاریخ ایران پرداخت و هم اکنون استاد تاریخ عمومی – به ویژه تاریخ اروپای جدید و جهان سوم – در کالج باروک دانشگاه نیویورک است.
این کتاب در ۳ بخش اصلی نگاشته شده است.
در بخش نخست: بابررسی اوضاع ایران در اواخر عصر قاجار و شرح وقایع و تحولات دوران انقلاب مشروطه و حکومت رضا شاه زمینه ای برای درک ایران نو فراهم میشود.
دربخش دوم: زمینه اجتماعی ماجراهای سیاسی بین سقوط استبداد رضاشاه و ظهور استبداد محمدرضا بررسی و تحلیل میشود.
دربخش سوم: بررسی ایران معاصر و شرح برنامههای اجتماعی و اقتصادی محمدرضا، تشدید کنشهای ناشی از آن برنامهها و بروز انقلاب اسلامی صورت گرفته است.
مقدمه
ایران بین دو انقلاب در سه بخش به رشته تحریر آمده، بخش یکم پیشینه تاریخی مشتمل بر:
- سده نوزدهم
- انقلاب مشروطه
- رضا شاه، دربخش دوم: سیاست ستیزی اجتماعی مشتمل بر ۵ فصل
- نظام سیاسی درحال دگرگونی (ازپادشاهی نظامی به پادشاهی ضعیف و گرفتار)
- نظام سیاسی در حال دگرگونی (از پادشاهی ضعیف به پادشاهی نظامی)
- حزب توده
- پایگاه طبقاتی حزب توده
- پایگاه قومی حزب توده و بخش سوم: ایران معاصر مشتمل بر سه فصل
- سیاست توسعه ناهمگون
- مخالفان
- انقلاب اسلامی
این کتاب به سرعت جای خود را درمیان کتابهای مهم و مرجع باز کرد و به عنوان یکی از منابع مهمی که بانگاه یک مستشرق درباره تاریخ معاصر ایران نوشته شده است معرفی شد.
در ابتدا نگارش این اثر در سال ۱۳۴۳/۱۹۶۴، به منظور بررسی پایگاه اجتماعی حزب توده، مهمترین سازمان کمونیستی در ایران، آغاز شده ولی سپس حوزه بررسی خود را کم کم گسترش داد. بررسی آن مصادف با موضوع انقلاب اسلامی که نه حزب توده بلکه تودههای مذهبی را به قدرت رساند گسترده تر شد و درنتیجه کتاب حاظر در واقع بنیادهای اجتماعی سیاست در ایران را تحلیل و این موضوع را بررسی میکند که چگونه توسعه اقتصادی – اجتماعی به تدریج ویژگیهای زندگی سیاسی در ایران را از انقلاب مشروطه تا پیروزی انقلاب اسلامی، شکل داده است.
فرض اساسی در سراسر کتاب، این رهیافت نئومارکسیستی یی. پی.تامپسون است که برخلاف دیدگاه مارکسیستهای ارتدکس، طبقه را نباید به سادگی برحسب رابطهاش با شیوه تولید، بلکه باید دربستر تاریخی و تعارض اجتماعی آن با دیگر طبقات موجود درک کرد.
هدف اصلی کتاب، تحلیل بنیانها و شالودههای اجتماعی سیاست در ایران ازطریق بررسی کشمکشهای محوری طبقاتی و قومی صدسال گذشته، ارتباط میان نوسازی اجتماعی – اقتصادی و توسعه سیاسی، پیدایش طبقه نوین و افول گروههای قدیمی و ترکیب اجتماعی احزاب عمده سیاسی و دیدگاه ایدئولوژیکی آنها است.
- بخش اول فصل اول پیشینه تاریخی سده نوزدهم
در این بخش نویسنده به بررسی وضعیت اجتماعی و سیاسی قرن نوزدهم میپردازد تا بهتر بتواند ایران معاصر را به خوانندگان معرفی کند. ایران را برمحور طبقات تحلیل کرده است و به نظر او در ایران برخوردهای اصلی حول تقسیمات قومی، قبیله ای، نژاد، دین و خواستگاههای منطقه ای بوده است. وضعیت طبیعی به گونه ای است که در آن شهرها و روستاها از یکدیگر جدا هستند. ازنظر اجتماعی دارای تفاوت و اختلافات قومی و مذهب میباشند که این موجب عدم شکل گیری هویت طبقاتی واحد شده است.
هراجتماع و گروهی خواه قبیله ای، روستایی یا شهری، شبکههای محلی جداگانه ای با ساختاری تقریباً سلسله مراتبی دارند.
تاریخ ایران سده نوزدهم پیچیده تر از اختلافات میان چند گروه بزرگ، تاریخ کشمکشهای غیرطبقاتی چندگانه میان گروههای کوچک و بی شمار شامل تیره باتیره، ایل با ایل، ایل با روستا، ایل با شهر، شهر با روستا، روستا با محله شهری و محله با محله دیگر دانسته است.
ازنظر او چهارطبقه عمده در اوایل قرن نوزده در ایران وجود داشت.
- ملوک الطوایفی شامل نخبگان مرکزی، نخبگان محلی
- طبقه متوسط مرفه متشکل از تجار و پیشه وران
- مزد بگیران شهری به ویژه صنعتگران اجیر، شاگردان، کارگران مزدور و …
- رعایا، ایلات و دهقانان و عشایر.
رقابتهای گروهی یکپارچگی طبقاتی را از بین میبرد. قوم گرایی برآگاهی طبقاتی غلبه داشت. این اختلافات و چند دستگیها حتی مورد استفاده پادشاهان قاجار در حکومت داری نیز بود. ازنظر او ویژگی سلسله قاجار نداشتن امنیت و توان نظامی و ثبات اداری و نیز مشروعیت ایدئولوژیکی ناچیزبود. قاجارها با دو سیاست حکومت میکردند. عقب نشینی در برابر مخالفان خطرناک و تحریک اختلافات گروهی و اینکه قدرت سیاسی آنها تحت تأثیر ساختار اجتماعی قرار میگیرد و چگونه این تنوع و پیچیدگیهای قومی و اختلافات قومی، اعتقادی و ستیزهای غیرطبقاتی، حوزه اقتدار شاهان قاجاری را تنها به تهران محدود کرد و همیشه کشور در هرج و مرج سیاسی به سر میبرد.
- بخش اول فصل دوم انقلاب مشروطه
دراین بخش به بستر و زمینه پیدایش انقلاب مشروطه میپردازد و در واقع مهمترین عامل درزمینه سازی و بسترسازی برای انقلاب مشروطه را درنفوذ و تأثیر غرب برایران میداند.
نفوذ غرب درواقع موجب تضعیف روابط شکننده میان جامعه (نظام اجتماعی) ود ولت (نظام سیاسی) شده است.
درواقع نفوذ غرب از سال ۸۰۰ ام با فشار نظامی روسیه و سپس انگلیس آغاز شد و یا خود را نشان داد که البته با شکستهای نظامی ایران آغاز شد و در پی آن معاهدههای ننگین و تحمیلی که خود موجب کسب امتیازات دیپلماتیک برای غرب شد تا از این طریق به یک سلطه اقتصادی برسد که موجب تضعیف اقتصاد سنتی ایران و ترویج هرج و مرج شد.
نفوذ غرب در ایران تنها به نفوذ نظامی و دیپلماتیک محدود نشد و نفوذ غرب خود باعث ورود ایدئولوژیکی و نگرشهایی از جنس غربی نیز شد و تفکراتی چون کثرت گرایی، سکولاریسم، روشنفکری، ناسیونالیسم و تفکرات دیگر شد؛ اما واکنشهایی که دولت ایران در مقابل وضعیت به وجود آمده از نفوذ غرب در پی داشت. ابتدا عباس میرزا و سپس میرزا محمد تقی خان فراهانی نیز اقدامات اصلاحی بسیار جدی و بنیادی انجام دادند. برنامههای اصلاحی امیرکبیر تنها سه سال دوام آورد و سپس این نخبه تبعید و به قتل رسید.
اصلاحات امیرکبیر، ناصرالدین شاه را بعد از مدتی بی توجهی وادار کرد خود به اقداماتی اصلاحی دست بزند. همه این عوامل دست به دست هم داد تا باور و اندیشههای غربی طبقه ای به وجود بیاید و بنام ((منورالفکر)) که صاحب ایدئولوژی. تفکرات خاص خودشان بودند. طبقه روشنفکر، مشروطیت سکولاریسم و ناسیونالیسم را ۳ ابزار کلیدی برای ساختن جامعه نوین قدرتمند و توسعه یافته میدانست.
نفوذ غرب و تسلط اقتصادی غرب و تهدید بازارهای داخلی خود موجب یکپارچگی تجار و بازرگانان پراکنده شد و زمینه را برای پیدایش طبقه متوسط جدید فراهم ساخت.
با پیدایش طبقه روشنفکر و متوسط، نارضایتی اجتماعی قدرت و شدت بیشتری گرفت و خصومت جامعه ایران با نظام سیاسی نیز شکل منسجم تری پیدا کرد تا اینکه این نارضایتی سرانجام به قتل ناصرالدین شاه به دست یک تاجر ورشکسته انجامید.
با روی کار آمدن مظفرالدین شاه برتخت پادشاهی اونیز سیاست غیرمردمی ناصر الدین شاه را ادامه داد، اما با درپیش گرفتن سیاست لیبرالی همچون کاهش تدابیر امنیتی و انتظامی، تشویق مردم به تشکیل انجمنهای صنفی و آموزشی و بازگذاشتن مرزهای کشور برای مسافرتهای خارجی میخواست مخالفتهای مردمی را فرونشاند؛ اما این عوامل موجب نوعی سازمان یابی مردم در قالب انجمنها و گروههای صنفی و سیاسی شد تا زمینه پیدایش یک انقلاب سیاسی باشد و درنهایت نیز مظفرالدین شاه اعلامیه تشکیل مجلس شورای ملی را امضاء کرد.
سازمانهای نیمه مخفی که در انقلاب نقش مهمی داشتهاند: ۱- مرکز غیبی ۲- حزب اجتماعیون عامیون ۳- مجمع آدمیت ۴- کمیته انقلابی ۵- انجمن مخفی (به غیرازانجمن مخفی که بیشتر ازطبقه متوسط سنی بود چهار سازمان دیگر از طبقه جدید روشنفکران بودند که با همه اختلافات بین این دوطبقه، دشمن مشترکی بنام حکومت استبدادی داشتند)
در پی بحران اقتصادی ۱۲۸۴ ضربه نهایی بردولت قاجار وارد شد و سه اعتراض شکل گرفت که سرانجام به انقلاب مرداد ۱۲۸۵/آگوست ۱۹۰۶ منجر شد. سه اعتراض:
- راهپیمایی آرام در جریان مراسم عزاداری محرم که خواستار حمایت از تجار عزل مسیو نوزبلژیکی بودند.
- اعتراض در به فلک بستن دوتاجر که خواهان برکناری حاکم تهران و تأسیس عدالتخانه شدند.
- سومین اعتراض در محرم سال ۱۲۸۵/۱۹۰۶ بود که بیشتر نتیجه ناتوانی شاه در تشکیل عدالتخانه و عزل نوز و تاحدودی برخورد شدید پلیس برای دستگیری واعظی که علت عقب ماندگی را استبداد، بی عدالتی و بی قانونی میدانست و علناً علیه رژیم سخنرانی میکرد.
مخالفان با راه انداختن دوتظاهرات گسترده به این خشونت پاسخ دادند. سرانجام دراین اعتراض کمیته ای تشکیل و فکر عدالتخانه به کنار گذاشته شد و خواهان تشکیل مجلس شورای ملی شدند. سه هفته پس از تحسن معترضان در سفارت انگلیس شاه اعلامیه تشکیل مجلس شورای ملی را امضاء کرد.
تشکیل مجلس موسسان و انتخاباتهای مجلس شورا منشاء گسترش ساز سیاسی و انتشار روزنامهها رادیکال کشور شد. محمدعلی شاه میخواست به شیوه پدربزرگش ناصرالدین شاه حکومت کند، وی با دعوت نکردن نمایندگان در مراسم تاجگذاری آنها را تحقیر کرد. مبارزه میان شاه و مجلس ایجاد شد. در فاصله سالهای ۱۲۸۷-۱۲۸۸ جنگ داخلی به وجود آمده لیبرالها خواستار اصلاحات بیشتر شده و بیرون از مجلس به اصلاحات غیردینی روی آوردند و معتقد بودند که قوانین دولت باید از شریعت جدا باشد. بودجه سالانه خوشگذرانی درباریان را محدود کردند به علت شرایط بد اقتصادی مردم شهر نیز ناراضی بودند.
سلطنت طلبان با جلب نظر روحانی محافظه کار شیخ فضل اله نوری از مسلمانان خواست در برابر مشروطه خواهان کافر در میدان توپخانه جمع شوند، ولی شاه نهایتاً عقب نشینی کرد و به این اعتراض پایان داد.
شاه سرانجام در خرداد ۱۲۸۷ دست به کارشد بریگارد قزاق به فرماندهی کلنل لیافوف روسی مجلس را به توپ بست و مقاومت مشروطه خواهان را در هم شکست و اقداماتی در پی این کودتای موفق انجام داده اقداماتی همچون حکومت نظامی، ممنوعیت ساختن انجمنها و گردهماییهای عمومی ازجمله مراسم عزاداری، انحلال مجلس شورای ملی، بازداشت ۳۹ نفر از مخالفان و … که بدین ترتیب سلطنت طلبان تهران را تصرف کردند.
اما تهران همه ایران نبود سه تن از پنج مجتهد برجسته نجف و کربلا بلافاصله از مشروطیت پشتیبانی کردند و علناً شاه را محکوم نمودند و در اکثر شهرهای دیگر، داوطلبان مسلح از انقلاب دفاع کردند. شدیدترین درگیری در تبریز بود درنواحی دیگر، جنگ و ستیز گرچه شدت کمتری داشت تعیین کننده تر بود.
با قیام ایالات و به هم پیوستن دو گروه مسلح طرفدار مشروطه، موقعیت سلطنت طلبان در تهران به شدت تضعیف شد. سرانجام هنگامی که در ۲۲ تیرماه یپرم خان و صمصام السلطنه به تهران رسیدند. داوطلبان مسلح شهر با گشودن دروازههای اصلی به یک پیروزی زودرس دست یافتند. هنگامی که سلطنت طلبان پراکنده و متواری شدند شاه نیز به سفارت روسیه پناهنده شد و جنگ داخلی به پایان رسید.
بنابراین، در آبان ۱۲۸۸، دقیقاً چهارسال پس از موافقت مظفرالدین شاه با تشکیل مجلس مؤسسان، کابینه فرمان تشکیل مجلس شورای ملی دوم را صادر کرد. بدین ترتیب، سرانجام انقلاب به مشروطیت دست یافته بود.
بخش اول – فصل سوم – رضا شاه
دراین فصل نویسنده میکوشد تا نشان دهد که چگونه در سالهای ۱۲۸۸-۱۲۹۹ اقتدار دولت به کمترین حد خود رسید و به عبارتی دولت مرکزی در بیرون از پایتخت وجود خارجی نداشت که میخواهد نشان دهد در این هرج و مرج چگونه ساختار اجتماعی و سیاسی حاکم برای پذیرش سربازی سوار بر اسب به عنوان کسی که میتواند امنیت ایجاد کند و یک دولت مقتدر مرکزی به وجد آورد، مساعد است.
رضا خان در مقام فرمانده یک بریگارد با سربازان خود کودتایی را صورت داد که اورا به مقام سردار سپه ای رساند و با اقدامات و اصلاحاتی که در مورد امورنظامی و مملکتی انجام داد به آن درجه از قدرتمندی رسید که در اوایل سال ۱۳۰۳ بتواند لقب فرماندهی کل قوا را از مجلس بگیرد و سرانجام در اردیبهشت سالبعد رسماً تاجگذاری کند.
آبراهامیان دوره حکومت رضا شاه را یک دوره مهم تاریخی میداند که بعد از صفویه توانست جامعه را کنترل کند و به آن نظام ببخشد.
درواقع رضاشاه اصلاحات بنیادی و اساسی در ساختار سیاسی و اجتماعی صورت داد. او توانست با تکیه بر سه پایه نگهدارنده اش یعنی ارتش نوین، بوروکراسی دولتی مدرن و پشتیبانی دربار برای تثبیت قدرت خود گامهای جدی بردارد.
او پس از تحکیم تثبیت کامل قدرت سیاسی به اصلاحات اجتماعی پرداخت.
هدف دراز مدت وی ایجاد جامعه ای شبه غربی بود ولیکن نتوانست پایگاه طبقاتیی قدرتمند و درمجموع بنیادهای مدنی استواری پیدا کند، درنتیجه به تکیه زیاد خود بر قدرت ارتش سرانجام در شهریور ۱۳۲۰ با ناباوری نیروهای متفقین و در یک فضایی که مورد تنفر عمومی مردم نسبت به او بود به نفع ولیعهدش و به امید نجات سلطنت کنار رفت و کشور را سریعاً ترک کرد.
بخش دوم – فصل ۴ و ۵
دراین فصل به اوضاع بعد از حکومت رضا شاه میپردازد. باهجوم نیروهای انگلیسی و شوروی در شهریور ۱۳۲۰ و فروریختن پایههای استبداد، نارضایتیهای سرکوب شده شانزده ساله بیرون ریخت و به صحنه عمومی باز میگردند. درطی ۱۳ سال (۱۳۲۰-۱۳۳۲) قدرت در پنج قطب دست به دست میشد. دربار، سفارتخانههای خارجی، مجلس، مردم و کابینه، البته درهرکدام از این مراکز قدرت کشمکشهای درونی خاصی وجود داشت که باعث بی ثباتی دائمی کابینه شد و حتی بی ثباتی صحنه سیاسی به ویژه خیابانها که در ۱۶ سال گذشته آرام بود و درنتیجه قالب و چارچوب نظام سیاسی دگرگون شد.
رقابتهای قومی و به ویژه درمیان ایلات و عشایر، مسلمان با غیرمسلمان و میان اقلیتهای زبانی وجود داشت.
شاه جدید در پی حفظ سلطنت و موقعیت خود بود بطور کلی به دگرگونیهای نظام سیاسی این دوره میپردازد که چگونه جامعه ایران دوباره دچار یک هرج و مرج و تنش و کشمکش شده است. درواقع این دوره دوره کشمکش ایدئولوژیکی غربی در عرصه سیاست و کشمکشهای طبقاتی بوده است دراین دوره به خاطر اشغال کشور دو پایه از سه پایه یعنی بوروکراسی و حمایت دربار را از دست داد.
شاه میتوانست با سیاست قدیمی تحریک قبیله ای نفوذ دولت را در مناطقی که اقلیت ساکن بدند هرچند کوتاه حفظ کند.
گرچه در این ۱۳ سال کشمکشهای طبقاتی و قومی از لحاظ سیاست اهمیت بیشتری داشت مسئله فوری کشور در سال ۱۳۲۰ بقای پادشاهی بود. شاه جدید درآغاز پادشاهی خود میکوشید تا در حد امکان با یافتن دوستان بیشتر و جلب اعتماد متفقین موقعیت خود را حفظ کند.
مجلس سیزدهم نیز آبان ۲۰ تا آبان ۲۲ در این دوره از ۴ گروه تشکیل میشد فراکسیون اتحاد ملی – فراکسیون میهن فراکسیون آذربایجان و فراکسیون عدالت که نه تنها در مسائل داخلی توافق نداشتند بلکه در مسائل خارجی نیز اختلاف داشتند.
پس از انتخابات مجلس چهاردهم آبان – بهمن ۲۲ که طولانیترین، رقابتیترین و بنابراین با اهمیتترین انتخابات در ایران معاصر و سپس از احزاب گفته شده است فعالیت و ایجاد احزاب گوناگون که طی دوسال بعد بسیاری از آنها ناپدید شدند و یا فعایت های خود را به نواحی ویژه ای محدود کردند ولی احزاب همچنان فعال ماندند و برای ایجاد سازمانهای فراگیر تلاش کردند.
۱- حزب توده ۲- حزب همرهان ۳- حزب ایران ۴- حزب عدالت ۵- حزب اتحاد ملی ۶- حزب وطن
همچنین از نامزدهای احزاب و طرفداران ومخالفان آن نوشته شده است.
گشایش مجلس چهاردهم (بهمن – اسفند ۲۲) و قوت گرفتن پیش بینیهای بدبینانه شاه، با گشایش مجلس تصور میشد که نگرانیهای شاه بی اساس بوده است. چون مجلس جدید از لحاظ ترکیب اجتماعی همانند مجالس پیشین بوده است. به بی ثباتی حکومتی چنان جدی و بحثهای مجلس اغلب چنان داغ و پرشور شده بود که بیشتر ناظران خارجی بویژه دیپلماتهای غربی از تلاش برای سر درآوردن از کار مجلس دست کشیدند و به این نتیجه رسیدند که سیاست ایران چیزی بیش از داد و بیدادهای افراد عقب مانده نیست.
اما این مجلس به کانون حمله ای شدید علیه شاه تبدیل شد. در اصفهان شورش کارگری شکل گرفت که باعث واکنشها و تغییرات چشمگیر شد. آبراهامیان از مسائل و رویدادهای مهم و درگیریهای طبقاتی و احزاب نمایندگان مجلس طی این دوره از انتصابات و عزلها سخن گفته است.
مجلس چهاردهم با آشکار ساختن اختلافات و طبقه بندیهای اصلی اجتماعی به پایان رسید.
بازپس گرفتن آذربایجان و کردستان زمینه ساز انتخابات مجلس پانزدهم شد و خود انتخابات مجلس مبارزه قدرت میان قوام و شاه را آشکار کرد.
مجلس پانزدهم پس از تشکیل به سه فراکسیون عمده تقسیم شد: حزب دموکرات – فراکسیون اتحاد ملی که سلطنت طلبان بودند – فراکسیون ملی که گروه طرفدار انگلیس بودند.
در این دوره و پس از خروج قوام، شاه اندک اندک در عرض دوسال به مرکز صحنه سیاست کشور گام گذاشت.
قدرت یابی روز افزون شاه دو علت داشت:
- گسترش فزاینده نیروهای مسلح
- توازن نیروها در مجلس که به نفع شاه بود. در این دوره نخست وزیری بین فراکسیونها دست به دست میشد.
دراواسط بهمن ماه شاه حین، بازدید از دانشگاه تهران هدف گلوله قرار گرفت و با این ادعا که قاتل وابسته به توطئه گران کمونیستی و مذهبی است. بدین وسیله سرکوب مخالفان با این بهانه آغاز شد. در سراسر کشور حکومت نظامی برقرار و روزنامهها و مجلات مخالفین تعطیل شد. حزب توده را غیرقانونی اعلام کرد. اقدامات دیگری نظیر تبعید کاشانی و محدود ساختن مصدق در املاک خود دادن حق انحلال مجلس به شاه، دادن لقب کبیر به رضاخان، برگرداندن زمینهای دولتی به شاه و … بود.
مجلس ۱۶ کشمکش بین مصدق و شاه بود. دستگاه انتخاباتی آزاد وجود نداشت.
هنگامی که انتخابات مجلس ۱۶ و حوزه نخست سنا آغاز شد بلندای موقعیت شاه تسخیر ناپذیر به نظر میرسید.
اما این نمودها فریبنده بود چون شاه دونقطه ضعف جدی داشت:
- شاه رفته رفته پشتیبانی عمومی خودرا در نیمه دوم سال ۲۸ از دست داد
- وابستگی او به کمکهای اقتصادی برای آغاز برنامه جنجالی هفت ساله به آمریکا
در مهرماه ۱۳۲۸ که شاه در پی کمکهای آمریکا برای سفر به آن کشور آماده میشد و وزیر کشور هم میخواست تا مجلس ۱۶ را از افراد مورد نظر پرکاند این ضعفها خودرا نشان دادند. یک روز رفتن شاه، جمعی از سیاستمداران، دانشجویان و تجار بازار به رهبری مصدق وارد محوطه کاخ شدند تا به نبود انتخابات آزاد اعتراض کنند. هنگامیکه به حیاط دربار رسیدند کمیته ای دوازده نفری به سرپرستی مصدق انتخاب کردند تا با هژیر وزیر دربار گفتگو کند. این کمیته به هسته اولیه جبهه ملی تبدیل شد.
اعتراض و تظاهرات در باغ کاخ سلطنتی آنچنان مؤثر بود که دربار وعده داد تا به بی نظمیهای انتخاباتی پایان دهد.
اوج گیری جبهه ملی و شرکت در انتخابات مجلس با قدرت بسیار از مشخصات این دوره بود.
مجلس ۱۶ (بهمن ۲۸ – اردیبهشت ۳۱) از دیدگاه ترکیب اجتماعی همانند مجلس پیشین بود. از دیدگاه ترکیب اجتماعی همانند مجلس پیشین بود.
پیشنهادهای راجع به نفت بحث انگیزترین موضوع کار رزم آرا در این دوره بوده اما با کشته شدن رزم آرا توسط یکی از اعضای فدائیان اسلام در ۶ اسفند ۲۹ در تهران شادمانی عمومی را در پی داشت.
طرح ملی شدن صنعت نفت توسط مصدق ارائه شد که نخست در کمیته مربوطه، سپس در مجلس و سرانجام در ۲۹ اسفند در سنا تصویب شد و در ادامه مصدق که مورد اعتماد تمام نمایندگان بود فرزند یکی از خانوادههای قدیمی و ممتازترین خانوادههای ایرانی بود در اردیبهشت ۱۳۳۰ به نخست وزیری رسیده زیرا طبق نظر جمال امامی و اکثریت مجلس مصوق میتوانست قانون ملی کردن را عملی سازد. او پس از نخست وزیری طبق انتظار سراغ مسئله نفت رفت. انتخابات مجلس ۱۷ مصدق را متوجه مسائل داخلی کرد. در مجلس ۱۷ که در اردیبهشت سال ۱۳۳۱ گشایش یافت از ۷۹ نماینده ۳۰ نفر آ وابسته به جبهه ملی بودند و آ موضعی بسیار نزدیک به آن داشتند.
سلطنت طلبان محافظه کاران که جرات رویارویی مستقیم آ افکار عمومی را نداشته کوشیدند تا با طرح مسائل اختلاف برانگیز فرعی دولت را تضعیف کنند.
در ۲۵ تیر ماه پس از پنج ماه کشمکشهای پارلمانی مصدق استعفاء کرد و جبهه ملی با حمایت حزب نوده از مردم خواست تا در پشتیبانی از مصدق به اعتصابات عمومی و نظاهرات گسترده دست بزنند. کاشانی نیز با حالت شدیدالحنی قوام را دشمن دین آزادی و استقلال ملی خواند. شاه نخست تلاش کرد با توسل به ارتش بحران را آرام سازد اما پس از ۵ روز تظاهرات گسترده، خونریزی وپیدایش نشانههایی از نافرمانی در ارتش تسلیم شد؛ و از مصدق خواست تا دولتی جدید تشکیل دهد مصدق پیروزی خود را با حملههای شدیدی علیه شاه، ارتش اشراف زمین دار و مجالس سنا و شورای ملی دنبال کرد.
مصدق درمرداد ۳۲ برای مشروح ساختن انحلال مجلس هفدهم باپشتیبانی حزب توده خواستار برگزاری همه پرسی ملی شدکه مصدق پیروزی چشمگیری به دست آورد اماقدرت مصدق ناپایدار وغیرواقعی بود زیرا متحدان پیشین خود را از دست دادهمچنین هنگامی که در ماههای پس از ۳۰ تیر با اطمینان از شکست شاه وانگلیس پشتیبانی جناح سنتی جبهه را ازدست داد کشمکش میان جناحهای سنتی وجدید جبهه ملی به اوج خود رسید
مصدق درنتیجه اتحاد باطبقه متوسط جدید پشتیبانی سه گروه نماینده بازار، مجاهدین اسلام، حزب زحمتکش وفدائیان اسلام را از دست داده بود.
بالاخره در ۲۸ مردادکه توده ایها درنتیجه پشت کردن مصدق به آنها صحنه را ترک کرده بودند زاهدی بافرماندهی ۳ تانک شرمن اقامتگاه نخست وزیر رامحاصره وپس از ۹ ساعت درگیری مصدق راباز داشت کرد همزمان با بازگشت شاه به کشور نیروهای مسلح هم جبهه ملی وحزب توده راسرکوب ومتلاشی کردند.
مصدق وسران حزب توده وسران حزب ایران، حزب ملت ایران ونیروی سوم نیز بازداشت شدند همچنین ۸ افسر عالی رتبه طرفدارمصدق و وزرای مهم کابینه از جمله امینی بازداشت شدند به جز فاطمی که اعدام شد ولطفی وزیر دادگستری که کشته شدبا سایر رهبران ملی به مدارا رفتارشد وبیشتر آنها به زندانهای کمتر از ۵ سال محکوم شدند اما رفتار باتوده ایها خشن وشدیدتر بود طی ۴ سال مخفیگاههای حزب توده به تدریج کشف شد ۴۰ مقام حزب اعدام شدند ۱۴ نفر زیر شکنجه کشته شدند ودویست نفر رابه حبس ابدمحکوم وبیش از ۳۰۰۰ تن از اعضای عادی رادستگیر کردند پس رژیم میتوانست مطمئن شود که اگرنه جزبه دست کم سازمان حزب توده وجبهه ملی را از بین برده است.
بخش دوم – فصل ۶ – حزب توده
شکل گیری (شهریور ۱۳۲۰-مهر ۱۳۲۱)
حزب توده پس ازکناره گیری رضاشاه وآزادی زندانیان سیاسی (کم خطر) شکل گرفت ۲۷ نفر از اعضای جوان،۵۳ نفر مارکسیست زندانی شده درتاریخ ۷/۷/۱۳۱۶ وبه رهبری سلیمان اسکندری ۱۳ روز پس از استعفای رضا شاه تشکیل شد.
حزب توده به علت جلوگیری ازمخالفت روحانیون، وجودممنوعییت عقاید اشتراکی سال ۱۳۱۰، عدم وجهه مناسب کومونیسم وسوسیالیسم واتحاد شوروی بین مردم وبه علت تبلیغات حکومتی وکوچک بودن طبقه کاری ومیل به جذب اصلاح طلبان وترقی خواهان علاوه بر رادیکالها وانقلابیون، خود را درآغاز کمونیسم معرفی نکردند.
آبراهامیان تاکید می کندکه حزب توده تنها نیروی سیاسی منسجم کشور است که قدرت مقابله با مخالفان را دارد.
این حزب از آبان ۱۳۲۱ تامرداد ۱۳۲۳ درشمال وازمرداد ۱۳۲۳ تامهر ۱۳۲۵ درجنوب گسترش یافت
برنامههایی برای گروههای مختلف چون کارگران، زنان، دهقانان، پیشه وران، صنعتگران، طبقه متوسط حقوق بگیر داشت همچنین برنامههایی درجهت آزادی وراحتی این اقشار مطرح واز همه این گروهها درحزب عضو گیری کردند.
حزب فعالیت خودرا با فراخوان مردم به ایجاد جنبش توده ایای علیه دیکتاتوری رضاشاه آغاز کرده بود، بدون توجه به وابستگی طبقاتی اعضای خود، اماطی سالهای بعد بخشهای محدودتری از مردم رامخاطب خود قرار داد.
این حزب توانست طیف گسترده ای از کارگران رانیز زیرچترخود درآورد ودر اکثر شهرها اتحادیهها وسازمانهای کارگری ایجاد کند وبرای رفاه حال کارگران ودهقانان فعالیت انجام دهد وبه کمک همین کارگران توانستند اعتصابات سراسری وگسترده ای ایجاد کند.
حزب درمجلس هم حضور پیدا کرد به طوری که درمجلس چهاردهم توانست ۲۳ عضو وارد مجلس کندآنها موفق به انتشار ۶ روزنامه اصلی شدند مهمترین موفقیت حزب درسازماندهی کارگران بودکه توانست ۴ اتحادیه کارگری راباهم ادغام کند و ۱۰۰ هزار نفر درآن عضو شوند.
اوج پیروزیهای آنها درزمان نخست وزیری قوام بودکه سرپرستی ۳ وزارتخانه به اعضای حزب واگذارشد وزارت بهداری به کشاورز، وزارت فرهنگ به یزدی، وزارت پیشه وهنر به ایرج اسکندری
دوران سرکوبی حزب بین سالهای مهر ۱۳۲۵-بهمن ۱۳۲۸ بود. دولت انگلیس که به قدرت رسیدن حزب توده را دور از انتظار نمیدید آماده شد تاحزب راضعیف کند عشایر وایلات راتحریک کردتا حکومت خودمختار طرفدارغرب تأسیس کند.
شورشهای عشایر در جنوب چرخش شدید قوام به راست وتسلط دوباره براستانهای شمال غربی نفطه آغاز چهار سال سرکوب حزب توده بودمثلا عشایر مسلح درکرمان، فارس وسیستان دفاتر حزب راغارت کردند وافراد فعال در اتحادیههای کارگری رافراری دادند. دراصفهان دفتر اصلی حزب توسط نظامیان اشغال ودر خوزستان رهبران حزب توسط نظامیان تبعید شدند.
درتهران دولت با برقراری حکومت نظامی هم گردهماییهای خیابانی راممنوع کرد وهم اعتصابات عمومی راسرکوب کرد رهبران حزب رابه جرم تحریک مردم به شورش دستگیر کرد.
هرچند دولت به حزب توده به ویژه شعبههای استانی واتحادیه های وابسته وشورشیان مسلح ضربه شدیدی وارد کرد حزب رابه طوررکامل منحل نکرد زیرا قوام امیدوار بود که شاید روزی بتواند حزب توده راعلیه شاه به کار گیرد ونیز نمیخواست باغیر قانونی اعلام کردن حزب مخالفت روسها رابرانگیزد.
حزب هرگز ازبین نرفت آنها به صورت مخفیانه به عمر خود ادامه دادند، روزنامه منتشرکردندبه طوری که درسالهای ۳۰ تا ۳۲ به قدرت بسیار دست یافته ودربحث ملی شدن صنعت نفت به شدت ازمصدق حمایت کردندودرجریان ۳۰ تیر مردم رابه تظاهرات دعوت کردند. درسال ۳۲ به مناسبت روز کارگر درهمه شهرهای بزرگ راهپیمایی برگزارکردند ودر ۲۵ مرداد ۳۲ همزمان بافرارشاه به خارج ازکشور طرفداران آنهابه خیابانها ریختند ومجسمه های رضاشاه ومحمدرضاشاه راپایین آوردند وخواستار برقراری جمهوری شدند.
شاه پس از بازگشت به ایران مایل نبود کوچکترین فرصتی به حزب توده دهد واز سال ۱۳۳۲ تا سال ۱۳۳۷ رژیم به یک رشته عملیات پلیسی سازمان زیر زمینی توده را متلاشی وبیش از ۰۰۰/۳ نفراز اعضای آن رادستگیر وعده ای از رهبران آنها را اعدام کرد وعده ای حبس ابد شدند به طوری که در سال ۱۳۳۸ از آن سازمان زیر زمینی موثرچیزی باقی نمانده بود.
بخش دوم – فصل ۷ – پایگاه طبقاتی حزب توده
پایگاه طبقاتی حزب توده:
این حزب باتوسل کلی به همه مردم صرف نظر ازطبقه وبه منظور اتحاد در جنبش عمومی علیه دیکتاتوری رضاشاه تشکیل شدولی درسالهای بعدکم کم محدود شد وبه محرومیتهای خاص کارگران، دهقانان، معلمان، روشنفکران وصنعتگران وبعد هم به طور خاص به پیشگامی پرولتاریاودهقانان بی زمین تاکید کرد.
طبقه متوسط جدید:
بییشتر اعضا رده بالا، متوسط وپایین حزب راتشکیل میدادند همچنین بسیاری ازپیروان معمولی وهواداران حزب نیز افراد وابسته به طبقه متوسط جدید بودند پس طبقه متوسط جدید یکی از پایگاههای طبقاتی حزب توده بود که عمدتاً ردههای بالایی حزب را هم به خود اختصاص داده بود.
طبقه متوسط حقوق بگیر:
طبقه بعدی بودکه با انجمنها واتحادیه های مختلف درحزب شرکت داشتند روشنفکر این زمان به معنی طبقه متوسط رادیکال که خواهان تغییرات کلی اقتصادی، اجتماعی وسیاسی است.
طبقه کارگر شهری:
جنبش کارگری بخش اصلی وعظیم حزب بود این جنبش کارگری بلافاصله پس از سقوط رضاشاه پدیآمد شورای متحده کارگری واتحادیه های کارگری از این طبقهاند.
طبقه متوسط مرفه:
حزب بااین امید آغاز به کار کردکه نه تنها پرولتاریا وطبقه روشنفکر بلکه خرده بورژوازی بازار، تجار کوچک، مغازه داران، صاحبان کارگاهها، صنعتگران مستقل وعلمای رده پایین راهم بسیج کند. ولی باوجود تلاشها وامیدواری های بسیار نتوانست شمار زیادی از اعضای طبقه متوسط مرفه راجذب کندکه دلیل این ناکامی را میتوان به دوموضوع تبیین کرد:
الف- تضادهای اقتصادی میان کارگران وکارفرمایان
ب- تفاوتهای ایدئولوژیکی میان اسلام وعلما ورادیکالیسم غیر دینی حزب مارکسیست توده
تودههای روستایی:
حزب باوجود تمایل واشتیاق درداشتن پایگاه میان روستائیان نتوانست روستائیان رابسیج کندکه در تفسیری که درباره این ناکامی ارائه شده یکی براین استدلال استوار است که آموزه اطاعت منفعل اسلامی، دهقانان راناآگاه، بی اعتناوتقدیرباورنگه داشته است ودرتفسیر دیگر که اغلب حزب توده ارائه میداد ادعا میشد که نه فقط مذهب بلکه کل تاریخ گذشته چنان برشانه های دهقانان سنگینی میکند که آنها جور وستم راطبیعی قلمداد میکنند وضع موجود را میپذیرند.
طبقه متوسط مالک وتوده روستایی:
ازجمله گروههایی بودند که حزب توده با وجودتمام آرمانهایش نتوانست درمیان آنها توفیقی پیداکند.
بخش دوم – فصل ۸
پایگاه قومی حزب توده:
علیرغم وعده حقوق شهروندی واصلاحات برای همه حزب درمیان بهاییان، سنیها، یهودیان وزرتشتیان توفیق چندانی نداشت.
حزب توده توجه چشمگیری به مسیحیان داشت ودرمیان آنها جای پیدا کرده بود علل توفیق حزب درمیان مسیحیان این بود که:
اولاً حدود ۷۵% مسیحیان شهرنشین بودند وحزب هم درشهرهاگسترش زیاد داشت.
دوما بخش عمده مسیحیان راکارمندان، متخصصان، صنعتگران ماهر ومزد بگیران شهری تشکیل میدادند.
سوما شعار حزب برابری مسلمان و غیرمسلمان بود.
دومین گروه قومی گسترده حزب توده آذریها بودند علل گرایش آنها به این حزب این بود که:
۱-سنت رادیکالیسم که از انقلاب مشروطه درآنجا بوده ومردم باآن آشنا بودند
۲-میزان شهرنشینی: آذرباییجان تعدادقابل توجهی کارمند اداری، متخصص وکارگر شهری داشت تعداد ۱۲ شهردرآذرباییجان وجود داشت که بیشترین تعداد شهردرمیان استانهای کشور بود.
۳-تغیییرات جمعیتی: بیشترین رشد جمعیتی را داشت به طوری که درتمام کشور میشد آذریها را یافت.
۴-تاثیرات خارجی: زبان مشترک با آذرباییجان شوروی حربه با ارزش تبلیغاتی برای روسها بود البته گسترش حزب در آذرباییجان نه تنها مسئله قومی راحل نکرد بلکه برعکس آن را وارد حزب کرد.
۵-نظام سیاسی مستقیم: که از تمام اقشار گروههای بالاو پایین جامعه عضو داشت.
به طور خلاصه میتوان گفت که گرچه حزب توده پایگاه طبقاتی بود وگروه اقلیت نقش ویژه ای دراین جنبش بازی کردند جمعیت آذری زبان مقیم آذرباییجان وخارج از آن به ویژه تهران، گیلان ومازندران وجوامع مسیحی، ارمنی وآسوری ساکن تهران، تبریز، انزلی، ارومیه، اصفهان، اراک وهمدان حزب توده تنها حزبی بودکه به انتشارنشریات ارامنه وآسوری پرداخت واین حزب از غیر مسلمانا ن هم عضو میگرفت وهیچ تبعیضی قائل نشد.
بخش سوم – فصل نهم – ایران معاصر
سیاست توسعه ناهمگون
در این بخش به سیاست توسعه ناهمگون در زمان محمد رضا شاه میپردازد و در بررسیهای خود به این نتیجه میرسد که ایران در زمان محمد رضا شاه با اقدامات و اصلاحاتی که در حوزه اقتصادی و اجتماعی صورت داد به یک رفاه نسبی و نسبت به گذشته چشمگیر رسیده است. بخش قابل توجهی از این توسعه اقتصادی – اجتماعی از درآمد نفت بوده است و در مجموع برنامههای دولت در زمینه توسعه اجتماعی – اقتصادی از رشد قابل توجهی برخوردار بود اما مشکل این جا بود که در مقابل نوسازی ساختار اجتماعی و اقتصادی، نظام سیاسی توسعه چندانی نداشت و دولت برای شکل گیری گروههای فشار، ایجاد فضای باز سیاسی برای نیروهای مختلف اجتماعی، ایجاد پیوند بین طبقات قدیمی و طبقات جدید و نظام اجتماعی و نظام سیاسی، حفظ حلقههای ارتباطی موجود میان رژیم و طبقات قدیمی و گسترش پایگا ه اجتماعی، سلطنت تلاش چندانی نکرد. در این صورت توسعه ناهمگون به این دلیل بود که جامعه ایران به یک توسعه اقتصادی و اجتماعی رسیده بود اما ساختار سیاسی ایران نمیتوانست نظام اجتمای کثرت گرا را در خود جای دهد و در نتیجه این توسعه ناهمگون منجر به تشدید نارضایتی و مخالفت و در نتیجه انقلاب شد.
رضا شاه با استفاده از قانون ۱۳۱۰ بر چند مرام اشتراکی به مقابله با حزب توده و جبهه ملی و دیگر احزاب مخالف برخواست. عنان دو مجلس ملی و سنا در دست گرفت. مجلس را به دو حزب ملیون به رهبری اقبال بله قربان و حزب مردم به رهبری علم چشم قربان تقسیم کرد. برخورد قاطع با طبقه روشنفکر و کارگر ولی محتاطانه با متوسط بازار و خانوادههای بزرگ زمین دار داشت. طرح ۶ ماده ای جنجالی معروف به انقلاب سفید را اعلام نمود اعتراض ۴۲ فراخوان مردم به راهپیمایی توسط اصتاف – بازاریان جبهه ملی و چهره مخالف جدید آیت الله خمینی انجام گرفت وی با درک استادانه به مسائل سیاسی فراگیر تر که توده مردم را خشمگین میکرد پرداخت وی از رژیم به دلیل رواج فساد تقلب در انتخابات نقض قانون اساسی، سرکوب مطبوعات و احزاب سیاسی و… به شدت انتقاد کرد؛ اما بیهودگی این تلاشها در خرداد ۱۳۴۲ که هزاران تن از اقشار مختلف با فراخوان توسط اصتاف و بازاریان – جبهه ملی و چهره مخالف جدید آیت الله خمینی به خیابانها ریختند آشکار شد. این مخالف جدید از ایجاد حکومت اسلامی صحبت میکرد. او بدون رد کلی اصل سلطنت، رضاشاه را مسئول بدرفتاری با علما میدانست. آیت الله خمینی به سه دلیل از مبارزههای سیاسی دهه ۲۰ و ۳۰ برکنار ماند: ۱- ترس از کمونیسم ۲- رفتار تحقیر آمیز ملی گرایان به ویژه مصدق نسبت به روحانیون ۳- جلوگیری آیت الله بروجردی که تا دهه ۳۰ پشتیبان مهم شاه بود اما پس از درگذشت بروجردی او از این محدودیتها رها شد. آیت الله خمینی از رژیم به دلیل رواج فساد، تقلب نقض قانون اساسی، سرکوب احزاب و مطبوعات سیاسی، از بین بردن استقلال دانشگاه، تشویق غرب زدگی، تضعیف و نابودی اعتقادات اسلامی مردم، اعطای کاپیتولاسیون به بیگانگان، فروش نفت به اسرائیل و تشدید دیوانسالاری دولتی به شدت انتقاد کرد. قیام خرداد ۱۳۴۲ سه روز به طول انجامید و به شهرهای دیگر مانند، اصفهان، شیراز، مشهد و تبریز کشیده شد. صدها و هزاران تن زخمی و کشته شدند. پس از قیام، شاه رهبران جبهه ملی را دستگیر و آیت الله خمینی را به ترکیه تبعید که از آنجا به عراق رفت.
بدین ترتیب رژیم این قیام را سرکوب و از گسترش آن به شهرهای دیگر جلوگیری کرد. رژیم مخالفان را تار و مار کرد. هرچند شاه توانست قدرتش را تثبیت کند خاطره کشتارهای خرداد ۱۳۴۲ آتش زیر خاکستر باقی ماند تا در فرصتی مناسب شعله ور شود. همچنان که بحران تنباکوی سال ۱۲۹۱ تمرینی برای انقلاب مشروطه بود، رویدادهای خرداد ۱۳۴۲ نیز تمرینی بود برای انقلاب اسلامی ۱۳۵۷.
توسعه اجتماعی – اقتصادی (۱۳۴۲-۱۳۵۶)
دو تفسیر بسیار متفاوت در تبیین عوامل ریشه ای انقلاب اسلامی عنوان شده است. بر پایه تفسیر نخست که مورد پذیرش طرفداران رژیم پهلوی است انقلاب اسلامی بدان سبب روی داد که روند نوسازی شاه برای مردم سنت زده و واپس گرای او بیش از حد گسترده و شتابان بود. بر پایه تفسیر دیگر که مورد نظر مخالفان رژیم است نوسازی ناکافی شاه و دست نشانده سازمان سیا بودن او در عصر ملی گرایی، بی طرفی و جمهوری خواهی، علل اصلی انقلاب بود. (توسعه نیافتگی) اما به نظر آبراهامیان این دو تفسیر نادرست و به تعبیری نیمه درست هستند. به نظر او علت وقوع انقلاب ابن بود که شاه در حوزه اقتصادی – اجتماعی نوسازی کرد و در نتیجه طبقه متوسط جدید و طبقه کارگر صنعتی را گسترش داد؛ اما نتوانست در حوزه دیگر یعنی حوزه سیاسی نوسازی نماید شاه راههای ارتباطی میان نظام سیاسی و مردم را بست. شکاف بین نیروهای اجتماعی و گروههای حاکم را بیشتر کرد. در سال ۵۶ شکاف میان نظام اقتصادی – اجتماعی توسعه یافته و نظام سیاسی توسعه نیافته آنچنان عریض بود که فقط یک بحران اقتصادی میتوانست کل رژیم را متلاشی کند. از نظر آبراهامیان انقلاب نتیجه توسعه ناهمگون بود. توسعه اقتصادی اجتماعی بیشتر به واسطه افزایش روز افزون قیمت نفت عملی شد.
در دهه ۵۰ جمعیت شهر ۴ طبقه مهم داشت ۱- طبقه بالا که کمتر از یک هزار نفر بودند مثل خانواده پهلوی ̨ خانوادههای اشرافی و… ۲- طبقه متوسط مرفه که تقریباً یک ملیون نفر بودند مثل مغازه داران ̨تاجران ̨ بازرگانان و روحانیون ۳- طبقه متوسط حقوق بگیر مثل مهندسان ̨ کارمندان اداری ̨ آموزگاران و …۴- طبقه کارگر: طبق بعضی آمارها تعداد این گروه بین سالهای ۴۲ تا ۵۵ پنج برابر شده بود
توسعه نیافتگی سیاسی (۱۳۴۲-۱۳۵۶)
شاه هرچند ساختار اجتماعی – اقتصادی را نوسازی کرد اما برای توسعه نظام سیاسی اجازه شکل گیری گروههای فشار ایجاد فضای باز سیاسی برای نیروهای مختلف اجتماعی ̨ ایجاد پیوند میان رژیم و طبقات جدید ̨ حفظ حلقههای ارتباطی موجود میان رژیم و طبقات رژیم و طبقات قدیمی و گسترش پایگاه اجتماعی سلطنت که عمدتاً به علت کودتای نظامی ۱۳۳۲ همچنان پابرجا مانده بود – تلاش چندانی نکرد. او به جای نوسازی نظام سیاسی قدرتش را همانند پدرش بر روی سه ستون نیروهای مسلح –شبکه حمایتی دربار و دیوان سالاری گسترده دولتی قرار داد.
شاه شمار نظامیان را افزایش داد ̨ بودجه سالانه ارتش را بالا برد ̨ تجهیزات نوین نظامی خریداری کرد به طوری که سال ۱۳۵۵ بزرگترین نیروی دریایی خلیج فارس و پیشرفتهترین نیروی هوایی خاور میانه و همچنین پنجمین نیروی نظامی بزرگ جهان را در اختیار داشت. او در کنار ارتش ̨ سازمانهای امنیتی را نیز گسترش داد. توجه زیادی به ساواک و گسترش و سازماندهی ساواک داشت تا به تعبیری چشم و گوش شاه و در مواقع ضروری مشت آهنین وی بود.
شاه همچنین دو سازمان امنیتی دیگر اداره سازمان بازرسی شاهنشاهی در سال ۱۳۳۷ و رکن ۲ ارتش را تأسیس کرد که وظیفه نظارت بر ساواک و جلوگیری از دسیسههای نظامیان را بازرسی شاهنشاهی و گرد آوری اطلاعات سری نظامی و زیر نظر گرفتن ساواک و بازرسی شاهنشاهی را رکن ۲ بر عهده داشتند.
دومین ستون تقویت کننده رژیم حمایت مالی دربار بود که شاه برای اینکه آن را از دست ندهد حقوق و مزایای هنگفت برای آنها درنظر گرفته بود.
سومین ستون نگه دارنده رژیم دیوان سالاری بود. بارشد زیاد دیوان سالاری دولت توانست در زندگی روزمره شهروندان عادی کاملاً نفوذ کند. گرچه دیوان سالاری ̨ارتش و حمایت مالی دربار سه ستون نگه دارنده رژیم بود در سال ۱۳۵۳ شاه تصمیم گرفت ستون چهارمی – دولت تک حزبی – ایجاد کند. او دو حزب مردم را ترکیب و حزب رستاخیز را ایجاد کرد و گفت هرکس به این حزب نپیوندد از هواداران توده است و باید ایران را ترک و یا به زندان برود.
البته شاه در طی این سالها اغلب به مخالفان سلطنت اطمینان میداد که به هیچ وجه قصد ایجاد نظام تک حزبی را ندارد. در سال ۵۳ با تشکیل حزب رستاخیز ̨اظهار داشت که در آینده یک دولت تک حزبی خواهد داشت. حزب ابزار نظارت بر تودهها شده بود نه حلقه واسطه فشار جامعه بر دولت یا بالعکس.
اهداف حزب: تقویت رژیم، نهادینه کردن هر چه بیشتر سلطنت و فراهم ساختن پایگاه اجتماعی برای دولت بود
ابزارهای حزب: بسیج مردم، به انحصار در آوردن حلقههای ارتباطی میان حکومت و جامعه، تشدید نظارت بر کارمندان کارگران و از همه مهم تر نفوذ روز افزون دولت در بازارهای سنتی و مؤسسات مذهبی.
حزب در بیشتر روزهای سال ۵۴ سرگرم ایجاد سازمانی گسترده بود. از جمله اقدامات آن تشکیل یک کمیته مرکزی بود که هویدا را به دبیر کلی دفتر سیاسی برگزید و تقریباً همه نمایندگان مجلس را به عضویت خود در آورد و یک سازمان زنان تشکیل داد و…
انتشار ۵ روزنامه که موجب تشدید تسلط دولت بر طبقه حقوق بگیر متوسط، طبقه کارگر شهری و تودههای روستایی و نیز نفوذ حساب شده دولت در بین بازاریان و نهادهای مذهبی برای نخستین بار در تاریخ ایران شد. تشکیل حزب رستاخیز واکنش تند علما را در پی داشت. حزب به جای برقراری ثبات، رژیم را تضعیف، فاصله میان سلطنت و جامعه را بیشتر و نارضایتی گروههای مختلف را شدیدتر کرد. حزب رستاخیز شاه را چنان رهبر معنوی سیاسی معرفی کرد و علما را مرتجعان سیاسی قرون وسطایی نامید. تاریخ شاهنشاهی جدید ۲۵۳۵ ساله را به جای تقویم اسلامی به کار برد. زنان را به نپوشیدن چادر در دانشکدهها تشویق میکرد. اعلام کرد تنها اداره اوقاف مجاز به انتشار کتابهای مذهبی است. سن ازدواج دخترا را به ۱۸ و پسران را به ۲۰ سال و رساند. به زنان حق درخواست طلاق داد ومردان رااز طلاق بدون دلایل معتبر منع کرد. به زنان اجازه کار کردن بدون اجازه شوهرشان را داد. از دیدگاه امام خمینی این حزب نه تنها حقوق فردی آزادیهای نامبرده شده در قانون اساسی و حقوق بین الملل را زیر پا میگذاشت بلکه میخواست اسلام را نابود کند کشاورزی را از بین ببرد منابع کشور را برای خرید سلاحهای بی فایده هدر دهد و کشور را به سود امپریالیسم آمریکا تاراج کند.
به بیان دیگر این حزب به جای اقدام نوسازانه ترتیبی داده که وضعیت نظام سیاسی توسعه نیافته را وخیم تر کرد.
ایران در آستانه انقلاب
در سه سال آخر عمر رژیم، به علت تشکیل حزب رستاخیز و همچنین افزایش چشمگیر قیمت نفت تنشهای سیاسی شدیدتر شد با ۵ برابر شدن ناگهانی درآمدهای نفتی انتظارات مردم بالا رفت و در نتیجه شکاف میان وعدهها، ادعاها و دستاوردهای رژیم از یک سو و انتظارات و دستاوردهای مردم از سوی دیگر عمیق تر شد. با کاهش محصولات کشاورزی، گسترش حلبی آبادها، افزایش آلودگی هوا و افزایش ترافیک آزار دهنده خیابانها، کیفیت زندگی بیشتر خانوارها پایین آمد. در آستانه انقلاب ۴۲% از خانوارهای تهران مسکن مناسبی نداشتند و تهران با بیش از ۴ میلیون جمعیت علی رغم درآمدهای نفتی هنوز سیستم فاضلاب، مترو و حمل و نقل عمومی درستی نداشت. با رشد میزان تولید ناخالص ملی همه مردم بهره یکسانی نبردند. طبقات ثروتمند بیشتر از طبقات متوسط و پایین و مناطق مرکزی به ویژه تهران بیشتر از استانهای پیرامونی از این رشد سود بردند. نابرابری درآمدها بیشتر شد. فساد مالی در سال ۵۵ به ارقام حیرت آوری رسیده بود. برنامههای اقتصادی و اجتماعی رژیم همه به نابرابریهای منطقه ای انجامید. نارضایتیهای ایجاد شده به واسطه این نابرابریهای قومی و طبقاتی تا اوایل دهه ۵۰ پنهان ماند اما هنگامی که پایههای حکومت پهلوی لرزید این نارضایتیها چون سیل خروشانی از همه نقاط جامعه سر برآورد.
بخش سوم – فصل دهم
مخالفان
احزاب سیاسی (۱۳۳۲-۱۳۵۶)
بعد از کودتای ۱۳۳۲، پرده آهنینی به دور حوزه سیاست ایران کشیده شد و در یک آرامش اجباری به سر میبرد. شاه این آرامش را نشانه رضایت مردم و مشروعیت رژیم قلمداد کرد و مخالفان هم آن را آرامش پیش از طوفان.
این پرده آهنین شاید تنشهای اجتماعی و مخالفتهای سازمان یافته را پنهان کرده بود اما بی گمان در نابودی و محو آنها ناکام ماند. برعکس این تنشهای اجتماعی تداوم یافت، چراکه مخالفان با وجود نظارت شدید پلیسی، راه خود را تازمان مناسب ادامه دادند.
این تنشها به نقطه انفجار خود رسید. درواقع سرکوب و خفقان ۲۵ ساله، طبقه روشنفکر جدیدی به بار آورد که نظریاتی بسیار تندروتر از نظریات حزب توده و جبهه ملی ارائه کردند. همچنین آشتی ناپذیری انقلاب که سرانجام به نابودی رژیم شاهنشاهی منجر شد تا حدودی متأثر از دیدگاه این نسل جدید بود.
حزب توده: پس از کودتای ۳۲، قدرت آن بسیار کاهش یافت ولی با وجود آسیبها و عقب نشینی ها به حیات خود ادامه داد و حتی در سالهای نخست دهه ۱۳۵۰ به پیروزیها وپیشرفتهایی دست یافت و در انقلاب اسلامی نقشی هرچند کوچک ایفا کرد.
جبهه ملی: بیشتر رهبران آن که در شهریور ۳۲ دستگیر شده بودند در سال ۱۳۳۳ آزاد شدند. هرچند بیشتر آنها از ایران رفته یا از سیاست کنار کشیدند. برخی هم روابط پنهانی خود را با مصدق که تا هنگام مرگش در چهارده اسفند ۱۳۴۵ درخانه اش زیرنظر بود حفظ کردند و در اواخر سال ۱۳۳۳ با عنوان جدید نهضت مقاومت ملی، دوباره به حوزه فعالیت سیاسی بازگشتند از اعضای مهم نهضت مقاومت ملی میتوان مهدی بازرگان، آیت اله طالقانی را نام برد که از نزدیک با مصدق همکاری داشتند. به دنبال اختلافات به ویژه برسرمسائل سازمانی جبهه ملی درسال ۱۳۴۴ به دو جناح رقیب تقسیم شد.
نهضت آزادی: از گروههای وابسته به جبهه ملی، نهضت آزادی مهمترین نقش رادر انقلاب اسلامی ایفا کرد. این پیروزی نهضت آزادی بیشتر پیامد روابط نزدیک نهضت با آیت اله خمینی و تا حدودی هم توانائیهای بازرگان و طالقانی در جذب گروهی از متخصصان جوان و فن سالاران تندرو بود که با وجود داشتن تحصیلات جدید میکوشیدند اسلام و علوم غربی را با هم تلفیق کنند.
هدف اصلی نهضت تقویت جبهه ملی و پاسخ به نیازهای دینی و اجتماعی و ملی مردم بود. همچنین این گروه اعلام کرد که ((ما مسلمان، ایرانی، مشروطه خواه و مصدقی هستیم.))
برخی از اعضای نهضت آزادی: در تهران افزون بر بازرگان و طالقانی بعضی از رهبرانن عبارت بودند از دکتر یداله سحابی، عزت اله سحابی، حسن نزید، دکتر عباس شیبانی و صادق طباطبایی که طباطبایی نخستین وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی بود.
در آمریکای شمالی چهار روشنفکر مقیم خارج رهبری نهضت آزادی را داشتند به محمد نخشب، دکتر ابراهیم یزدی، مصطفی چمران و عباس امیرانتظام.
در فرانسه سازمان دهندگان اصلی نهضت صادق قطب زاده و ابوالحسن بنی صدر بودند.
اما روشنفکر برجسته نهضت آزادی – اگر نه کل ایران معاصر – جامعه شناس تحصیلکرده پاریس علی شریعتی بود.
مخالفان روحانی (۱۳۴۲-۱۳۵۶)
در سالهای پس از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، ۳ گروه متغیر و متداخل، ولی قابل تشخیص دربین مذهبیها شکل گرفت این جناح بندی، موضوع تعیین نشدنی یک مرجع تقلید در سالهای پس از درگذشت آیت اله بروجردی را روشن تر میکند. گروه نخست که شاید بزرگترین گروه بود، از علمای محتاط غیرسیاسی تشکیل میشد. اعضای این گروه با رهبری اشخاصی بسیار محترم همچون آیت اله خویی نجفی، آیت اله احمد خراسانی و آیت اله مرعشی نجفی اعتقاد داشتند که روحانیون باید از کار کثیف سیاست دوری کرده به مسائل معنوی، تبلیغ کلام خداوند، تحصیل درحوزه ها و آموزش علمای نسل آینده بپردازد؛ اما در سالهای ۵۶-۱۳۵۴ به دلیل تدوین و اجرای سیاستهای دولتی نامطلوب راجع به بازار و نهادهای مذهبی به عرصه سیاست کشیده شدند.
گروه دوم را میتوان روحانیون مخالف میانه رو نامید. این گروه توسط آیت اله محمدرضا گلپایگانی، آیت اله محمدهادی میلانی درمشهد و مهمتراز همه آیت اله کاظم شریعتمداری عالم بلندپایه قم، مجتهد سرشناس آذری و سخنگوی غیررسمی روحانیون آذربایجان رهبری میشد.
از دیگر افراد برجسته به این گروه درتهران آیت اله زنجانی روحانی ۸۰ ساله آذری بود که از مصدق و نهضت مقاومت ملی پشتیبانی کرده بود و با جبهه ملی و نهضت آزادی رابطه نزدیکی داشت.
آنها خواستار سرنگونی سلطنت نبودند بلکه فقط خواستار اجرای کامل قانون اساسی مشروطه و برپایی سلطنت مشروطه حقیقی بودند اماهنگامی که شاه درسالهای ۵۶-۱۳۵۴ درهای امید را بست، حمله و تعرض به بازار و حوزهها را شدت بخشید و ازطریق حزب رستاخیز برای دردست گرفتن کامل تشکیلات و نهادهای مذهبی به تکاپو افتاد، موضع نیمه انفعالی این روحانیون میانه رو دیگر توجیه پذیر نبود.
سومین گروه را میتوان روحانیون مخالف تندرو نامید. این گروه را که از عراق آیت اله خمینی رهبری میکرد شبکه ای مخفی و غیررسمی در ایران داشت. آیت اله حسینعلی منتظری، یکی از اعضای مسن گروه، شاگرد پیشین آیت اله خمینی و مدرس برجسته فقه اسلامی در قم بود.
آیت اله بهشتی هوشیارترین عضو سیاسی گروه نیز شاگرد پیشین آیت اله خمینی بود. آیت اله مطهری روشنفکر برجسته گرون شاگرد دیگر خمینی بود. حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی سازمانده اصلی گروه و شاگرد خمینی بود و از یک خانواده زمین دار رفسنجان بود. حجت الاسلام سیدعلی خامنه ای جوانترین سازمانده گروه، خطیب تازه وارد مدرسه فیضیه بود.
اینها هیچگونه ارتباطی با دولت نداشتند. هدف آنها ایجاد یک شکل جدید حکومت اسلامی است آیت اله خمینی آشکارا شاه را با یزدی مقایسه میکرد و هدف خود را آشکارا انقلاب سیاسی و حکومتی آرمانی که در آن علما همه حوزههای اجتماع را دردست داشته باشند، عنوان میکردند.
ازنظر آیت اله خمینی نقش علما با دردست گرفتن دولت و اعمال قدرت سیاسی برای ایجاد شرع و جامعه اسلامی است و این راه را تنها با نابودی ظلم و ستم و فساد و خیانت میداند. او نهاد را ضد اسلام میدانست.
بنابراین او نه برای پدیدآوردن حکومت اسلامی صرف و ساده بلکه برای ایجاد حکومت اسلامی روحانیون تلاش میکرد.
سازمانهای چریکی (۱۳۵۶-۱۳۵۰)
در شامگاه سرد نوزدهم بهمن ۱۳۴۹، سیزده مرد مجهز به تفنگ، مسلسل و نارنجک دستی به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل، در جنگلهای حاشیه خزر، حمله کردند. آنها با این حمله که بعدها به ((حماسه سیاهکل)) معروف شد هشت سال فعالیت شدید چریکی را آغاز کردند و الهام بخش مبارزه مسلحانه بیشتر گروههای تندرو اسلامی و مارکسیست با رژیم شدند.
این گروهها نه به دلیل مشکلات اقتصادی بلکه به سبب نارضایتی اجتماعی، خشم و آزردگی و محرومیت سیاسی دست به اسلحه بردند.
ازنظر پیشینه و دیدگاه سیاسی، این سازمانهای چریکی به پنج گروه قابل تقسیم است:
- سازمان چریکیهای فدایی خلق ایران (فدائیان مارکسیست)
- سازمان مجاهدین خلق ایران (مجاهدین اسلامی)
- مارکسیستهای منشعب از مجاهدین (مجاهدین مارکسیست)
- گروههای کوچک اسلامی محلی مانند گروه ابوذر در نهاوند، گروه الفجر زاهدان و …
- گروههای کوچک مارکسیست که خود دودسته بودند: الف- گروههای مستقلی مانند سازمان آزادی بخش خلقهای ایران گروه لرستان و … و ب- شبکههای متعلق به احزاب سیاسی طرفدار مبارزه مسلحانه، مانند گروه توفان، سازمان انقلابی حزب توده و …
از بین پنج گروه، فدائیان مارکسیست و مجاهدین اسلامی بسیار بزرگتر و گسترده تر از دیگر گروهها بودند. مهمتر اینکه از بین این سازمانهای چریکی، تنها فدائیان، مجاهدین اسلامی و مجاهدین مارکسیست پایدار ماندند تا نقشی در انقلاب اسلامی ایفا کنند.
در اواخر سال ۱۳۵۶ چهار سازمان چریکی – فدایی، فدائیان منشعب وابسته به حزب توده، مجاهدن اسلامی و مجاهدین مارکسیست – با انبارکردن سلاحهای خود، جذب اعضای جدید و انتشار بیانیهها، اعلامیهها و مجلهها، درواقع تشکیلات زیرزمینی خودرا خفظ کرده بودند. هم تجربه جنگ مسلحانه داشتند و هم رمز و راز قهرمانی و حماسه انقلابی را میدانستند و در نیمه دوم سال ۱۳۵۶ آن نیروی کافی را داشتند تا هنگام به لرزه افتادن پایههای رژیم پهلوی وارد عمل شوند.
بخش سوم – فصل یازدهم – انقلاب اسلامی
اعتراض طبقه متوسط (اردیبهشت ۵۶ – خرداد ۵۷)
در اواسط دهه ۱۳۵۰، به نظرمی رسد رژیم شاه همانند سدهای عظیمی که ساخته پایدار و استوار باشد تصور میشد. ارتش عظیم دارای سلاحهای مدرن و پشتیبانی یک پلیس مخفی کارآمد توان نابودی هرگونه شورش را دارد؛ اما دوبحران این محاسبات را کاملاً بی اعتبار ساخت:
- بحران اقتصادی به شکل تورم حاد
- بحران نهادی ناشی از اعمال فشارهای خارجی برشاه که هدف از آنها وادارساختن رژیم به تعدیل کنترلهای پلیسی و رعایت حقوق بشر به ویژه حقوق مخالفان سیاسی در ایران بود.
شاه برای حفظ نمودن اصلاح گری و دسترسی به تسلیحات به فشار خارجی واکنش مثبت نشان داد برخی سیاستهای رژیم شامل کاهش خفقان از ۱۳۵۵، استقبال حزب رستاخیز از بحثهای آزاد و انتقادهای سازنده، رعایت حقوق زندانیان ساسی و وعده انتخابات آزاد در تهران بود. با کاهش نظارت و سخت گیری مخالفان تشویق شدند.
اعتراضاتی در قالب نامههای سرگشاده در سال ۱۳۵۳ مبنی بر اینکه اقتصاد کشاورزی نابود شده و رژیم حقوق بین الملل و حقوق بشر و قانون اساسی را نقض میکند خواهان ترک استبداد، لغو نظام تک حزبی آزادی بیان، تأسیس سازمان و انجمن توسط دانشگاه و بازار جهت کوتاهی دست حزب رستاخیز از آنها شدند.
تا اواخر آبا ۱۳۵۶، فعالیتهای عمده مخالفان عبارت بود از: نوشتن نامه، تشکیل گروههای جدید، احیای گروههای قدیمی و انتشار بیانیه، اعلامیه و روزنامه؛ اما در اواخرآبان ماه به خیابانها ریختند و مرحله جدیدی از روند انقلاب را آغاز کردند. نقطه عطف این راهپیماییها در ۲۸ آبان ۵۶ بود که در شب دهم شب شعر کانون نویسندگان درباشگاه انجمن ایران و آلمان و دانشگاه صنعتی آریا مهر (شریف) پلیس کوشید تا جلسه دهم را برهم بزند که ناگهان جمعیت خشمگین از دانشگاه بیرون ریختند و شعارهای ضد رژیم دادند.
در دیماه اعتراضات چندبرابر شد. در هفدهم دیماه روزمانه اطلاعات با انتشار مقاله توهین آمیزی علیه روحانیون ضد رژیم، آنها را مرتجعین سیاه خواند و آنها را متهم به همکاری پنهانی با کمونیستهای بین المللی کرد.
همچنین اهانتهایی به شخص آیت اله خمینی شده بود که خشم مردم قم را برانگیخت.
حوزه علمیه و بازار در اعتراض به آن تعطیل شد و معترضان به خیابانها ریخته و در درگیری شدید با پلیس تعداد زیادی کشته و زخمی شدند.
که آغاز سه مرحله ای چهلمها بود.
استراتژی سه گانه رژیم دربرابر این جریانات:
- تهدید خشونت آمیز رهبران غیرمذهبی
- کنارگذاشتن برخی سیاستها که باعث خشم بازار و روحانیون شده بود
- باکندکردن گردش چرخهای اقتصاد، هزینه روزافزون زندگی که عامل اقتصادی عمده نارضایتی طبقه متوسط بود را پایین آورد.
حکومت میخواست با پدید آوردن کسادی، تورم را مهار کند.
اعتراض طبقه متوسط و طبقه کارگر (خرداد – آذر ۱۳۵۷)
در ناآرامیهای اواخر سال ۱۳۵۶، حضورنیافتن مزدبگیران شهری کاملاً آشکار بود. به استثنای تبریز که کارگران کارخانههای کوچک خصوصی آن شهر به قیام پیوسته بودند، بیشتر راهپیمائی های دیگر شهرها در اطراف دانشگاهها، بازار و حوزههای علمیه برپا میشد و تظاهر کنندگان اغلب ازطبقات متوسط سنتی و جدید بودند؛ اما پس از خرداد ۱۳۵۷ که فقرای شهری بویژه کارگران ساختمانی و کارخانهها نیز به تظاهرات خیابانی روی آوردند، وضعیت کاملاً دگرگون شد.
علت اعتراض طبقه کارگر رکود اقتصادی بود و بویژه دربخش ساختمان سازی پدیدار شد.
شاه از مردم خواست تا بیشتر کارکناند، ازخودگذشتگی بیشتری نشان دهند، کمربندهای خودرا محکم کنند و خواستههای اقتصادی خودرا پایین آورند؛ که به دنبال پیش گرفتن این سیاست سختگیرانه نسبت به کارگران چندین اعتصاب صنعتی روی داد.
درمجموع، کسادی بدون کاهش نارضایتی طبقه متوسط و به دنبال آن رکود اقتصادی، به اعتراض طبقه کارگر هم انجامید. شاه شروع به دادن امتیاز به مخالفان کرد.
با قیام ۱۷ شهریور معروف به جمعه سیاه نفرت مردم تشدید شد. با کشتار ۱۷ شهریور، دریایی از خون بین شاه و مردم پدید آمد؛ بنابراین احساسات عمومی تحریک، نفرت مردم تشدید و جمعیت آتشی تر شد.
همچنین، موقعیت میانه روهایی را که خواهان اجرای قانون اساسی مشروطه بودند و برای سازش با سلطنت میکوشیدند تضعیف کرد.
جمعه سیاه، رویدادهای بسیاری به دنبال داشت. ازجمله: اعتراضات ۱۸ شهریور کارگران پالایشگاه تهران ۲۰ شهریور پیوستن کارگران پالایشگاههای اصفهان، شیراز، تبریز و آبادان به این اعتصاب.
اعتصاب گران کارخانه سیمان تهران در ۲۲ شهریور بابت دستمزد بیشتر …
در اوایل مهر، شمار و گستره اعتصابات بیشتر شد. اواسط مهر، کارگران (یقه سفید ویقه آبی) که خواستار امتیازات سیاسی و اقتصادی بودند. نه تنها بیشتر پالایشگاهها بلکه اکثر حوزههای نفتی، مجتمع پتروشیمی بندر شاپور، بانک ملی، معادن مس کرمان و چهل کارخانه صنعتی بزرگ دیگر را به تعطیلی کشاندند.
در نیمه دوم مهر، به ویژه پس از هجرت آیت اله خمینی از عراق یه پاریس در ۱۴ مهر و ۲۴ مهر چهلمین روز جمعه سیاه که خونریزیهای بیشتری در شهرهای اصلی رخ داد، موج اعتصابات نیرومندتر و شدیدتر شد.
اواخر مهر به دنبال اعتصابات پیاپی، تقریباً همه مراکز، بازار، دانشگاهها، دبیرستانها، تاسیسات نفتی، بانکها، راه آهن، وزارت خانههای دولتی، ادارات پست، روزنامهها، گمرک و بندرها، پروازهای داخلی، ایستگاههای رادیو و تلویزیون بیمارستانهای دولتی، کارخانههای کاغذ و دخانیات، بافندگی و دیگر کارخانههای بزرگ تعطیل شد.
درواقع طبقه کارگر و طبقه متوسط دست به دست هم داده بودند تا اعتصاب عمومی گسترده و بی سابقه ای به راه اندازند.
درحالی که اعتصابها اقتصاد کشور را فلج کرده بود، تظاهرات و راه پیمائی ها نیز به سرایت از شهرهای بزرگ به شهرهای کوچک همچنان ادامه داشت.
شاه در برابر این بحران رو به گسترش مردد شد و تصمیمهای ضد و نقیضی میگرفت. از یک سو، میخواست با اقداماتی مشابه کشتار جمعه سیاه، مخالفان را بترساند. از سوی دیگر، شاه برگ زیتون صلحی به مخالفان نشان داد.
بنابراین، ۱۱۲۶ تن از زندانیان سیاسی از جمله آیت اله طالقانی، آیت اله منتظری و هشت توده ای را که از سال ۱۳۳۴ در زندان بودند عفو کرد. واقدامات دیگری مانند لغو سانسور مطبوعات و انحلال حزب رستاخیز انجام داد باتوجه به این تردیدها و تصمیم گیریهای ضد و نقیض، برخیها به این نتیجه رسیدند که شاه به نوعی بیماری عصبی و روانی دچار شده بود. گروه دیگری مدعی بودند که او از واقعیات کاملاً به دور بود و شماری هم معتقد بودند او نمیتوانست با قاطعیت تصمیم بگیرد.
با رد شاخه زیتون شاه توسط مخالفان، رفتار شاه تهدیدامیزتر و نامعقول تر شد.
در اوایل ابان، سنجابی و بازرگان توانستند تهران را به قصد دیدار با آیت اله خمینی ترک کنند. سنجابی به نمایندگان جبهه ملی گفت که سلطنت کنونی قانون اساسی و شریعت را رعایت نمیکند زیرا مستبد، فاسق و ناتوان از پایداری در برابر فشارهای خارجی است و همواره قانون اساسی را نقض میکند و وی همچنین خواستار یک همه پرسی برای ایجاد حکومت ملی مبتنی براصول اسلام، دموکراسی و حاکمیت ملی شد.
بازرگان نیز به نمایندگی از نهضت آزادی گفت که مردم پیرو آیت اله خمینی هستند و میخواهند این سلطنت جای خود را به نظام اسلامی بدهد. بدین ترتیب جبهه ملی غیرمذهبی و نهضت آزادی با استفاده از واژههای اندکی متفاوت، علناً از آیت اله خمینی پشتیبانی کردند. درواقع با این سفر تاریخی به پاریس پیوند نیروهای سکولار – مذهبی احیا شدپیوندی که پیروزی انقلاب مشروطه را هم ممکن ساخته بود.
با استحکام پیوند وائتلاف رهبرام مخالف، راهپیمائی ها و اعتصابات شدت و گسترش یافت. در ۲۱ آبان، بازاریان، دانشگاهیان و کارکنان وزارتخانههایی که چندی پیش آغاز به کار کرده بودند بازهم در اعتراض به دستگیری سنجابی پس از بازگشت به کشور، دست به اعتصاب زدند و تا پیروزی انقلاب دست از اعتصاب برنداشتند.
اعتصاب، درگیری و تظاهرات بسیاری انجام شد از جمله: درگیریهای خشونت بار در نواحی کرد نشین بویژه مهاباد، کرمانشاه و سنندج در ۲۴ آبان، در هفته اول آذرماه در بیش از پنجاه شهر ازجمله شهرهایی مانند بندرعباس و اردکان تظاهرات خشونت آمیزی روی داد.
اما تظاهرات بسیار خشونت آمیزتر در ماه محرم روی داد که بر پایه برآورد یک منبع، در این درگیریها هفتصد نفر کشته شدند. در قزوین ۱۳۵ نفر زیر تانکها ماندند و جان خود را ازدست دادند.
و مهمتر اینکه در روزهای تاسوعا و عاشورا برای نخستین بار جمعیت زیادی از دهقانان روستاهای همجوار در راهپیمائی های شهری شرکت کردند روز عاشورا در میدان شهیاد (آزادی) که راهپیمایی به پایان میرسید، قطعنامه ای به تائید مردم رسید که دران به رهبری آیت اله خمینی صحه گذاشته شده، سرنگونی سلطنت، برقراری حکومت اسلامی، بازگشت همه تبعیدیان، حمایت از اقلیتهای دینی، احیای کشاورزی و اعطای ((عدالت اجتماعی)) به تودههای محروم خواسته شده بود.
سه عامل باعث شد که دوهفته پس از عاشورا موقعیت شاه بازهم بدتر شود. یکم، مخالفان با تظاهرات اعتصاب و حتی تصرف ادارات و کارخانهها، همه چیز را به هم ریختند و دومین عامل تضعیف کننده شاه این بود که سربازان و افسران وظیفه به هیچ روی نمیخواستند هموطنان کارگر دانشجو، مغازه دار، دست فروش وساکن محلههای فقیر وپرجمعیت خودشان راهدف گلوله قرار دهندعامل سوم تضعیف کننده رژیم، بی اعتمادشدن واشینگتن نسبت به شاه بود. تا آبان ماه، حکومت کارتر از تلاش شاه برای حفظ قدرت آشکارا پشتیبانی کرد. امابعدازآن در گزارشی از سوی جرج بال، میگوید که شاه در قدرت باقی نخواهد ماند مگر اینکه قدرت خود را به سرعت تعدیل کند و از حضور نظامیان در حکومت بکاهد.
در گزارش سرویس اطلاعاتی کارآمد دولت فرانسه که به واشینگتون فرستاده شده بود آمده بود که امکان بقای شاه وجود ندارد و غرب میتواند با آیت اله خمینی کنار بیاید زیرا وی به شدن ضد کمونیست و بویژه ضد شوروی است.
آیت اله خمینی نیز دراین هنگام سرگرم مبارزه ای تبلیغاتی علیه نیروهای چپ بود وی مدعی بود که حزب توده با شاه همکاری میکند، مارکسیستها را متهم میکرد که میخواهند از پشت به مسلمانها خنجر بزنند و روسها را ابرقدرتی حریص میدانست. وی همچنین میگفت که پس از سرنگونی شاه ایران همچنان نفت مورد نیاز غرب را تأمین خواهد کرد، با شرق هم پیمانی نخواهد شدو مایل خواهد بود تا روابطی دوستانه با ایالات متحده برقرار کند.
شاه در واکنش به این دیدگاه جدید واشنگتن، در اوایل دیماه با سنجابی ودیگر رهبران جبهه ملی گفتگو کرد؛ اما شکست خورد. سنجابی سیاست مدار کهنه کاری که چگونگی بهره گیری شاه از ارتش را برای شکست قوام، مصدق و امینی به یادداشت، حاضر به پذیرش مصالحه ای که براساس آن ارتش دردست خانواده سلطنتی باشد، نبود.
اما بختیار یکی از رهبران جوان و کم تجربه جبهه ملی که از روحانیون بیشتر میترسید تا از ارتش، پیشنهاد کرد که اگر شاه به خارج از کشور سفر کند و قول دهد که از این به بعد سلطنت نماید نه حکومت و چهارده تن از نظامیان سرسخت ازجمله اویسی را تبعید کند، ریاست یک دولت غیرنظامی را برعهده خواهد گرفت.
شاه بی درنگ پذیرفت و دهم دیماه بختیار را به نخست وزیری تعیین کرد.
سرنگونی شاه (دی – بهمن ۱۳۵۷)
بختیار پس از رسیدن به نخست وزیری دست به اقداماتی زد تا مخالفان را راضی نماید. وی اقداماتی ازجمله لغو حکومت نظامی، انتخابات آزاد، توقف فروش نفت به اسرائیل و آفریقای جنوبی، دستگیری برخی وزاری پیشین، آزادی زندانیان سیاسی، اعلام بازگرداندن آیت اله خمینی ((گاندی ایران)) و … اما آیت اله خمینی با عقاید اسلامی استوار خود تحت تأثیر اینگونه تمجیدها قرار نگرفت. سرانجام بختیار شورای سلطنت را تشکیل داد.
تا وظایف قانونی شاه را انجام دهد درحالی که شاه برای استراحت دراز مدت به اروپا رفت.
بختیار ضمن انجام اقدامات، پی در پی هشدار میداد که اگر مخالفان در برابر کوششهای وی برای برقرای حکومت مشروطه مانع ایجاد کنند، ارتش از الگوی شیلی پیروی می کندو دیکتاتوری نظامی خشن و سرکوبگری به وجود خواهد آورد.
رهبران مخالف واکنش نشان دادند. از یکسو شریعتمداری و رهبران مذهبی میانه روتر اعلام کردند که از نخست وزیر جدید پشتیبانی میکنند؛ و اگر تلاشهای او شکست بخورد، کشور گرفتار هرج و مرج شدیدی خواهد شد. از سوی دیگر سنجابی و فروهر ضمن اخراج بختیار از جبهه ملی اعلام کردند که بدون کناره گیری شاه صلحی در بین نخواهد بود.
آیت اله خمینی نیز با فراخواندن مردم به اعتصاب و تظاهرات بیشتر اعلام کرد که هر دولت منصوب شاه غیرقانونی است و پیروی از بختیار همانند پیروی ازارباب او – شیطان – است.
پس از یک فترت کوتاه، در اوایل دی، اعتصابات دوباره از سر گرفته شد که نتیجه آنها کمبود مواد غذایی و سوختی و فلج شدن اکثر وزارتخانهها، بازارها دانشگاهها، دبیرستانها، تاسیسات نفتی و حمل و نقل بود. ادامه آتش سوزیها و درگیریهای خیابانی روحیه ارتش را ضعیفتر کرد و فرار از پادگانها را شدت بخشید. مهمتر اینکه تودههای پرشمار مردم نه تنها علیه شاه بلکه علیه بختیار نیز همچنان به شدت به تظاهرات ادامه دادند.
تظاهرات در روزهای ۱۵ دی، ۱۸ دی، ۲۳ دی ادامه داشت؛ که در ۲۳ دی حدود دومیلیون نفر در سی شهر از جمله: تبریز، زادگاه شریعتمداری – راهپیمایی کردند و خواستار بازگشت آیت اله خمینی، برکناری شاه و استعفاس بختیار شدند.
در ۲۶ دی که شاه تهران را به مقصد قاهره ترک کرد، صدها هزار نفر به خیابانها ریختند تا این رویداد تاریخی را جشن بگیرند.
و خواستار انحلال سلطنت شوند.
در ۲۹ دی که آیت اله خمینی خواهان برگزاری ((همه پرسی)) خیابانی برای تعیین تکلیف سلطنت شوند. در ۲۹ دی که آیت اله خمینی خواهان برگزاری ((همه پرسی)) خیابان برای تعیین تکلیف سلطنت و دولت بختیار شد، تنها در تهران بیش از یک میلیون نفر به خیابانها ریختناند و ۷ و ۸ بهمن در جریان اعتراض به بسته شدن فرودگاه برای جلوگیری از آمدن آیت اله خمینی، ۲۸ نفر در تهران کشته شدند.
۱۲ بهمن، بیش از سه میلیون نفر برای استقبال از بازگشت پیروزمندانه آیت اله خمینی به خیابانها ریختند.
هنگامیکه آیت اله خمینی برای دردست گرفتن انقلاب خود به کشور بازگشت، رژیم پهلوی سرنگون شده بود. سه ستونی که دولت برآن استوار بود و درآن هنگام مستحکم به نظر میرسید، اکنون براثر ۱۶ ماه درگیریهای خیابانی، شش ماه راهپیمایی توده ای و پنج ماه اعتصاب فلج کننده کاملاً ویران شده بود.
به محض فروپاشی دولت قدرت به دست کمیتهها افتاد. بیشتر این کمیتهها را بویژه در استانهای مرکزی شیعه نشین و فارسی زبان روحانیون محلی طرفدار آیت اله خمینی رهبری میکردند. گروههای گونانگون نیز آنها را کمک میکردند. مثل تجار ثروتمند بازار و … گروهی نیزازروحانیون نیروی مسلحی تشکیل دادند که بعدهابه پاسداران معروف شد. معلمان بارهبری یک استادجوان انجمن آموزگاران راتاسیس کردندو نیروی مشابهی متشکل از ۳۵۰ داوطلب مسلح تشکیل دادند.
هواداران انقلاب درارتش به خصوص همافران دربین مردم اسلحه پخش کردندودرمجموعه گروههای مختلف مذهبی همکاری میکردند.
آیت الله خمینی، پس از بازگشت گفت که تا کناره گیری بختیار تظاهرات ادامه خواهدداشت. وی بازرگان را مامور تشکیل دولت موقت کرد. در نزدیکی میدان ژاله (شهدا) کمیته ای برپاکردتا فعالیتهای بیشترکمیته های محلی راهماهنگ وکمیته های غیر قابل اعتمادرامنحل سازدومهمتراینکه یک شورای انقلاب مخفی تعیین کردتامستقیماباروسای ستادارتش گفتگوکنداعضای شورای انقلاب عبارت بودند از بنی صدر-مشاور اصلی (آیت الله خمینی) از هنگام اقامتش در پاریس-بازرگان، یزدی وقطب زاده –سه تن از سخن گویان منتفذنهضت آزادی، وآیت الله بهشتی، آیت الله مطهری، حجت الاسلام رفسنجانی وحجت الاسلام باهنر-۴ تن ازشاگردان پیشین آیت الله خمینی درقم
درحالیکه شورای انقلاب با روسای ستاد ارتش پنهانی گفتگو میکرد، سازمانهای چریکی وحزب توده تیر خلاص رژیم را شلیک کردند. حادثه سرنوشت ساز درعصر جمعه ۲۰ بهمن که گارد شاهنشاهی میکوشید تا شورش تکنسینها وهمافران نیروی هوایی پایگاه نظامی نزدیکی میدان ژاله راسرکوب کند، آغاز شد.
باشروع درگیری سازمانهای چریکی برای کمک به همافران محاصره شده هجوم آوردند وپس از ۶ ساعت درگیری شدید، گارد شاهنشاهی راپس راندند. آنها با توزیع سلاح دربین مردم وایجاد سنگرهای خیابانی، همچنان که لوموند مینویسد، مناطق اطراف میدان ژاله را به کمون پاریس دیگری تبدیل کردند.
صبح روز بعد چریکها وشورشیان نیروی هوایی، کامیونهای پراز سلاح را به دانشگاه تهران بردند وبه کمک صدها داوطلب مسلح مشتاق آن روز راباحملات پیروزمندانه به ۹ مرکز پلیس ومهمترین کارخانه اسلحه سازی شهر سپری کردند.
درپایان روز شهرپر ازسلاح شده بود روز بعد یکشنبه ۲۲ بهمن درگیریها به اوج رسید ۴ سازمان چریکی اصلی، حزب توده وارتشیان فراری باکمک هزاران داوطلب مسلح بیشتر انبارهای مهمات، پادگانهای گارد شاهنشاهی، زندان اوین –محل بدآوازه بازجویی ساواک-دانشکده افسری وپادگانهای اصلی ارتش را که بدون نگهبان بودند به تصرف درآوردند. ساعت ۲ بعداز ظهر رییس ستادکل ارتش اعلام کرد که درمبارزه میان بختیار وشورای انقلاب ارتش بی طرف است. ساعت ۶ بعداز ظهر رادیو اعلام کرد:”اینجا تهران است، صدای حقیقی ایران، صدای انقلاب”. بدین ترتیب این دو روز درگیری شدید انقلاب اسلامی راتکمیل وسلطنت ۲۵۰۰ ساله را کاملاً نابود کرد.
نتیجه گیری:
درسده ۲۰ دو انقلاب مهم مشروطه ۱۲۸۵-۱۲۸۸ وانقلاب اسلامی ۱۳۵۷ در ایران روی داده است انقلاب اول پیروزی هرچند کوتاه روشنفکران مدرن با الهام از ایدئولوژیهای غربی وانقلاب دوم پیروزیهای علمای سنتی علمایی که از دوران طلایی اسلام الهام میگرفتند. انقلابی که متولیان آن قانون اساسی کاملاً دینی وضع نمودند، محاکم شرع را جایگزین دادگاههای موجود کردند مفاهیم غربی چون دموکراسی را الحادی دانستند تابه شکلی مطرح شود که در انقلاب مشروطه این علمای سنتی بودند که فریب روشنفکران شبه غربی راخورده بودند اما در انقلاب ۵۷ این روشنفکران بودند که مدعی بودند فریب علمای سنتی راخورده اند.
نویسنده به دنبال پاسخ به این سؤال است که چرا انقلاب ۵۷ که بیشتر محتوای اجتماعی، اقتصادی وسیاسی داشت شکل ایدئولوژیکی کاملاً مذهبی به خود گرفت؟ آیا عواملی که شکل اسلامی به انقلاب دادندزود گذرند یا پایدار؟ که نویسنده پاسخ را بابررسی های شخصیتهایی چون آیت الله خمینی ونقش اودر انقلاب ودکتر شریعتی شروع میکند وعواملی که جایگاه آیت الله خمینی راتبیین میکند.
زندگی ساده وسازش ناپذیری اوباشاه، هوشیاری درعدم اظهار نظرهای تفرقه انگیز ورهبری طیف گسترده از نیروی سیاسی واجتماعی دفاع قدرتمند از انبوه نارضایتیهای عمومی اظهار نظرهای دموکرات از حکومتی که جایگزین سلطنت میشود. عدم سمت وسوگیری درمقابل آراءونظرات شریعتی وتصدیق نظر منفی شریعتی به سلطنت وجلب نظر پیروان شریعتی که پیرامون کثیری داشت وعواملی که به انقلاب ۵۷ شکل اسلامی دادند
عوامل پایدار: فرهنگ شیعی تودههای شهری پیوندهای تاریخی میان بازار ونهادهای دینی ودگرگونی های اخیر اقتصادی واجتماعی که روسای قدرتمند وقبایل ودیگران را برداشته بود
عوامل موقت و گذرا: شخصیت کاریزمایی آیت الله خمینی نفرت شدید مردم ازشاه وناتوانی های سازمانی احزاب غیر مذهبی که رژیم درطول ۲۵ سال برآنها تحمیل کرده بود ودر واقع عواملی که به انقلاب ۵۷ ایران شکل اسلامی داد وعلمای سنتی رابه قدرت نشاند ترکیبی از عوامل پایدار وگذرا بوده است.
اختصاصی وبسایت جهانسوم
+ استاد ناظر: دکتر امیر دبیریمهر
+ تهیهکنندگان: سید حسین حسینی، رضا نوابی ریگی و آقایان موقر و نورشکی
+ ویراستاری و انتشار: علی فتحی
+ تبصره ۱: نوشتههای مندرج در سایت جهانسوم، نتیجه پژوهش دانشجویان است و نهتنها خالی از اشکال نبوده بلکه لزوماً مورد تأیید استاد و مدیر سایت نیست و گردانندگان سایت نیز از نقدهای مخاطبان استقبال میکنند.
+ تبصره ۲: وبسایت جهانسوم پیشاپیش از وجود اشکالات ویرایشی موجود در متن کنفرانس عذرخواهی مینماید. شایانذکر است مطلب فعلی پس از اصلاح بیش از یک هزار ایراد ویراستاری انتشاریافته است.