یادداشت‌ها و مقالات شخصی

گفتمان ادبیات سیاسی ایران در آستانه دو انقلاب(علی‌اکبر امینی)

گفتمان ادبیات سیاسی ایران در آستانه دو انقلاب - علی‌اکبر امینی

«در اواخر دوران ناصری رساله‌ای به صورت گفت‌وگو به‌وسیله نویسنده‌ای نامعلوم نوشته شد. این رساله مناظره‌ای است میان «ی» سنت‌گرا و «ق» فرنگی‌مآب. آن‌ها در مورد مسائل مختلف بحث می‌کنند. از بی‌هویتی گرفته تا خرافات و عقب‌ماندگی و فقر و جهل و پلتیک و هندسه و جغرافیا و خط و سرانجام کار به شعر و ادبیات هم می‌کشد. «ق» می‌گوید: «ادبیات ایران خالی از محتواست. همه چیز بر پایه تملق است و الفاظی چون آنجناب‌ها و فدایت شوم‌ها، به عرض می‌رساندها و رقیمه‌ی کریمه و بی‌خبر از دوری، فیض حضور و این قبیل حرف‌های بی‌مایه جای کلام واقعی را گرفته است. اشعار هم از محتوا خالی است؛ شعرا یا به دنبال قافیه‌اند و یا به دنبال یوسف و چاه زنخدان و پروانه و شمع و جام‌جم و چوگان زلف. و چاه زنخدان هم که نباشد، وصف بهار است و مدح ممدوح…» (هما ناطق، مصیبت وبا و بلای حکومت)

به‌راستی تاریخ ادب در ایران را باید بسان «ق» این رساله‌ی عهد ناصری دید؟ چرا زین‌العابدین مراغه‌ای، صاحب کتاب ابراهیم بیک دردمندانه شکوه کرده که: «در ایران یک نفر ندیدم بدین خیال که عیوب دولت و ملت را به قلم آورد؛ آنان که شعرایند، خاک بر سرشان تمام حواس و خیال آن‌ها منحصر بر این است که یک نفر فرعون صفت نمرود روش را تعریف نموده، یک رأس یابوی لنگ بگیرند…» داوری سخت و بی‌رحمانه‌ای است به سان میرزا آقاخان کرمانی از مرده ریگ شعرا گفتن که «… تاکنون از آثار ادبا و شعرای ما چه نوع تاثیری به عرصه ظهور رسیده…؟ آنچه مبالغه و اغراق گفته‌اند، نتیجه آن مرکوز داشتن دروغ در طبایع ساده مردم بوده است. آنچه مدح و مداهنه کرده‌اند، نتیجه آن تشویق وزرا و ملوک به انواع رذایل و سفاهت شده است…» ناقدان ادب بی‌داغ و بی‌درد کیان‌اند و آیا ادبیات سیاسی ایران همزمان با اوایل دولت قاجاری پیکری بی‌رمق و فسرده داشت و دو انقلاب ایران یکی مشروطه و دیگری انقلاب اسلامی جانی تازه به آن داد؟

کتاب «گفتمان ادبیات سیاسی ایران در آستانه دو انقلاب» نوشته دکتر علی‌اکبر امینی که چاپ دوم آن پس از ۹ سال از سوی انتشارات اطلاعات منتشر شده، به مشروطه و انقلاب اسلامی می‌پردازد که درباره وقوعشان فرضیات گوناگونی مطرح شده اما به گمان نویسنده‌ی این کتاب که استاد علوم سیاسی دانشگاه است فرضیه‌ای که از روایی و کارآیی بیشتری برخوردار است، فرضیه‌ی فرهنگی است. به این معنی که فرهنگ در معنی گسترده‌اش، مهم‌ترین عامل شکل‌گیری و پیروزی این دو انقلاب بوده است، البته این فرهنگ را بیشتر به شکل ادبیات سیاسی و در قالب گفتمانی می‌توان تبیین کرد. در اینجا منظور از گفتمان و رویکرد گفتمانی، مجموعه‌ی عوامل تاثیرگذار بر ذهن و زبان و رفتار و کردار مردم است؛ از دین و مذهب و ایدئولوژی گرفته تا شعر و ادب و هنر. از شعارهایی با درون مایه مذهبی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی گرفته تا موسیقی و ترانه و تصنیف و نمایش و روزنامه و شب‌نامه!

کتاب نگاهی دارد به تبارشناسی ادبیات پیش از مشروطه، زمینه‌های شکل‌گیری، جلوه‌ها و ابزارهای گوناگون گفتمان و چهره‌های برجسته ادبیات سیاسی مشروطیت و در تبیین گفتمان سیاسی انقلاب اسلامی از زمینه‌های پیدایی این گفتمان در دهه ۵۰ شامل گفتمان‌های واقع‌گرایی سوسیالیستی، شبه نیهیلیستی، غیریت‌پرور، عاطفه‌گری آغاز می‌کند و به بررسی عوامل مؤثر و سازنده گفتمان دهه ۵۰ از قبیل تلویزیون، موسیقی، اصلاحات ارضی، افزایش درآمدهای نفتی، جشن هنر شیراز و… می‌پردازد.

نویسنده از بین صداهای اصلی ادبیات پیش از مشروطه به تعدادی خطوط و تیره فکری برخورده است: اغتنام وقت و دریافتن زمان حال و خوش زیستن، مدح و تملق، مقابله نیکی و بدی در پیکاری پایان‌ناپذیر، عرفان خیامی، حسرت خوردن بر گذشته، عشق و دلدادگی، اندرز و تحذیر، پناه بردن به کنایه و حزن و درماندگی و انکسار. در نهایت با زبان «بیداردلان دوران قاجاری» چنین ادبیاتی را به باد انتقاد گرفته که «نه قادر بود که موجی برانگیزد، و نه خواب خفته‌ای را دست کم آشفته و آشفته‌تر سازد تا چه رسد به اینکه بیدارگر و درمانگر باشد.»

عواملی چند دست به دست هم داد و گفتمان ادبیات سیاسی را در اواخر سده سیزدهم هجری پدید آورد: تحولات اجتماعی، ناکامی‌های نظامی، فقر و عقب‌ماندگی، وزش و جهش موج‌های مدرنیستی و تحولات برون مرزی. ابزارها و عواملی هم پدید آمدند تا هموارگر این راه بیدارگری شوند، یکی‌شان روزنامه بود که به گفته ادوارد براون در سال ۱۹۰۷ (۱۲۸۶ ش) ۸۴ روزنامه در ایران منتشر می‌شده است که از روزنامه کاغذ اخبار یا اخبار وقایع دارالخلافه شروع شد که مطبوعه‌ای دولتی بود و به «وقایع اتفاقیه» رسید که به همت میرزا تقی‌خان امیرکبیر منتشر شد و از شماره ۴۷۱ به بعد به نام «روزنامه دولت علیه ایران» به چاپ رسید و از شماره ۵۹۱ به دستور ناصرالدین شاه به جای این روزنامه، چهار روزنامه دیگر منتشر شدند: روزنامه دولتی بدون تصویر، روزنامه دولتی مصور، روزنامه ملتی، روزنامه علمی. در سال ۱۲۸۷ بجای این چهار روزنامه هفتگی مقرر شد روزنامه «ایران» منتشر شود. کتاب «گفتمان ادبیات سیاسی ایران در آستانه دو انقلاب» آنگاه به تحلیل رویکرد و محتوای روزنامه‌های عصر مشروطه می‌پردازد، از «تربیت»، نخستین روزنامه مهم غیردولتی داخلی گرفته تا «اختر» پیشاهنگ روزنامه‌های انتقادی و معترض، «قانون» روزنامه روشنگر بی‌رقیب، «حبل‌المتین» از وزین‌ترین روزنامه‌ها، «ثریا» از حامیان حکومت قاجاری و…

از چاپ و نشر کتاب هم نباید غافل ماند که در شکل‌گیری گفتمان‌های سیاسی دوران مظفری نقش عمده‌ای داشتند، یکی از قدیمی‌ترین و در عین حال پرمغزترین و اثرگذارترین کتاب‌ها، ترجمه رساله دکارت – گفتار در روش به کار بردن عقل- (کتاب دیاکرت) است که ظاهراً در سال ۱۲۷۹ به چاپ رسیده است. مترجمان آن «امیل برنه» و العازر رحیم موسایی همدانی مشهور به ملأ لاله‌زار هستند. در مورد میزان تأثیر این کتاب کنت دوگوبینو، وزیر مختار فرانسه در ایران می‌گوید: «جلساتی که پنج فصل از شاهکار دکارت را به پاره‌ای از دانشمندان متفکر و باهوش ایرانی ارائه دادم، هرگز فراموش نخواهم کرد. آن فصول پنجگانه در آن‌ها تاثیرات فوق‌العاده کرد و البته تاثیرات بی‌نتیجه نخواهد ماند. چیزی که بیشتر در آن‌ها تأثیر کرد، همان دستور اساسی است که: چون فکر می‌کنم پس هستم.» (فریدون آدمیت، اندیشه ترقی و حکومت قانون عصر سپهسالار)

امینی در این کتاب مرور گذرایی کرده به سفرنامه‌ها که آن‌ها را از عوامل مؤثر در تشکیل و تشدید گفتمان سیاسی دانسته است. در این میان سفرنامه میرزا ابوطالب (۱۲۲۱-۱۱۶۱) حائز اهمیت است که در «مسیر طالبی» به شیوه زندگی مردم انگلیس که خود به چشم دیده بود، می‌پردازد و «او را باید جزو نخستین افراد ایرانی دانست که آشنایی نزدیکی با دموکراسی انگلستان داشت.»

نویسنده سپس از تصانیف ایام بیداری می‌گوید که اغلب بدون موسیقی و کاملاً سیاسی بودند و دست کمی از شب‌نامه‌ها از حیث گزندگی نداشتند ولی از آنجا که منظوم بودند، در زبان مردم بهتر به گردش در می‌آمدند و تاثیری به مراتب بیشتر از شب‌نامه داشتند. کنت دوگوبینو در این باره می‌گوید: «تصانیفی را که مردم در حق وزرای ناصرالدین شاه می‌خوانند، شاه حکم می‌کند در مجلس شاهانه برایشان بخوانند. مضمون این تصنیف‌ها به قدری زننده است که در مملکت ما پلیس هرگز اجازه نمی‌دهد چنین تصانیفی را مردم بخوانند.» (یحیی آریان‌پور، از صبا تا نیما) یکی از تصنیف‌هایی که در مورد شخص مظفرالدین شاه سروده شده بود با این بیت آغاز می‌شد:

برگ چغندر اومده/ آبجی مظفر اومده!

طنز هم در این میان به یاری گفتمان سیاسی مشروطه آمد و گرچه در آغاز مسخرگی و مطربی و دلقک‌بازی در حکم «ادبیات شب چره» بود، اما در عین حال «انحطاط اخلاقی درباریان و انهماک خود سلطان را در غفلت و بی‌خبری از اصول جاری و دوری از حقایق امور نشان می‌داد…» (عبدالحسین زرین‌کوب، سیری در شعر فارسی)

بخش سوم و پایانی کتاب به بررسی گفتمان ادبیات سیاسی سال‌های ۵۷-۱۳۵۰ می‌پردازد؛ گفتمانی که به عقیده نویسنده از چند جویبار آبیاری می‌شد؛ پاره‌ای از آن‌ها از محیط بین‌المللی و عوامل برون مرزی (جنگ جهانی، برآمدن مکاتبی چون سوسیالیسم و فاشیسم و نیهیلیسم) سرچشمه می‌گرفتند و پاره‌ای از فضای داخلی و عوامل درون مرزی (نفت و اصلاحات ارضی). در سال‌هایی که هنوز خاکستر جنگ دوم جهانی گرم بود و فاشیسم از غرب رانده و سوسیالیسم شرقی مباهات و فخرفروشی می‌کرد، روشنفکر ایرانی عامل و بهانه جدیدی پیدا می‌کند تا در سایه آن هم خود را مطرح کند و هم گوشه‌ای از دردها و محنت‌های مردم خویش را. آن عامل «سوسیالیسم» است که سودای مبارزه با فقر و اختلاف شدید طبقاتی را در سر می‌پروراند. در چنین حال و هوایی اولین و آخرین کنگره نویسندگان ایران در چهارم تیرماه ۱۳۲۵ در انجمن روابط فرهنگی ایران با اتحاد جماهیر شوروی به ریاست ملک‌الشعرای بهار تشکیل شد. در این کنگره علی‌اصغر حکمت، فروزانفر، دهخدا، هدایت، خانلری، نیما، توللی، احسان طبری و… شرکت داشتند. (شاهرخ مسکوب، چند گفتار در فرهنگ ایران) کنگره در پایان قطعنامه‌ای صادر کرد که سخت بر گفتمان ایران مؤثر افتاد، پس از آن کنگره، نمادها و مجازها و استعاره‌ها و کنایه‌ها بیشتر جنبه ایدئولوژیک یافت و بار سیاسی و سوسیالیستی به خود گرفت. «شبان تیره»، «صبح روشن»، «زمستان»، «ماهی قرمز» و «ماهی سیاه کوچولو» فرشته رحمت و… نمادها و سمبل‌های معنی‌داری شدند تا اینکه در دهه پنجاه داس و چکش و ستاره و پرچم سرخ بی‌هیچ ابهامی و ایهامی در گفتمان ما جا خوش کردند. امینی چهره‌های متأثر از کنگره را نیمایوشیج، محمود دولت‌آبادی، صمد بهرنگی و… برمی شمرد و می‌نویسد: ادبیات معترض لزوماً گفتمان حقیقت‌یاب و حقیقت‌گو و حقیقت‌بین نبود. رمان کم نظیر «کلیدر» نوشته محمود دولت‌آبادی که حول محور بزرگ مالی و فئودالیسم و مظالم و فجایعش دور می‌زند، ۹ سال بعد از «اصلاحات ارضی» (۱۳۵۰) منتشر شد. منظور کتاب نقد اصلاحات ارضی نبود، چون موضوع در سال ۱۳۲۷، یعنی ۱۴ سال پیش از اصلاحات ارضی اتفاق افتاده بود. چه اگر کتاب پیش از اصلاحات نوشته می‌شد و یا بعد از اصلاحات در نقد آن نوشته می‌شد، گفتمانی حقیقت‌بین و شجاعانه بود، ولی سخن از دردی بود که رژیم خود به آن واقف بود و شاه در کتاب انقلاب سفید به صراحت آن را از قول آناتول فرانس بیان کرده بود: «حیواناتی را می‌بینید سیاه و از آفتاب سوخته که…» شاه در این نقل قول نه از روی توهین بل برای ترحم، کشاورزان را به حیوان تشبیه کرد تا عمق بی‌حقوقی آنان را بیان کند. (گفتمان ادبیات سیاسی ایران در آستانه دو انقلاب، صص ۲۵۳-۲۵۲)

بخشی از گفتمان ادبیات سیاسی ایران و به‌ویژه ادبیاتی که متأثر از رآلیسم سوسیالیستی است، مروج غیریت است و در این زمینه آل‌احمد از دیگران گوی سبقت را ربوده است. تکیه بر غیریت در شکل مبارزه با غرب و با روشنفکران ایرانی او را بدانجا می‌کشاند که با انقلاب مشروطه و قانون اساسی آن که در آن تاریخ دستاورد مهمی بود، به مخالفت برخیزد و بدین سان دچار «آشفتگی در فکر تاریخی» شود. در سال‌های ۵۷-۱۳۵۰ شاخص‌ترین چهره در گفتمان غیریت احمد شاملو است. او از سال ۱۳۲۶ که اولین مجموعه شعری خود را با نام «آهنگ‌های فراموش شده» منتشر کرد تا دهه پنجاه و حتی پس از آن خط فکری خاصی را دنبال کرد و آن هم خطی است که بیش از همه با رآلیسم سوسیالیستی مشابهت و قرابت دارد. اما اینکه در یک دهه، قلمش سمت و سوی دیگری را تعقیب می‌کند و دست کم غرب‌ستیزی و غیریت‌پروری و نقد رژیم پهلوی در کلامش کمرنگ می‌شود، دلایلی چند دارد: اول آنکه شاه تبدیل به حریف و رقیبی قدرتمند شده که اکنون پیشینه درهم کوبیدن دو قیام ملی (۳۲) و مذهبی (۴۲) را در پرونده خویش ثبت کرده است و در نتیجه چنین می‌نماید که برایش در داخل هماوردی نیست. دیگر اینکه شاه با انتخاب یک وزیر چپ‌گرا با سوابق توده‌ای- ارسنجانی- تصمیم به اصلاحات ارضی گرفته است. حزب توده و دولت شوروی از موج اصلاحات ارضی در جهان سوم و از جمله در ایران حمایت می‌کردند؛ چون به درستی این عمل را لازمه عدالت اجتماعی و مقدمه‌ای بر کشاورزی مدرن و صنعتی می‌دانستند. اما قدرت گرفتن چپ مستقل و بروز حوادثی مثل سیاهکل و سایر نمودهای مبارزات چریکی، شاعر را امیدوار می‌سازد و او هم ردای کهنه خود را به تن می‌کند و به منهج گذشته بر می‌گردد.

نویسنده آنگاه که به سینمای غیریت‌ساز ایران در دهه ۵۰ می‌پردازد، سینمای صد سال اخیر را در قالب دو جریان و یا دو جبهه قابل تحلیل و بررسی می‌داند؛ راست و چپ. سینمای راست بر قهرمان‌پروری تکیه می‌کند و به‌طور مستقیم با سیاست درگیر نمی‌شود و معترض هم نیست، بلکه فقط گاهی بعضی از پیامدهای اخلاقی منفی بورژوازی را یادآوری می‌کند و «گنج قارون» موفق‌ترین فیلم این دسته بشمار می‌رود. سینمای چپ یا معترض هم متأثر از رآلیسم سوسیالیستی است و عناصرش عبارت‌اند از تکیه بر تضاد طبقاتی، خشونت‌طلبی، نفی و اعتراض و رد و سرانجام «دیگر» سازی و غیریت‌پروری. «قیصر» آغازگر راه است و در ادامه به «تنگنا» و «تنگسیر» و تنگ‌های دیگر! و… می‌رسد.

بخشی از ادبیات مذهبی ایران هم در این دهه بر غیریت و تضاد تاکید می‌کرد؛ آغازگر این گفتمان مذهبی معترض سیدجمال‌الدین اسدآبادی (۱۳۱۴-۱۲۵۱ ه. ق) است. دیگری اقبال است که می‌خواهد از طریق «بازگشت به خویشتن» شرقی و اسلامی خویش، بر ضد غرب و ارزش‌ها و خواست‌های غربی قیام کند و متفکری که از پاره‌ای جهات ادامه‌دهنده سیره دو متفکر پیشین است، اما تضاد طبقاتی و «غیریت» را با صراحت و دقت و حرارت بیشتری مطرح می‌کند، دکتر علی شریعتی ۱۳۵۶-۱۳۱۲ ش است. به نوشته این کتاب، گفتمان شریعتی بر دو ستون نهاده شده است. اول آنکه می‌خواهد مظلومیت شیعه را در طول تاریخ نشان دهد به این منظور به نوعی «عاطفه‌گری» دست می‌زند، دوم آنکه برای احقاق حق و رفع مظلومیت نباید اشک ریخت، آنطور که تشیع صفوی و یا تشیع سیاه می‌کند- بلکه باید به هیجان آمد و مبارزه کرد و ظلم‌ستیز بود و اشک چکیده را تبدیل به مشت گره کرده نمود زیرا که «حسین وارث آدم» گفته است، زندگی بر دو رکن نهاده شده: عقیده و جهاد. این گفته منسوب به امام حسین (ع) را شریعتی ترجیع‌وار زمزمه می‌کرد. (حمید عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر)

امینی در بررسی عوامل مؤثر و سازنده گفتمان دهه ۵۰ با برشمردن تلویزیون به عنوان «عامل مهم پدیده‌ی دو فرهنگی» که نقشی عمده در برانگیختن گفتمان نارضایتی داشت، می‌نویسد: در میان سریال‌های پربیننده، دو سریال گزنده و نیش‌دار و دارای پیام سیاسی بود؛ یکی سریال امیرکبیر یا «سلطان صاحبقران»، با جان‌مایه جدی و صبغه‌ای تراژیک و دیگری «دایی جان ناپلئون» با بن‌مایه‌ای طنزآلود و انتقادی (ساخته ناصر تقوایی). «سلطان صاحبقران نوعی تحقیر آشکار هویت رجل سیاسی در دهه پنجاه خورشیدی بود… علی حاتمی [سازنده سلطان صاحبقران و ستارخان] برای شرح احوال انسان معاصر، حیات تاریخی عصری نه چندان دور را برگزید تا به بهانه اشیا، روابط و بازتاب فرهنگ دوران قاجاریه بحران‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زمان خود را برملا سازد.» (دنیای سخن، شماره ۷۱، آذر و دی ۱۳۷۵)

موسیقی هم به مدد گفتمان‌سازی آمد چنانکه «از سال ۵۰-۴۹ به بعد نوعی روح پوچ‌گرایی توأم با یاس و غم میان جوانان رواج یافته بود. این روحیه یکی دو سال بعد (در شاخه‌ای از موسیقی ایران) و در آهنگ‌های بعضی از خوانندگان نمود یافت. از شاخص‌ترین خوانندگان این آهنگ‌ها «داریوش» قابل ذکر است که با ترانه‌هایی چون «کوچه قدیمی ما، کوچه بن بسته» و «بوی گندم مال من، هر چی که دارم مال تو»، در میان این دسته از جوانان گل کرده بود.» (مسعود مهرابی،‌ تاریخ سینمای ایران) البته او در همین سال‌ها ترانه «سرسپرده بانو» و همچنین «زندانی» را خواند که دقیقاً بار سیاسی یافت (نمونه ابیات ترانه «سرسپرده بانو» این است: دستت بریده بهتر ای سرسپرده بانو! و نمونه ابیات ترانه زندانی: دنیای زندونی دیواره، زندونی از دیوار بیزاره!) و در خدمت به گفتمان معترض و مبارز قرار گرفت. مهم‌ترین نماد موسیقی مبارز ترانه «مرا ببوس» گل‌نراقی است، که در سال‌های قبل از ۵۰ خوانده شد و: «به صورت سرودی محبوب و مردمی درآمده بود و در دل‌های ما بذر امید [می‌کاشت]». (علی‌اشرف درویشیان، «دنیای سخن» شماره ۷۳، اسفند ۱۳۷۵ و فروردین ۷۶) گفته می‌شد که این ترانه افسران تیرباران شده حزب توده (پس از ۲۸ مرداد) را در نظر دارد. (مسعود بهنود، ۲۷۰ روز بازرگان) سه مصراع نخستین آن چنین است:

«مرا ببوس

برای آخرین بار

خدا تو را نگهدار

که می‌روم به سوی سرنوشت»

چند رخداد در سال ۱۳۵۶ آتش عصیان عمومی را شعله‌ورتر کرد و به گفتمان اعتراضی جانی دوباره بخشید؛ یکی اجرای نمایش «خوک، بچه، آتش» در جشن هنر شیراز و دیگری مقاله روزنامه اطلاعات با امضای مستعار و توهین به رهبر انقلاب. در طول یکسال، زمستان ۵۶ تا زمستان ۵۷ بین شش تا ده هزار شعار به‌صورت کتبی و شفاهی در جامعه سر داده شده است. (رضا براهنی، بحران رهبری نقد ادبی و رساله حافظ) در این میان شعارهای اقتصادی و به‌طور کلی چپ‌گرایانه به جز آنچه به محکوم کردن آمریکا و غرب مربوط می‌شد، اندک بوده است. یکی از دلایلش این بود که بر خلاف تصور بعضی از صاحبنظران مشکل آن روز ایران، فقر یا عقب‌ماندگی و توسعه‌نیافتگی اقتصادی و اداری نبود. به عکس ایران یکی از دوران‌های پر شکوه اقتصادی خویش را پشت سر می‌گذاشت، مشکل به حوزه فرهنگی مربوط می‌شد.

نگارنده در پایان به این جمع‌بندی می‌رسد که گفتمان مشروطه غرب‌ستیز نیست حتی می‌کوشید از دستاوردهای تمدن غربی سود جوید، حال آنکه بخش عمده‌ای از گفتمان سیاسی انقلاب اسلامی در مخالفت با غرب و فرهنگ غربی شکل گرفت. در گفتمان مشروطه، ناسیونالیسم قوی‌تر از انقلاب اسلامی است در عوض در انقلاب اسلامی مذهب بیشتر از مشروطه در کانون توجه انقلابگران است.

اینکه چرا امینی سراغ گفتمان ادبیات سیاسی دو انقلاب رفته، را باید در نتیجه‌گیری او جستجو کرد: اگر خواسته باشیم میان دو انقلاب مشروطه و اسلامی مقایسه‌ای به عمل آوریم، می‌بینیم که ادبیات سیاسی دهه ۵۰ از بعضی جهات همان ادبیات دوران مشروطه است؛ یعنی پژواک همان صداها و فریادهاست و رنگ و بوی همان ادبیات را دارد. از جمله مشترکات این دو انقلاب، یکی این است که در هر دو مورد، ادبیات دیگر کالایی اشرافی و درباری نیست، بلکه متعلق به هر کسی است که قدرت خواندن و نوشتن و شنیدن دارد. حال آنکه تا پیش از آن، مخاطب ادبیات غالباً درباریان و امیران محلی، شاهزادگان و خوانین و امثال این‌ها بودند. با انقلاب مشروطه مخاطب شعر عوض می‌شود. انقلاب اسلامی در این زمینه مشابه جنبش مشروطه بود.

+ منبع: وب‌سایت تاریخ ایرانی- سرگه بارسقیان

+ ویراستاری و بازنشر: علی فتحی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهارده + 13 =

دکمه بازگشت به بالا