تحول در نظریههای روابط بینالملل– نظریه سازهانگاری
نظریه سازه انگاری
(شامل: جزوه کلاس دکتر دبیری، خلاصه کتاب خانم مشیرزاده ازص ۳۴۹ تا ۳۶۳؛ خلاصه اول فصل کتاب پنجاه متفکر بزرگ روابط بینالملل گریفیتس و همکاران ترجمه علیرضا طیب نشر نی؛ صص ۱۸۹ و ۱۹۰)
مبتنیبر یافتههای علوم انسانی، علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی و هرمونوتیک است و بر روی تعامل اجتماعی کنشگران یا بازیگران سیاست تکیه دارد. از منظر آنها تعامل دولتها نماینگر نوعی روند یادگیری است که طی آن کنشها در گرو زمان هم به هویتها، منافع و ارزشها شکل میدهند و هم از آنها شکل میپذیرند.
آنها بر خلاف سایر نظریات به تحقیق درباره ساخته و پرداخته شدن و نفوذ سامان بخش هنجارهای بینالمللی میپردازند.
برساز انگاران با اتخاذ این رویکرد ضمن آنکه به دنبال برقراری پیوند میان ساختارهای نهادی بنیادین و هویت و منافع دولت هستند همزمان به بازتولید انها معتقد میباشند.
براساس برداشت آنها نهادهای بینالمللی هم کارکرد تنظیم کنندگی دارند و هم پایه گذار هستند.
نظریه فرهنگی بهعنوان مقدمه سازه انگاری با نقد یکجانبه نگری روابط بینالملل از تمرکز بیش از حد بر قدرت و ثروت، منافع و امیال و خواستها بهعنوان یک انحراف در شناخت و ارزیابی پدیدههای بینالملل یاد میکند.
به عبارتی خِرد ابزاری و راهبردی را بر نمیتابد.
در این نظریه انسان و موجودیت او بر سه وجه کلیدی استوار است:۱. خردوعقلانیت ۲. شهوات، امیال و منافع و ۳. شرافت و افتخار (احساس و عاطفه)
ریچارد لیبو: شرافت و منزلت در روابط بینالملل که تجلی شجاعت و افتخار در قاموس افلاطون است، اهمیتی کمتر از منافع ندارد و اگر اهمیتی کمتر از امنیت نداشته باشد بیشتر است به گونه ای که گاه کنش گران امنیت را فدای حفظ آبرو میکنند.
قدرت، ثروت، حقوق بشر، ارمانهای انقلابی و ارزشهای دنیا میتوانند پایه و منزلت باشند لیبو با تاکید بر تعارض بجای همکاری بر آنست که ریشه تعارضات لزوماً در منافع، ترس وامنیت نیست بلکه در شرف و افتخارجویی هم هست، این نظریه میگوید غیر از خرد ابزار عملی و فلسفی انسانهاا و جوامع تحتتاثیر احساسات نیز هستند که در علوم اجتماعی جدید از این مهم غفلت شده است.
احساس منفی مانند ترس و سوءظن و احساسات مثبت مانند احترام و دوستی اگر رقابت بر سر ثروت و منزلت تشدید شود و خرد نتواند انرا مهار کند آنگاه نظم در معرض خطر خواهد بود.
آندلاس اوسیاندر: در نقد لیبود و متغیر دین و ایدئولوژی را مکمل نظریه فرهنگی میداند.
زیمل، ماکس وبر و بوردیو: خواست ثروت و قدرت برای منزلت است.
نکته: درک عملکرد ایران و امریکا در مقابل همدیگر در عرصه بینالمللی از دریچه مطالعات فرهنگی (منزلت جویی) قابل تحلیل است.
و شاید دلیل اصلی به تفاهم نرسیدن آنها نداشتن تفاهم در خیلی از موارد است.
جامعه امریکایی منزلت سالار است و یکی از شاخص هابی منزلتی در عرصه بینالملل وضغیت اعتباری گذرنامه شهروندان آن کشور است که میتوانند بدون ویزا به چند کشور سفر کنند.
تفاوت ما در رسیدن به منزلت در توانمندیهاست
فهم نظریه انقلابی بدون فهم نظریه فرهنگی ممکن نیست. همگان می دانیم که انقلاب اسلامی بنیادش بر منزلت طلبی استوار است و این امر در شعار انقلاب بهخوبی متجلی است (استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی)
سازه انگاری یا بر سازنده گرایی
بر هستی شناسی تمرکز مطالعاتی دارد و این خود مهمترین دلیل پیچیدگی آن است.
آنها در مطالعات خود به هنجارها، انگارهها، نرمها، معانی و رویههای میپردازند.
نقش تکوینی عوامل فکری که در برابر جریان مادی قرار میگیرد، سازه انگاران هم چنین دربرابر پساساختارگرایان نیز قرار میگیرند زیرا پست مدرنیستها سازه انگاران را علیرغم تاکید بر وجوه گفتمانی غیر مادی گرفتار جهان مادی میدانند.
دولت | فرهنگ | |||
نظریه مادی گرا | سازه انگاران | پست مدرنیستها | ||
اصالت عینیات و محسوسات | معیار ذهن و عین | اصالت ذهن و زبان |
از نگاه پست مدرنیستها هیچ شیء ذات ندارد، به نگاه اخلاقی اعتقاد ندارند و برای هیچ چیز اصالت قائل نیستند.
ساختار بینالملل از نگاه سازه انگاران شامل:
- منابع: عوامل فیزیکی شکل دهنده توانمندیها (نیروی انسانی، جغرافیا، صنایع، نیروهای مسلح و…)
- قواعد: رسانههایی هستند (واسط مثل سیم برق، منتقل کننده و نه به معنای رسانههای جمعی) که کنش گران از طریق انها باهم ارتباط برقرار میکنند.
و فهم این مساله در یک شرایط اجتماعی خاص چگونه باید عمل کرد.
قواعد خو دو دستهاند:
آ. تنظیمی: ریگولاتوری ها بهعنوان تجویز کننده رفتارها یا منع کننده کنشها
عدم پیروی از آنها با مجازات همراه است و پیروی از آن ممکن است با پاداش همراه باشد.
ب.قواعد تکوینی: اشکال جدید رفتار را خلق و تعریف میکنند (ایجاد و معرفی) عدم پیروی از انها باعث فهم ناپذیری کنشها میشود. زیرا کنشها بدون این قواعد فاقد معنا هستند.
بدون درک آنها فرصت ایجاد ارتباط از بین میرود.
فهم تعامل ایجاد زمینه مشترک را گسترش میدهد.
در پارتی بازی قواعد تکوینی قواعد تنظیمی را کنار میگذارد.
الکساندر ونت از دو نوع سخن میگوید:۱. نوع طبیعی (سنگ، آهک، گچ و…) و ۲. انواع اجتماعی
ویژگیهای انواع اجتماعی:
– از نظر زمانی و مکانی خاص تر هستند به عبارتی معنا در زمان و مکان خاص متفاوت است. (ازلی و ابدی نیستند)
– به اعتقاد کنش گران وابستهاند (تأثیر ذهن در تعریف آنها)
– وابسته به رویههای انسانی هستند.
سازه انگاران در برابر مادی گرایان معنا گرا هستند که بر بنیادیترین فاکت های جامعه و سرشت سازمان دهی نیروهای مادی میدانند.
اما معنا انگاران بنیادیترین فاکت ها را سرشت و ساختار آگاهی اجتماعی میدانند که به معنای توزیع انگارهها و شناختهاست.
معانی که مبنای عمل انسانهاست از نظر سازه انگاران ذاتی نیست بلکه در تعامل انسانی شکل میگیرد.
سازه انگاران سیاست بینالملل را بر اساس یک هستی شناسی رابطه ای میبیند و به عوامل فکری مانند فرهنگ، هنجارها بها میدهند. بهویژه برای آگاهی بشر
به عبارتی اگر واقعیت بینالمللی را یک بلوک ساختمانی در نظر بگیریم از منظر سازه انگاران هم از عوامل مادی و هم از عوامل فکری ساخته شده است.
سازه انگاران نگاه ترجیحی ندارند (بحث نه روشنفکری بلکه کاربردی است)
نیکولاس اونف: بر اهمیت شرایط مادی بر سازه انگاری تاکید میکند و اینکه نمیتوان مانند ونت همه چیز را به امر ذهنی تقلیل داد.
اونف هم بر نقش مهم قواعد و کردارها و تصمیمها اشاره دارد زیرا معتقد است این قواعد هستند (اعم از تکوینی و تنظیمی) که ساختار بخش کردارها و شکل دهنده شرایط انتخاب هستند، معنای رفتارها را مشخص می کنندو این قواعد هستند که عوامل مادی را به منابع تبدیل میکنند.
ساز انگاران ضمن دور شدن از خرد گرایی و نو واقع گرایی در دامن پسا ساختارگرایان نیز نمیافتند زیرا آنها به تأثیر متقابل ساختار و کارگزار اشاره میکنند و معتقدند ساختار جدا از فرآیند (رویهها) کنش گران وجود ندارد
ساختارگرایان تقلیل گرا مانند نو واقع گرایان بر تقدم ساختار دولت بر ساختار نظام بینالملل تاکید میکنند اما ساختارگرایان نظام جهانی مثل والرشتاین به وجه وجه ثانویه ساختار دولت در برابر ساختار بینالملل قائلاند.
سازه انگاران: افراد و دولته اهستند که به ساختار قوام میدهند اما خود انها بهواسطه ساختار است که قوام مییابند. (این نگاه هما ن نگاه باز سازی شده آنتونی گیدنز در روابط بینالملل است.
فضای بین اراده گرایی فردی و جبر گرایی ساختاری
برای مثال سازه انگاران در باره آنارشی بهعنوان مهمترین مفهوم روابط بینالملل معتقدند که منطق ثابتی ندارد و شرایط آنارشیک تعیین کننده هویت کنشگران نیست بلکه این تعاملات آنها هستند که هویتشان را ساخت میبخشد.
آنها معتقدند هر گونه افزایش قدرت خطری نیست بلکه هر گاه دیگری دشمن پنداشته شود کوچکترین افزایش قدرت خطر و تهدید تلقی میشود و این معانی جمعیاند که به ساختارهای سازمان دهنده کنش شکل میدهند.
تهدید امر اجتماعی و برساخته است که بعد از تعامل شکل میگیرد طبیعی مسلم و از پیش تعیین شده نیست و معنای آن وابسته به تعاملات است.
نهادهای بینالمللی و همکاری
جپرسون، ونت، کاتزنستان: لایههای فرهنگی بینالمللی مؤثر بر ماهیت دولتها در طول زمان نهادهای رسمی یا رژیمهای بینالمللی اند.
ونت: نهادها بهعنوان واحدهای شناخته شده مستقل از انگارههای کنشگران در مورد چگونگی عمل جهان وجود ندارند.
هویتها، منافع و نهادها همگی ناشی از فرآیندهای تعامل اجتماعی اندکه ما برای جهت دادن رفتارهایمان بدانها تکیه میکنیم. اما باید توجه داشت مسلم و از قبل داده شده نیستندو خود از طریق تعامل اجتماعی هویت هاشکل میگیرند. همچنین خود هویتها از تعامل با سایر هویتها و نهادهای جمعی قوام یافتهاند.
بنابراین آنارشی، خودیاری و احساس تهدید مستقل از تعامل دولتها معنا ندارند و پس از تعامل است که میتوان در مورد همکاری و تعارض صحبت کرد.
خودیاری که از منظر واقع گرایان خصوصیت آنارشی محسوب می شوداز دید سازه انگاران ضرورت آنارشی نیست بلکه نهادی است که از طریق فرآیند توسعه مییابد، حفظ و دگرگون میشود.
ونت معتقد است هویتها و شناختهای دولتها وابسته به نهادهای بینالمللی اند: نهادها به کنشگران دولتی بهعنوان سوژه حیات بینالمللی قوام میبخشند، به این معنا که تعامل معنادار میان آنها را امکان پذیر میکند.
کراتوچویل: بر نقش قواعد و هنجارها در برساختن حیات سیاسی بینالملل تاکید کرده و نقطه عزیمت خود را بازیهای زبانی قرار میدهد که بهعنوان قواعد و هنجارها تعریف میشوند.
هنجارها ضمن تأسیس بازیها به ایجاد معانی بیناذهنی اقدام کرده و به کنشگران اجازه میدهند ارتباط داشته باشند.
زبان انعکاس کنش نیست بلکه برچسبی توصیفی برای فعالیت یعنی خود کنش است.
قواعد راهنمای عملاند و ابزاری برای پیگیری اهداف توسط اشخاص تا معانی مشترک داشته باشند و با هم ارتباط برقرار کرده دعاوی را نقد و کنشها را توجیه کنند.
گفتمان عملی از سوی اعضای اجتماع بینالمللی با هدف ایجاد ارتباط و برقراری اجماع در مورد قواعد مشترک رفتاری و تفسیر و کاربرد مناسب با آن در شرایط عینی است.
وجودارتباطات در روابط بینالملل ضروریست تا همکاری بینالمللی شکل گیرد. در صورت عدم حل و فهم تفاوتها از طریق کنش تفاهمی همکاری حول محور قواعد ناممکن خواهد بود. (در نظام بینالملل همکاری کما بیش شکننده ای وجود دارد.
تحول در نظام بینالملل
همانطور که هاف میگوید سازه انگاران ضمن اینکه خود را مقید به طرفدار و یا مخالفت با تغییر نمیدانند می گویند که تغییر چرا و چگونه روی میدهد و یا چرا تغییرات در بعد وسیع نیست؟
این نگاه بر اساس توجه به تغییرات در رویهها، قواعد و هویتهاست.
ونت: این رویهها هستند که هویت آفرین بوده و در تعریف منافع و ایجاد ساختار نقش دارند او بر خلاف والتز معتقد است خودیاری و سیاست قدرت نهاد هستند و نه خصوصیات جوهری آنارشی.
زیرا همانگونه که قبلاً بیان شد آنارشی حاصل فهم دولتهاست و تغییر هویتها در بلند مدت به تغییر ساختار منجر میشود.
سه حالت سرشت نظام یا آنچه ونت آنرا فرهنگ روابط بینالملل وموثر بر رفتار دولتها مینامد:
– فرهنگ هابزی
– فرهنگ لاکی: همراه با موازنه قدرت، رقابت امنیتی و جنگهای محدود
– فرهنگ کانتی: همراه با امنیت دسته جمعی و حل و فصل اختلافات از طریق غیر خشونت بار
اگر رفتار گروه بزرگی از دولتها مبتنی بر رقیب انگاشتن یکدیگر باشد (جنبه لاکی) و در صورتی که گروه زیادی از دولتها یکدیگر را دوست تلقی کنند فرهنگ حاکم جنبه کانتی خواهد داشت.
بنابراین این دولتها هستند که سرشت انارشی بینالمللی را تعیین میکنند و از سویی عملکرد دولتها متناسب با تغییر هویتها و منافع حاصل از ارتباطات وتعاملات موجباتتغییر در هویت نظام بینالملل را نیز به نوعی فراهم میکند.
پس آنچه حائز اهمیت است چگونگی ساخت یابی هویتها و منافع است و برای فهم آن بررسی معانی بیناذهنی ضروری به نظر میرسد.
در عین حال که گفته میشود ونت منبع غیر سیستمی هویت دولت مانند فرهنگ سیاسی داخلی را در فرآیند ساختاریابی حذف میکند و برداشتی که از نظام بینالمللی میدهد ایساست و کلیدی برای فهم ساختارکارگزار فراهم نمیکند.
در مورد اونف گفته میشود چون او به توضیح چگونگی عملکردقواعد و سامانه اجتماعی است به تغییر انها نمیپردازد در صورتی که دیدگاه سازه انگارانه باید به تحول اجتماعی توجه داشته باشد. در حالیکه اونف به تحول نیز نیم نگاهی دارد و معتقد است که رویههای کارگزاران مستمراً از طریق پیروی یا عدم پیروی از قواعد ساختارها را بازنمایی میکنند امابیشتر بر این اعتقاد است که کارگزاران پیروی را ترجیح داده و نتیجه آن ثبات و تداوم است نه تغییر
سازه انگاران کل گرا همچون کراتوچویل و راگی ساختارها و فرآیندهای داخلی د خارجی را دو چهره نظم اجتماعی جهانی واحد میبینند و به بررسی رابطه قوام بخش متقابل میان این نظم و دولت میپردازند، به مسله تغییر بیشتر توجه دارند و به دنبال توضیح تحول در نظام بینالملل هستند.
آنها میان دو نوع فرآیند تفکیک قائل میشوند:
– تغییرات مستقر در درون چهارچوب کنوانسیون که با توجه به دسترسی متفاوت منجر به الگوهای توزیعی جدید میشود بدون آنکه لزوماً در پارامترهای نظام تغییر ایجاد شود. (مد نظر واقع گرایان و ن وواقع گرایان)
– تغییر نهادی تر در مواردی است که رویهها و کنوانسیونهای مقوم نظام اجتماعی تغییر میکنند این فرآیند ازآ نجهت که نشان دهنده چگونگی تأثیر کنشگران بر تحولات بنیادین نظام بینالملل است مهم هستند.
دو گزاره مد نظر سازه انگاران:
- هرچه وابستگی اشخاص و کنشگران به برداشتهای تعریف شده گروه از مشروعیت وابسته تر باشد با احتمال بیشتر رویهها و سیاستها را میپذیرند در غیر اینصورت براساس منافع فردی خود آنرا رد میکنند.
- با عنایت به تغییر فهم مشروعیت یا سرشت اجتماع اولویتهای بنیادین کنشگران نیز تغییر میکند.
در نتیجه تعاملات میان دولتها مستمراً در حال بازنمایی و تغییر است. و آنچه در این تحول اجتماعی و تغییر هویت نقش اساسی دارد تغییر در سطح فکری و معنایی است.
ونت جنگ سرد را مبتنی بر انگارههای مشترک میدانست و این انگارهها بودن که تعارضات را شکل میدادند و نهایتاً تغییر در سطح انگارهها (روی کار آمدن گورباچف) که خود متاثراز عومال مادی بود جنگ سرد پایان یافت.
نهادها و سازمانهای بینالمللی از جمله عوامل مؤثر در تغییرات هویتی هستند. بنا به دید سازه انگاران نهاده و سازمانهای بینالمللی تجسم معانی مشترک علّی و تجویزیاند و آنچه منطق مشروع برای رفتار تلقی میشود باید بر اساس اینمعنای تفسیر و توجیه شود.
بنابراین برای یک تحلیلگر ضروری است تا ضمن توجه به آنچه که توصیه میشود به چگونگی تفسیر کنشگران از ان نیز توجه داشته باشد تا بتوان آنچنان که شایسته است رفتار دولتها را بفهمد.
از سویی نهاده بهعنوان ناشران هنجارها در جامعه پذیری کنشگران، فرهنگ سازمانی نقش آفرینی میکنند.
از نظر راگی سازه انگاران به سه شکل با مسله تحول روبرو میشوند:
- استفاده از مفهوم دوگانگی ساختار تأثیر متقابل ساختار بر کنش گران و بلعکس
- ساختار را بهعنوان انبوهه ای از روابط اجتماعی خاص که در زمان و مکان قرار میگیرد پنداشتن (برخورد تجربی) مشخص ساختن بعد ساختاری کلان سیاست بینالملل و جنبه مشروط زمانی و مکانی قائل شدن به آن
- تشخیص تأثیر رویههای خرد ابتکاری بر تحول افرینی درروابط بینالملل امروز
سازه انگاران به سه ساخت اجتماعی اصلی در روابط بینالملل نظر دارند که عبارتاند از: دولت، حاکمیت و جامعه بینالملل که اساساً از هم جدا نیستند و فقط به خاطر تحلیلی آنها را جداگانه بررسی میکنیم.
توجه سازه انگاران به کنش گران دولتی و عدم توجه به کنش گران غیر دولتی
از منظر آنها هویت دولتها ریشه در نظریههایی دارد که کنش گران بهطور جمعی در مورد خودشانو دیگران دارند و به ساختار جهان اجتماعی شکل میدهند.
تصمیمات سیاست خارجی از یکسو تحت حاکمیت معانیاند که دولتها به ابژههای اجتماعی میدهند و از سویی فهمی که از خود دارند.
ونت کار اصلی خود را شکل گیری هویت نمیداند
تد هاف محور بحث خود را برساخته شدن هویت دولت قرار میدهد
اونف دولت حاکمه را رژیم حقوقی میپندارد شامل افرادی که طیفی از فعالیتها از جمله ارتباط با سایر دولتها را به کارگزاران تفویض کردهاند که او آنرا حکومت مینامد.
کوزلوسکی و کراتوچویل معتقدند دولتها نهادهایی هستند که موجودیت و خصوصیاتشان وابسته و بازتولید انواع خاصی از رویههاست که به شکل هنجاری قوام یافته و گروهی از افراد بهواسطه ان تجمع سیاسی تشکیل میدهند.
جان گارنت: دولتها فقط یک انگارهاند در جها نتخیلی انگارههای سیاسی اما آنچنان ریشه عمیق در فرهنگ دارند که سازههای آنها را چون فاکتهای حیات اجتماعی و معنا دهنده رفتار انسانی هستنداغلب واقعیتی ملموس میپنداریم.
حاکمیت بهعنوان خصوصیت برساخته نظام بینالملل بهعنوان بنیادیترین نهاد در جامعه بینالملل بهعنوان بنیان قوام بخش دولت محسوب میشود.
حاکمیت مفهومی است فراتر از تفاوتهای ایدئولوژیک و ظهور و سقوط دولتهای اصلی و سنتا قاعده اساسی همزیستی
حاکمیت ضمن تعریف هویتهای سیاسی، تنظیم کننده رویههای شناسایی متقابل، عدم مداخله، حق تعیین سرنوشت دولتها نیز هست.
هنجارهای حاکمیت موجد بعد حقوقی دولتهاست.
راگی: حاکمیت زمانی میتواند وجود داشته باشد که در درون چهارچوبی اجتماعی قرار گیرد که انرا به استناد نیت مندی جمعی معتب میشناسد.
تصمیم به ورود و مداخله د رجنگ های داخلی از سوی قدرتهای خارجی در این چارچوب قابل تحلیل است.
اگر دولت، حاکمیت و جامعه بینالملل را برساختههای اجتماعی، بیناذهنی و تاریخی بدانیم که در شرایط خاصی به وجود آمده و مستمراً تغییر معنا میدهند در واقع با تغییری مستمر در روابط بینالملل روبرو هستیم که به پندار سازه انگاران مانند پیروان مکتب انگلیسی تغییر پذیری آن ممکن اما دشوار است.
مکاتب در روابط بینالملل عدسیهایی هستند برای نگاه به شاخصهایی چون: دولت؛ قدرت؛ سازمانهای بینالمللی؛ جنگ؛ صلح؛ حقوق بشر؛ سیاست خارجی با توجه به مفاهیم متفاوت در مکتبهای مورد نظربرای هر کدام ازوقایع تاریخی زیر ممکن است تحلیلی متفاوت ارائه شود. جنگ جهانی/ بحران کریمه/جنگ خلیج فارس/فروپاشی شوروی و…
+ منبع: وبلاگ دانشجویان کارشناسی ارشد سال ۱۳۹۲
+ ویراستاری و انتشار: علی فتحی
تبصره: مدیر وبسایت پیشاپیش از وجود اشکالات ویرایشی و غلطهای املاء که برخی از آنان به دلیل کمبود وقت اصلاح نشدهاند، عذرخواهی مینماید.
سلام جناب فتحی
در صورت امکان لینک نسخه قابل چاپ جهت سهولت در پرینت گرفتن را هم قرار دهید.
با سلام. امکان دریافت نسخه چاپی از مطالب در سایت قرار گرفت.
کلیه دوستان میتوانند از این به بعد با کلیک بر روی آیکون پرینت در بالای مطالب، نسخه قابل چاپ مطالب را دریافت نمایند.
با احترام – فتحی