تاریخچه پست مدرنیسم
اصطلاح پست مدرنیسم در تاریخ ادبیات اسپانیا قبل از جنگ جهانی اول و در تاریخ ادبیات امریکای لاتین در سالهای میان دو جنگ جهانی استفاده شده است. از اواخر قرن ۱۹ میلادی در حرکت عظیم مدرن سازی و فتح یک به یک سنگرهای طبیعت از سوی انسان تردیدهایی پدیدار شد. نیچه نخستین متفکری بزرگی بود که در مقابل همه ارزشها و آرمانهای مدرن ایستاده و از چند و چون آنها پرسش کرد و کوشید آن را مورد نقد و بررسی قرار دهد. جنگ جهانی اول و دوم امید به پیشرفت مطلق در پناه اندیشه مدرنیته را مورد شک و تجدیدنظر قرار داد. درواقع بحث درباره اندیشههای پسامدرنیستی به شکل نوین آن به دهه شصت بازمی گردد.
دانشواژه ای است مجادله آمیز و گیج کننده که اولین بار برای توصیف حرکتهای تجربی درمعماری غرب و تحولات فرهنگی بهطور کلی بکار برده شد. آغاز این حرکت در اروپای قاره (فرانسه) بود و چالشی است نسبت به نوعی نظریه سیاسی دانشگاهی که در جهان آنگلوامریکایی بهصورت هنجار درآمده است. (پازارگاد:۵۸۰،…….)
از لحاظ لغوی Post بیشتر تداوم جریانی را ثابت میکند، و پست مدرنیسم به معنای پایان مدرنیسم نیست، بلکه نقد مدرنیسم و تداوم جریان مدرنیسم میباشد. این اصطلاح در زبان فارسی به فرانوگرایی، یا نوگرایی، پسامدرنیسم و فرامدرنیسم و… ترجمه شده است. از اصطلاح پسامدرنیسم در …(وبگاه انسان شناسی و فرهنگ)
بیانگر فضایی فرهنگی و فکری است با درون مایهها، مشغلهها و پیش انگاشت های فلسفی ویژه ای که بی گمان با فضای فرهنگی و فکری گذشته متفاوت که در حوزههای فکری و فرهنگی گوناگون بکار میرود و متفکران و نویسندگان و فیلسوفان متعددی زیر چتر آن قرار میگیرند. (دبیری مهر:۲۵،۱۳۹۲)
دردایره المعارف فلسفی «راتلج»: پست مدرنیسم بیانگر طیف گسترده ای از فعالیتهای فرهنگی است که بنیانهای اصلی و متفاوت فرهنگ اروپای غربی در زمینه ساختار، فردیت و ماهیت زمان و مکان را به چالش میکشد؛ فیزیک، فلسفه، سیاست و هنر را بر مبنای پیش فرضهای خاص خود تغییر میدهد و پاره ای عقاید بنیادین مدرنیته را دگرگون میکند». به تعبیر بهتر پست مدرنیسم«انکار مدرنیته نیست، بلکه به محدود کردن تدریجی آرزوهای فراگیر آن میپردازد..
آنتونی گیدنز پست مدرنیسم را به مثابه تحولات و دگرگونیهایی میداند که از فراسوی مدرنیته میگذرند و از آن به مدرنیته متأخر تعبیر میکند. میشل فوکو آن را آخرین شاهکار نهایی پست مدرنیسم و فریدریک جیمسون نیز آن را مکمل امر مدرن میداند.
اعتقاد به سه مرحله اول سرمایه داری از منظرجامعه شناختی:
مرحله اول سرمایه داری از نظر فرهنگی عصر روشنگری را به همراه دارد.
در مرحله دوم سرمایه داری بین ساختار تجربه فرد و ساخت اجتماعی- اقتصادی فاصله افتاد و ذهنیت فرد در سیطره امپریالیسم قرار گرفت.
اما درمرحله سوم سرمایه داری (معاصر با چند ملیتی) پیدایش علت تنوع و تکثر اقتصاد (اتوماسیون، بورس، تجارت) و… پدیده فرهنگی پسامدرنیسم را به همراه آورده است.
در این شرایط دیدگاههای جدیدی در پاسخ و اعتراض به وضع موجود پا به عرصه اجتماع گذاشت وپسامدرنیسم نامی بوددلواپسان وضع موجود بر آن گذاشتند.
اولین نغمههای پست مدرنیسم در ادبیات، هنر، معماری و نقاشی پدیدار شد.
چشم انداز باوری نیچه، فلسفه هرمنوتیک هایدگر و گادامر، نقد آدورنو و هورکهایمر از عقل ابزاری و اندیشه روشنگری، نظریه ویتگنشتاین درباره بازیهای زبانی و شکلهای زندگی وابسته به آنها و نظریه تامس کون درباره تحول و تاریخ علم و الگوهای علمی از جمله جریانهای فلسفی مهم در شکل گیری و رواج اندیشه پست مدرنیسم در نیمه دوم قرن بیستم بودهاند. (دبیری مهر،۱۳۸۷)
رهبران اولیه این مکتب نیچه، هایدگر و ویتگنشتاین هستند و در عصر حاضر نیز افرادی چون ژاک دریدا، فرانسوا لیوتار، رولان بارت، ژان بودریا، دلوز و فوکو از سردمداران برجسته این مکتب میباشند.
ویژگیهای مدرنیته:
قبل از شناخت پست مدرنیسم شناخت مدرینیته ضروری به نظر میرسد.
چهار رکن اصلی و بسترساز تاریخی، اجتماعی ظهور و تکامل مدرنیته:
رنسانس: تولد دوباره ادب و فرهنگ دوران باستان، اولین بار در ایتالیا (قرن ۱۴ میلادی)
رفورماسیون: اعمال اصلاحات در نظریات و عقاید و کاربستهای دینی کلیسای کاتولیک (تأسیس کلیسای پروتستان) در قرن ۱۶ میلادی (مارتین لوتر و جان کالون)
عصر روشنگری: ایمان به عقل کلید اصلی دانش وشناخت بهعنوان محور اصلی پیشرفت بشری و مبارزه با هر گونه خرافه پرستی در قرن ۱۷ و اوایل قرن ۱۸ میلادی (دکارت، نیوتن، لاک)
انقلاب صنعتی: انتقال از جامعه ایستا و ثابت کشاورزی و تجارت به جامعه صنعتی مدرن
تحول در ساختار اقتصادی، فکری، فلسفی، سیاسی و حقوقی و به وجود آمدن طبقات اجتماعی جدید و زایش تضاد منافع طبقات
ویژگیهای مدرنیته از منظر پست مدرنها:
عقل گرایی: عقل متأثر از تحولات علمی و تجربی کلید همه مشکلات زندگی اجتماعی و خصوصی انسان و معیار امور دینی، اجتماعی و اقتصادی است.
انسان مداری: ظهور انسان مدرن همزمان با ظهور مفهوم موضوعی بنام سوژه در فلسفه مدرن انسان یگانه فاعل شناسایی است که بهجز اندیشه خود به مرجع دیگری برای گزینش وابسته نیست. (انسان یگانه منبع تعیین ارزشها)
سکولاریسم: بی نیازی از دین و اعراض نسبت به آن، آگاهی و اعمال و نهادهای دینی اهمیت اجتماعی را از دست میدهند. امور جامعه بجای آنکه تحت کنترل نهادهای دینی باشد تحت کنترل و نظارت عقل است. (افول نقش مابعدالطبیعه و جدایی دین از زندگی اجتماعی و هادی قرارگرفتن عقل)
جهان شمولی: طرح مدرنیته بهعنوان نوعی ایدئولوژی که می خواهدبر جهان حاکم شود. غرب خود را محور و مرکز عالم قرار داده بود، داعیه دار یک نظام اخلاقی عام و جهان شمول، طبیعت انسان بهعنوان یک امر دگرگون ناپذیر محور ارزشها
حقیقت محوری: مجموعه ارزشها باورها، کنشها، هنجارهای قوی نژادی، ملی و… مربوط به جامعه ای است که متفکرین در آن قرار دارند. (اروپامحوری)
فراروایت: ساخت و تأسیس نظام فکری، فلسفی و اجتماعی گسترده که عام و جهانی باشد.
کلام محوری: گفتمان مدرنیته کلام محور و مبتنی بردوگانگی و تضاد است. (زن / مرد؛ غرب / شرق و …) به حاشیه راندن همه عناصر غیر قابل جذب (ظهور تکنیک بهنجار سازی)
دستاوردهای مدرنیته:
عقلانی شدن: ماکس وبر: کلید درک مدرنیته عقلانی شدن است.
تخصصی شدن کارها/ شهر نشینی/ انضباط
دگرگونی در حوزه اجتماعی و تحول در نظام طبقات اجتماعی
دگرگونی در حوزه سیاست: فروپاشی نظام کهن و پیدایش نظام جدید سیاسی، تحول در نظام قدرت
دگرگونی در حوزه اقتصاد: ظهور شرکتهای چند ملیتی، تغییر در الگوی مصرف و سبک زندگی
دگرگونی در حوزه فرهنگی: تحول درالگوی نگرش به مسائل زنان، فرهنگ نمایشی و تجسمی، رسانههای گروهی و مذهب
پایهها:
تغییرات اجتماعی قابل مشاهده، تغییر از مدرنیته به پست مدرنیته و تغییر فرهنگی و فکری مرتبط با آن جامعه مدرن با صنعتی شدن و همبستگی طبقاتی ساختاربندی شده و موقعیت فرد در داخل نظام تولید کننده هویت اجتماعی اوست. اما در جامعه پست مدرن بخش بخش شدن فزاینده جامعه اطلاعاتی، کثرت گرایانه و افراد از تولید کننده به مصرف کننده تغییر حال دادهاند. تا جایی که فردگرایی جای وفاداری طبقاتی و دینی و نژادی را میگیرد. (پازارگاد:۵۸۰،…….)
پست مدرنیته پیوند یافته با ساختارگرایی [چنان میگوید که] تحول وابسته به صنعت نیست بلکه متکی بر دانش و ارتباطات است. در حالیکه مدرنیسیم، شکل فرهنگی مدرنیته بهطور عمده برآمده نظریههای روشنگری است و از لحاظ سیاسی با آن عقاید ایدئولوژیک بیان شد که مفاهیم رقیب زندگی خوب را تعریف کرد، [میتوان گفت:] مارکسیسم و لیبرالیسم روشنترین نمونهها هستند. (همان:۵۸۱،…….)
در اندیشه مدرنیستی میتوان حقیقتهای عینی و ارزشهای جهانی را بهطور معمول همراه با ایمان شدید به پیشرفت برقرار کرد.
موضوع اصلی پست مدرنیسم: چیزی بنام تعیین حقیقت مطلق وجود ندارد، اندیشه حقیقت مطلق و جهانی را باید بنام یک تظاهر و نمود تکبر آمیز کنار گذاشت [اما در کنارآن] باید پذیرفت پست مدرنیسم بنابر ماهیت خود مجموعه یکپارچه ای از اندیشه نیست. اما با ایستار نقادانه معتقد است سراسر دانش و معرفت ناقص و جزئی است که میتوان گفت دراین بخش با دانشمندان کمونتاریسم (به دنبال حذف تعادلها هستند) هم عقیده است. (همان:۵۸۰،…….)
[از طرفی] پساساخت گرایی که گاهاً با پست مدرنیسیم تبادل میپذیرد معتقد است که اندیشهها و مفاهیم را زبانی بیان میکند که خود گرفتار در روابط پیچیده قدرت است. (نظریه سیاسی جزء ذاتی روابط قدرتی است که مدعی تحلیل آن است. (همان:۵۸۱،…….)
جمسون معتقد است عوامل پیدایش پست مدرن عبارتاند از:
۱- از بین رفتن عمق و ضعفهای نگرشی نسبت به تاریخ
۲- خمود عاطفی که در عصر پست مدرن اتفاق افتاد.
تری ایگلتون: نیز دوران پست مدرن را عصر فک استقلال ذاتی از هنرها و فنون پایه و نیز عصر از بین رفتن مرزها بین فرهنگ و جامعه سیاسی میداند.
مهمترین مدعیات:
هر تعبیری از جامعه بخردانه ناگزیر به جامعه توتالیتر ختم میشود که در آن جایی برای آزادی، فردیت و خلاقیت نیست.
نقد مارکس از سرمایه داری را نارسا میدانند چون متکی بر عقل ابزاری حاکم بر جامعه سرمایه داری است. (دبیری مهر:۲۵،۱۳۹۲)
نقد علم: علم بجای تفسیر نهایی و کلی جهان جای مذهب را گرفته است، تفسیر علمی بدان دلیل که زندگی را از معنا تهی و ارزشها را توجیه ناپذیر کرده و موجب حاکمیت نهیلیسم میشود. (همان)
از منظر نیچه علم و مذهب هر دو اسطورهاند ولی روشنگری علم را بر مذهب ترجیح داده است.
نفی روایت کلان: جهان در تمامیتش قابل شناخت و ارزیابی نیست هیچ روایتی نمیتواند مدعی اعتبار نهایی شود، پذیرش تنوع روایتها و کنار گذاشتن توهم شناخت واقعیت عینی ضروری به نظر میرسد. (همان)
رد جهان گستری اصول و ارزشها: پست مدرنها معتقدند عقل مدعی جهان گستری و فراگیری است و مطلق باوری را رشد میدهد، پلورالیسم را نادیده میگیرد و جامعه را چون کلیتی یگانه میداند.
تفاوتها در جلوههای گوناگون فرهنگ را از بین میبرد
آنها معتقدند شناخت کلیت ساختار اجتماعی نه ممکن است و نه ضروری
تاکید بر محلی بودن، نسبی بودن و غیر ضروری بودن حقیقت احکام و تنوع در گوناگون بودن زندگی عصر حاضر، پایان آرمانشهرها و هر گونه توهم درباره رهایی بشر. (همان)
ویژگیهای پست مدرنیسم:
ماهیت آن چنان است که دائم چهره عوض میکند (تفاوت هست بین پست مدرنیسم امروز و ۱۵ سال پیش)
در آغاز جنبشی بود بر ضد اندیشههای سلطه جویانه غرب اما بعدها در ذات و ماهیت دگرگون شد.
پست مدرنها فقط به واژگونی اندیشههای روشنگری و خردورزی و صدا بخشیدن به سکوتها نمیاندیشند و خود را به هنر و معماری محدود نمیکنند.
از طرفی ویژگیهای چنان است که ممکن نیست به تعریفی معین تن در دهد.
با همه چیز موافق است و سر بزنگاه با آن مخالفت میکند.
علیرغم مخالفت با خردورزی و منطق میخواهد مدعای خود را به یاری منطق بر کرسی بنشاند.
تغییر فاعل شناسا: انکار اینکه انسان تنها فاعل شناسایی است که میتواند واقعیت را بشناسد و بازنمود آنرا صورتی روشن و قاطع درک کند و دریابد از این طریق ضمن تاکید بر عوامل و مسائل ناخودآگاه و اجتماعی فاعل شناسای دکارتی از مرکز به پیرامون افکنده میشود.
زبانزبان جایگزین عقل و توضیح اندیشه و ذهنیت انسان بر حسب زبان ممکن میشود، زبان نه ابزار ارتباطی بلکه همه چیز است.
معنا قائم به کلمات و واژهها نیست بلکه وابسته به نحوه ارتباط کلمات و ایجاد بافت است.
سخن با زبان کاملاً هم معنی نیست در یک زبان میتوانیم سخنهای متفاوتی را بیافرینیم.
ویتگنشتاین با طرح بازیهای زبانی: کلمات متناسب با جایگاه میتوانند معانی مختلف بگیرند.
آمیختگی روابط انسانی با زبان از نگاه پست مدرنها
لیوتار بجای بازیهای زبانی مدنظر ویتنگشتاین از نظامهای عبارتی سخن میگوید او معتقد است زبان از وحدت برخوردار نیست بلکه مجموعه ای از زبانها که تحت رژیم و قواعد خاص قابل ترجمان نیستند.
ویتنگشتاین: بازی زبان توسط آدمها انجام میشود بنابراین معنی کلمات بسته به زمینه اجتماعی است که میان آدمیان برقرار میشود. در حالیکه از منظر لیوتار نظام عبارتی مربوط به روابط فی مابین واژگان در آنهاست.
لیوتار: سخنها هم عرض هستند هیچ نقطه مرتفعی وجود ندارد که از محل آن تکلیف سایر بخش هارا مشخص کنیم به عبارتی دیگر فراروایتی وجود ندارد.
لیوتار: ضمن رد فراروایت ها به دنبال تأیید نوعی پلورالیسم زبانی است از منظر او معنی را خود ما ایجاد میکنیم و تفسیر یک پدیده همواره نمیتواند واقعیت داشته باشد.
لیوتار: پست مدرنیسم نوعی شکاکیت نسبت به فرا روایتهاست و شکاکیت خود محصول پیشرفت علوم، پس ما نباید در عقاید شناختی نیوتنی (ساختارگرایی، نظریه سیستمی) غرق شویم و باید بیشتر به سمت اعمال مبتنی بر تحلیل زبان الفاظ حرکت کنیم.
نفی کلیت گرایی: کلیت گرایی از خصیصههای فلسفه یونان باستان و به تبع مدرنیستی و نوعی اندیشه ناسیونالیستی و انحصارگرایانه نسبت به تمدن غرب بود. (عامل بروز استعمار)
لیوتار: بهایی گران برای غم غربت کل واحد، آشتی دادن امر مفهومی و امر محسوس، آشتی دادن تجربه شهودی و تجربه قابل تبادل (جنگ علیه کلیت)؛ بیایید شاهدانی به راین امر غیر قابل مشاهده باشیم، تفاوتها را برجسته و شکوه نام ذا حفظ کنیم. در جهان نوعی تکثر برقرار است و او با این شیوه از نام گرایی و گریز از کلیت نگری بهعنوان ویژگی مدرنیسم یاد میکند.
غیریت: توجه به غیریت خواه این غیریت خرد باشد یا فرهنگ، توجه به دیگران و مقابله با این بینش که غرب تنها فرهنگ جهان و تنها فرهنگ مجاز جهان است.
اهمیت و هویت قائل شدن به فرهنگهای دیگر و حتی خرده فرهنگها؛ توجه به تفاوتها، اختلافها و تمایزات
روروتی به اهمیت گروه هایب حاشیه ای جامعه اشاره و به مفهوم گستره همبستگی گروهی قابل جمع با کثرت گرایی اشاره میکند.
شعار دفاع از مظلومان، ستم دیدگان و فقرا، اقلیتها ورنگین پوستها؛ کودکان و زندانیان
کارول نیکلسون: باید به گفتههای کسانی که موقعیت متفاوت با حاکمان دارند گوش دهیم، زیرا که نیازمند ترکیب رنگین کمانی هستیم بدین معنی که ما باید به تمامی صداها توجه کنیم و در برنامه درسی به صداهای متنوع و متکثر بها دهیم.
پایان باوری: از سده ۱۹ در حوزه فلسفه رواج یافت. (کاربرد فلسفه، تاریخ، متافیزیک و هنر
فوکویاما: فروپاشی نظام کمونیستی شوروی (پایان تاریخ)/ هایدگر پایان متافیزیک/ هگل اشاره به پایان هنر
بودریار: ما در تاریخ دچار از خود بیگانگی شدهایم بنابراین پایان تاریخ در واقع پایان از خود بیگانگی است.
جین فلاکس: سه ویژگی پست مدرن: مرگ انسان؛ مرگ متافیزیک و مرگ تاریخ
انشقاق: باور به اجزاء و قطعات جدا شده
در آثار ایهاب حسن، استبن براون، نکاتش
نکاتش: جزء جزء و قطعه قطعه شدن تنها مربوط به مصرف کنندگان نیست بلکه در مورد خود نیز صادق است.
خود یک سازه واحد نیست بلکه مجموعه ای از تقلیدهای مصنوعی و چندگانه است.
ایهاب حسن: فرد پست مدرن صرفاً بر جداسازی و انفعال میپردازد.
لیوتار جنگ علیه هر نوع کلیت را ترویج میکند.
انطباق با رسانههمزیستی و منطبق با عصر رسانهها(سرگرمی، آموزش و تربیت و حتی انحراف و گمراهی
تأثیر رسانه بهعنوان یک جریان اساسی برای درک قدرت سلطه
پاینار: تسلط تلویزیون و رسانههای الکترونیکی یا به عبارتی حرکت رو به رشد از چاپ به فرهنگ تصویری یکی از ویژگیهای پست مدرن است.
تاکید پست مدرنها بر تقدم و اولویت تصورات، استعارات، رونوشتها و نمادها در شکل گیری حقیقت
بودریار و نکاتش: بحث واقعیت مجازی، شبیه سازی ها، تصورات خیالی
ونکاتش: انتقال معانی عمدتاً از طریق رسانهها و گروههای فرهنگی (معانی همیشه در حال تغییر و تحول و تغییر و تحول مصرف)
عدم تعین: ایهاب حسن در مقاله خود با عنوان «پلورالیسم در چشم انداز پست مدرن» عدم تعین را تمامی ابهامات، دوگانگی، گسستها و جابجاییها میداند که بر دانش و جامعه تأثیر میگذارند.
نفوذ به تمام عقاید، تفسیر و کنشها بهعنوان شکل دهنده دنیای ما
دیگر ویژگیهای پست مدرنیسم:
محوریت کلان شهرها: پیوند نزدیک با مهاجرت و گسترش خشونتها، ابهام آفرینی، پراکندگی
قدرت زدایی: تقدس زدایی از همه امورقدسی: شرایع، قوانین، قدرت و اختیارات
لیوتار: حتی مشروعیت زدایی از مقررات و قوانین اساسی در کنار گذاشتن فراروایت ها
شک گرایی: هویت سیال: هویت قابل تغییر است و مشتقی از گفتمانهای چندگانه
عدم اطمینان به پیشرفت
عقلانیت
علم و واقعیت عینیاسلاتری با بیان جنبههای مابعدی پست مدرنیسم برخی از آنها را به شرح ذیل بر میشمارد:
جنبههای مابعد انسان مدارانه: مدنظر بودن زندگی با طبیعت نه زندگی که در آن جدایی از طبیعت منجر به کنترل و بهره کشی (استعمار) شود.
جنبه مابعد رقابتی: رد زورگویی و تلقیات فردگرایانه و تاکید بر ارتباطات و کنشها بهصورت تشریک مساعی و معاضدت
جنبه مابعد نظامی گری: حل تعارضات از طریق رشد و توسعه (هنر گفتمان صلح)
جنبه مابعد مرد سالاری: تحول در امور زنان، تابعیت و زیر دستی آنها مبتنی بر فمنیسم
مابعد اروپا محوری: ترکیب ارزشها و رویههای اروپایی با جنبههای دانایی و ارزشهای تمام فرهنگها
مابعد ملیت گرایی: صلح و سازش، آسایش جهانی در زمین
۹ جنبه شناخت و درک پست مدرنیسم:
- یک دوره تاریخی سرنوشت سازبا تغییرات اساسی در فرضهای بنیادی و فراتر از عصر تکنولوژی جدید
- یک سبک زیباشناسی در هنر و معماری با مشخصههای التقاطی، کنایه آمیز، تمثیلی و چند وجهی
- جنبش فلسفی با هدف نشان دادن تضادهای درونی و فراروایت ها از طریق ساختار زدایی از مفاهیمی چون، حقیقت، زبان، دانش و قدرت
- نقدی اجتماعی از نظامهای اقتصادی سیاسی (لیبرالیسم و کمونیسم)
- نقد وتحلیل فرهنگی جنبههای منفی تکنولوژیبر محیط انسانی
- نقد و نفی جریان التقاطی رادیکال و گفتمان دو صدایی؛ گذشته و آینده هم مایه افتخار و سازنده است و هم عامل سرنگونی و ساخت شکن
- جنبش یا هدف دستیابی به ماوراء فلسفه ماتریایستی مدرنیته
- تأیید و تصدیق غیریت نژادی، جنسی و …
- یک جنبش مابعد ساختگرا که با قرار دادن هر گونه حقیقت ملموس و مفروض در مرکز مخالف بوده و بر حاشیهها و مرزها تاکید میکند.
نظریه پردازان پست مدرنیسم
ژان فرانسوا لیوتار نظریه پرداز سیاسی- فرهنگی و فلسفی فرانسه:
او را پدر پست مدرنیسم و کتاب وضعیت پست مدرن وی را انجیل یا مانیفست پست مدرنیسم نامیدهاند. وی پست مدرنیسم را لحظه ناباوری به روایتهای کلان مدرنیته مانند دیالکتیک روح، آزادی کارگران، جمع آوری ثروت و جامعه بی طبق تعریف میکند.
(لیوتار،۱۹۷۹، ترجمه نوروزی،۱۳۸۱،۵۳-۵۴)
لیوتار ضمن رد روایتهای کلان، سوژه عقلانی و نفی حقیقت قابل کشف، معرفت را سازه ای اجتماعی و محصول عبارتهای زبانی و ادعای کشف حقیقت را دستاویزی متافیزیکی برای مشروعیت بخشیدن به سلطه مدعیان میداند. (فانی، ۸۳؛۶۸)
تقسیم دانش به دو نوع علمی و روایی: که دانش روایی توسعه نیافته، بدوی، ازخود بیگانه و نامشروع است. اما علم حاصل زبان، فرهنگ و تابع قواعد کاربردی است.
لیوتار معتقد است مدرنیسم نه تنها نتوانست به اهداف خود برسد که اینک با بحرانی عمیق روبرو است. ظهور نوعی خردستیزی و عقل ناباوری و تردید مردم نسبت به این که علم بتواند سعادتشان را تضمین کند نشانههای این بحران است.
وی برای تشریح بیشتر نقایص مدرنیسم به نظریه بازیهای زبانی (ویتگنشتاین) اشاره میکند که یکی از علل بیراهه روی فلاسفه را پرسش درباره معنا میداد؛ در حالی که پرداختن به معنا اشتباه است و باید به کاربرد زبان و موارداستفاده توجه کرد. وی از این گفته میخواهد این نتیجه را بگیرد: ریاضی و علوم طبیعی همه فلسفه مدرن میخواهد بنیاد عقل را برآن بنا نهد یک بازی زبانیاند که هیچ برتری بربازی های زبانی دیگر ندارند.
لیوتار برتری و سلطه را ناشی از غلبه یک بازی زبانی بربازی زبانی دیگر میداند. زبان یک کنش سمبلیک و در عین حال مشترک میان انسانها است، که شامل اعمالی از قبیل سخن گفتن، امرونهی و وعده دادن و بسیاری از اعمال دیگر روزمره است. هر زمان یک بازی زبانی بر بازی زبانی دیگری غلبه یابد شاهد بی عدالتی و ظلم و ستم خواهیم بود و برای رفع ظلم و ستم و بی عدالتی باید میان بازیهای زبانی جدایی و افتراق مادام برقرار باشد. تا مانع تسلط یکی بر دیگری شود. (پورهمرنگ ۱۳۹۰)
منظور وی از فراروایت، روایتهای مسلطی هستند که برای توجیه فعالیتها، نهادها، ارزشها و اشکال فرهنگی به کار میبریم.. این فراروایت ها یا نظریات کلان از ایدئولوژیهای تمام عیاری مانند مارکسیسم، سوسیالیسم، فاشیسم، لیبرالیسم و… گرفته تا نظریات کم دامنه مانند مهندسی اجتماعی یا خط مشی اقتصادی را شامل میشود.
لیوتار معتقد است که آفرینندگی و تنوع سبک زندگی اجتماعی انسان به قدری است که هیچ گونه فرازبان یا فراروایت نمیتواند درباره صحت آن داوری نماید و هرگونه تلاش برای تحمیل هر یک از اینها به جامعه ضرورتاً سرکوب، بی عدالتی و به حاشیه راندن افرادی که هماهنگ نمیشوند و کاهش اجتناب ناپذیر تنوع و خلاقیت را ایجاب میکند. در وضع پست مدرن آنچه جایگزین فراروایت میشود داستانهایی با اعتبار محلیاند که ویژه تارخ و جغرافیای معین میباشند. (مشکینی،۱۳۸۶)
به اعتقاد لیوتار حوادث تاریخی خارج از چارچوب عقلانیت مدرن و عواقب ناگواری مانند وقوع جنگ جهانی اول، شکل گیری نظامهای توتالیتر و بحرانهای گوناگون روایت کلان سیاسی را باطل کرد و تخصصی شدن علم و رشد مؤسسات متنوع آموزشی، ساختار منطقی علم را باطل و علم را در ردیف دیگر بازیهای زبانی قرار داد. (فانی،۱۳۸۳؛ ۶۹)
سیاست لیوتاری عبارت است از سیاست منازعه و اعتراض بی پایان که علی الظاهر به هیچ وجه امکان توافق سازنده و شاید امکان بودن سیاست وجود ندارد. وی در مورد انکار نظریه و اجماع به مثابه نامطلوب و پذیرش تنوع و تمایز به مثابه مطلوب تا حدی افراط میکند که امکان ملاحظه هر نوع سیاست سازنده دشوار به نظر میرسد. گرچه هم چون نظر دیگر اندیشمندان پست مدرنیسم سیاست اعتراض به نیابت از به حاشیه رانده شدگان و بی قدرتها ممکن است ارزشمند باشد ولی سیاست مدنظر لیوتار از نظر عملی بیش از اندازه افراطی به نظر میرسد. (آدامز و دیسون، ترجمه نعمتی،۱۳۸۸)
لیوتار سیاست را به مثابه نوعی بازی زبانی تصور کرده و نظریه سیاسی را نوعی نظریه بازیها قلمداد میکند. از نظر وی هر ایدئولوژی و نظریه سیاسی تنها یک نوع بازی زبانی است که حق چیرگی یا توفیق دیگر بازیهای زبانی را ندارد.
فرانسوا لیوتار (۱۹۲۴- ….)
متأثر از مارکس، فروید، لوکان، نیچه و هایدگر
گفتمان و تصویر مهمترین مفاهیم و مضامین اندیشه او هستند.
رواج دهنده واژه پست مدرن و دارانده کوتاهترین تعریف از آن «تردید در فراروایت ها»
طرح شکاکیت به همه کیشها و ایئولوژی ها، مبتنی بر نظریه فراگیر تاریخ
[از منظر او] جامعه بهصورت یک کل دارای ارتباط یا نتیجه منطقی است و این بینش حاصل از دست رفتن اقتدار علم بهواسطه پراکنده شدن گفتمان علم و جانشین شدن قابلیت عمل بجای معیار ارزشهاست.
پست مارکسیسم لیوتار حاکی از عقیده اوست که کمونیسم بهعنوان جانشین کاپیتالیسم لیبرال از بین رفته است.
لیوتار در خصوص ویژگییها و خصوصیات پست مدرنیسم معتقد است: پست مدرن، عصر تشکیک یا مردن تعاریف منطقی است و این تشکیک بهطور حتم از پیشرفت علوم حاصل شده است اوبرای مثالمی گوید: توجه به موسیقی راک، تماشای برنامههای غربی، خوردن غذای مک دونالد، جورابهای ژاپنی، لباسهای هنگ کنگی، بازیهای تلویزیونی را میتوان در فرهنگ معاصرطرح بیان نمود.
خلاصه نظریات و اندیشه سیاسی لیوتار:
به پایان رسیدن عصر ساختن تئوری یا تئوریهای کلان در باب سیاست و جامعه.
عدم دسترسی به یک تئوری مطلق گرای اخلاقی و ارزشی؛
شکاکیت اخلاقی (moral skepticism) نهایتاً به یک جهان اعتباری و اعتبارگرایی ختم خواهد شد؛
اهمیت فوق العاده به معنا و جهان معنان دادن و خصوصی و شخصی کردن معنا؛
مخالف با رویکردی که گفتمان را برتر از حس و تجربه میداند با دفاع از حواس و انتزاعات و مضامین انتزاعی
عارضه نظریههای پست مدرن نقد نظریه اجتماعی و سیاسی عمل و کارآمد
پست مدرنیسم نگرشی است که نسبت به هر تعبیری از روایت بزرگ بدبین است.
علم همواره در تضاد با روایتهای کلان بوده است. (تحلیل روایت بهواسطه علم = افسانه)
دو وجه کلیدی پست مدرن از نگاه لیوتار:
واکنش نسبت به مدرنیسم و هر گونه تلاش برای تفسیر معنای تاریخی از طریق تلاش برای یافتن معنا و مفهوم برای تاریخ
ناباروری و عدم ایمان به هر گونه روایت کلان یا فرا روایت
سه گرایش عمده پست مدرنیسم از منظر لیوتار:
گرایش تازه به معماری و اتمام سیطره معماری غرب مدرنیسم
پایان ایمان به پیشرفت و مدرنیزاسیون
پایان متافیزیک، کنایه و استعاره و پایان این برداشت که هنرمندان در یک جبهه میجنگند.
آثار لیوتار:
مهمترین اثر او وضعیت پست مدرن است که به مطالعه وضعیت دانش در جوامع بسیار توسعه یافته پرداخته است.
به سوی پست مدرن؛ غیر انسانی تاملی بر زبان؛ گفتمان و تصویر؛ اختلاف
میشل فوکوتاریخدان و متفکر فرانسوی:
یکی از بزرگترین اندیشمندان پست مدرن و به طور کلی هدف او برملاساختن بی حقیقتی حقیقتها، درهم شکستن همگنیها، یکپارچگیها و نظمها و از مرکزیت انداختن قدرت و معرفت و همچنین تاکید بر بی همتایی عوامل مؤثر در پدیدههاست.
خاستگاه و هدف علم از نظر فوکو قدرت است و از نظر او عامل توسعه علوم به ویژه علوم انسانی قدرت است. رویکردهای نظری فوکو به دنیای مدرن هم، طعن آمیز است و هم فاقد معنا بخشی به این معنا که مدرنیته انسان را به سویی هدایت میکند که “رهبریت مذهب و قانون و علم را به یک سو نهاده و در عین حال، از عزم تحقق بخشیدن به حقایق ژرف خویشتن که مذهب قانون و علم هر یک به شیوهی خویش پرونده و آناند دست میشوید.” نگاه فوکو به اخلاق مدرنیته، نیزنگاهی است که در آن انسانها، به سطحی نگری متهم میشوند. تلقی فوکو از مدرنیته، مرتبط با برآیند کردارهای انضباطی و اعترافی است. از دید فوکو این کردارهای انضباطی واعترافی پس از روشنفکری، به جانب هم گراییدهاند، تا شکل منسجمی از حیات را تشکیل دهند که آن را مدرنیته مینامیم.
کلید واژه فوکو قدرت است، قدرت از نظر وی قبل از هر چیز مولد است، قدرت مولد دانش است و دانش به شدت در تولید بدنها وذهن های مطیع دخالت دارد. گفتمان اصطلاحی است که فوکو برای توصیف نظام دانش شبه علمی خود به کار میبرد، اگرچه گفتمانها خودرا ارائه دهندهی واقعیت عینی نشان میدهند، اما آنها در حقیقتت موضوعات دانشی را که نمایش میدهند واقعی می سازندبه عقیده فوکو، دانش در بر دارندهی ادعاها و گزارههایی است که در نهادهای رسمی اظهار میشوند.
حقیقت یک رابطه دوری با نظام معانی قدرت دارد به طوری که نظامهای قدرت حقیقت را ایجاد و تقویت میکند وحقیقت نیز تاثیرات قدرت را القا و گسترش میدهد.» قدرت افراد را هم به ابژه و هم به سوژه تبدیل میکند.
وی ضمن پرداختن به رابطه قدرت، سلطه و مقاومت در جامعه معاصر استدلال میکند هرجا قدرت وجود دارد مقاومت هم وجود دارد.
میگوید که قدرت از نظر من چیزی نیست که نتوان بر آن غلبه کرد بلکه هدف تمام تحلیلهای من برای آن است که نقطه ضعف قدرت را بشناسم و نشان دهم که از چه نقطه ای میتوان به ان حمله کرد. از نظر فوکو قدرت چیزی نیست که در دست یک فرد یا طبقه یا نهاد خاصی متمرکز گردد بلکه در کل جامعه پخش شده است به همین سبب مقابله با قدرت نیز باید در حوزههای پراکنده جامعه صورت گیرد.
دیرینه شناسی فوکو: دیرینهشناسی فعالیتی مانند حدیثشناسی است. با هدف سنجش اعتبار، سندیت و صحت و سقم حدیث، تفحص میکند و با ملاحظه قرائن مختلف تاریخی، جغرافیایی و موضوعی، اصطلاحاً به استنساخواستدلال میپردازد.
تبارشناسی فوکو در این جا وی عمدتاً به رابطهی قدرت، دانش و حقیقت می پردازدو دل مشغول مرکزیت قدرت و سلطه در شکل گیری گفتمانها، هویتها و نهادهاست. تفحص تبارشناختی، ذاتاً تابوزادیی میکند، وحدت روایت مسلط را میشکند و تنوع و کثرت را جایگزین وحدت میکند. چون در این نگرش، در هر وحدتی نوعی سلطه نهفته، این سلطه در ابتدا پذیرفتنی است؛ اما با گذشت زمان، نمیتوان به نگهبانی درست هویت مسلط از مؤلفههایش امید بست. پیشنهاد و روش فوکو این است که باید اجزاء را بازشناسی کرد تا دروغها آشکار شود و سره از ناسره متمایز گردد.
نیچه (۱۸۴۴-۱۹۰۰)
پافشاری بر اراده معطوف به قدرت، مردم جهان خود را میآفرینند و ارزشهای خاص خود را میگذارند؛ «خدا مرده است». پوچ گرایی او اندیشمندان دیگر را برانگیخت که حقیقت را افسانه تلقی کنند و اعتقادات و ارزشها را به خود قدرت پیوند بزنند.
عقل نمی تواندجای نیروی یگانگی بخش سنت و مذهب را بگیرد و میان انگیزهها و نیات متضاد افراد هماهنگی ایجاد کند، [او] عقل را نقابی میداند بر چهره خواست قدرت که در لباس عقل توهمهایی مانند نظریههای علمی و ارزشهای جهانگیر اخلاقی پدید می آرود. (دبیری مهر:۲۵،۱۳۹۲)
آثار نیچه: چنین گفت زرتشت؛ فراسوی نیک و بد؛ در تبارشناسی اخلاق
هایدیگر (۱۸۸۹-۱۹۷۶)
مؤثر در تحول پدیدار شناسی و اصالت هستی، مساله معنای ذهنی (خود آگاه) بنیاد دستگاه فلسفی او را تشکیل میداد، فلسفه بجای شناسایی ذات بشر به مثابه قلمرو فاش سازی از مفهوم طبع بشر آغاز کرده است.
سلطه تکنولوژی بر بشر و بشر فقط با گسترش روابط است که می توانددر شرایط قابل قبول تری از این وضع قرار بگیرد.
هستی و زمان مهمترین اثر او میباشد.
دریدا (۱۳۹۰- ….)
جانبدار اصلی واسازی، وظیفه طرح پرسشها درباره متنها، عدم آگاهی مولفان از پیچیدگیها، عدم مسئول بودن آنها
او این تمایز را که در زبان تفاوتهای ثابتی وجود دارد را نمیپذیرد و بین معنا لغزندگی دائمی در نظر میگیرد که در آن هیچ گونه تضاد قطبی وجو ندارد.
آثار او: نوشتن و تمایز، حاشیه فلسفه، اشباح مارکس
او در کتاب واژهها و چیزها ضمن تاکید بر وجود انقطاع به گونه ای از گسستها از نظر وجودشناسی، معرفت شناسی و ارزش شناسی و تفاوتهایی در زبان و سامان دانایی در مسیر مدرنیته اشاره میکند. (سه دوره: دوره اول نوزایی؛ دوره دوم کلاسیک (نیمه سده ۱۷ تا پایان سده ۱۸)؛ دوره سوم اوایل قرن نوزده تا اویل قرن ۲۰
ریچارد رورتی (۱۹۳۱-….)
متأثر از عملگرایان امریکایی و حوزه علاقمندی او فرافلسفه است. (خود فلسفه چیزی نیست مگر یک گفتگو)
ضمن تأیید آراء ویتگنشتاین درباره بازیهای زبانی مثل کواین تمایز صریح میان قضایای تحلیلی و تألیفی را انکار میکند.
او معتقد است چیزی بنام واقعیت ناب وجود ندارد هر چه داریم نظریه است.
او میگوید در گذشته مثل لیوتار معنای محدودی (بی اعتمادی و سوء ظن به هر گونه روایت بزرگ) برای پست مدرنیسم قائل بودم، اما اکنون پشیمان هستم. زیرا این اصطلاح آنقدر بکار برده شده که دردسر استفاده از آن بیش از فایده آن است.
روروتی: معتقد است هیچ چیز طبیعت ذاتی و جوهره ای ندارد که به شرح و بیان درآید و هر امری حاصل زمان و تصادف است. (انکار ماهیت ذاتی جهان)
توجه فراوان به مسائل سیاسی و تحلیل زبان و ذهن و اعلام مرگ روایت کلان چون فلسفه و ایدئولوژی
حمایت از نوع عملگرایی لیبرالیسم که گاهی با سوسیال دموکراسی رویهم میافتد.
آثار او: فلسفه در آینه طبیعت، نتایج عملگرایی، حدوث طنز و همبستگی
بوردیار و ایهاب حسن از دیگر متفکران این حوزه بشمار میروند.
منابع:
فرمهینی فراهانی، محسن، پست مدرنیسم و تعلیم و تربیت، چاپ دوم،۱۳۸۹، تهران، نشر آییژ
کالینهای، ترجمه احمد گل محمدی، درآمدی انتقادی بر تحلیل سیاسی،۱۳۹۰، تهران، نشر نی
دبیری مهر، امیر، روش شناسی پست مدرن در علوم سیاسی،۱۳۸۸
سایت باشگاه اندیشه
کنفرانس دانشجویان: اعظم شجاعی، مریم مسعودی نیا و استاد: دکتر امیرمسعود شهرام نیا دانشگاه اصفهان
اختصاصی وبسایت جهان سوم
+ تهیه کنندگان: درویش نارویی، ایوب نوروزی وعبدالسلام علمی
+ استاد مربوطه: دکتر امیر دبیریمهر
+ ویراستاری و انتشار: علی فتحی
+ تبصره مهم: نوشتههای مندرج در سایت جهانسوم، نتیجه پژوهش دانشجویان است و نه تنها خالی از اشکال نبوده بلکه لزوماً مورد تأیید استاد و مدیر سایت نیست و گردانندگان سایت نیز از نقدهای مخاطبان استقبال میکنند.