بررسی اندیشههای سید جمال الدین اسد آبادی
فهرست مطالب:
- مقدمه
- زندگی سید جمال الدین اسد آبادی
- عصر سید جمال
- جنبش اسلام گرای امت اسلامی
- اندیشه دولت اسلامی
- حکومت اسلامی
- سید جمال و ارنست رنان
- سید جمال و استعمار
- تأثیر اندیشههای سید جمال در مصر و اخوان المسلمین
- نتیجهگیری
- فهرست منابع
******
مقدمه
حمد و سپاس سزد خدایی را که آفریدگارهستی است. رزاقی که همه در سفرهی کرمش یکساناند و دریای موهبتش به مثابهی باران کلان نیسان است و سلام و درود بی پایان بر شکوفهی بوستان آفرینش حضرت محمد (ص) و آل و اصحابش باد.
پس از سقوط ناپلئون بناپارت در اروپا در سدهی نوزدهم میلادی، تحولات بزرگی در زمینهی سیاسی، اقتصادی و فکری در جهان روی داد، زیرا انگلستان و روسیه در نتیجهی خاتمه یافتن جنگ طولانی با فرانسه، به دولتهای نیرومندی تبدیل شدند و به رقابت گسترده در زمینهی سیاسی، اقتصادی در برخی از کشورهای اسلامی به ویژه در ایران پرداختند. در نتیجهی رقابتهای روسیه و انگلستان، ایران علاوه بر اینکه بخش بزرگی از سرزمین خود را از دست داد، تبدیل به یک کشور تحت الحمایهی روسیه و انگلیس گشت به طوری که روسها شمال و شمال غرب و انگلیسیها جنوب ایران را در اختیار گرفتند و ایران را بین خود تقسیم کردند. در چنین شرایطی اغلب متفکران اسلامی تنها چاره رهایی مسلمانان را در ایجا د حاکمیتی مبتنی بر قانون میدانستند، زیرا اندیشمندان اسلامی با استبداد پادشاهان ظالمانه در کشورهای خود مواجه بودند. با وجود این که چنین تفکری در بین متفکران جهان اسلام معمول بود، اما سید جمال الدین اسد آبادی بنیان گذار دیدگاهی بود که بر اساس آن روند تفکر اندیشه سیاسی را در کشورهای اسلامی دگرگون کرد. اسد آبادی به جهت مراودههای طولانی با دربارهای کشورهای اسلامی و اقامت در ایران، افغانستان، هند و مصر با مشکلات آنها آشنا شده و به این نتیجه رسید که عامل اساسی ضعف این کشورها، دخالت استعمارگران اروپایی در این کشورهای اسلامی است. به زعم وی استعمارگران با نفوذ در کشورهای اسلامی، موجب دوام و بقاء نظام استبدادی شدند. لذا از دیدگاه وی، با حذف استعمارکران، نظام استبدادی که معلول استعمار است نیز ازبین میرود. بدین ترتیب دیدگاههای تند و انتقادی وی علیه استعمارگران اروپایی مورد توجه روشنفکران جهان اسلام قرار گرفت و به دنبال آن موجب شد تا وی طرفداران زیادی حول محور اندیشههای خود گرد آورد. اندیشهی سید جمال الدین بیش از همه مورد توجه سلاطین عثمانی قرار گرفت، زیرا سید جمال معتقد بود چاره رهایی مسلمانان از دست استعمار، اتحاد با یکدیگر است. در نتیجه عثمانیها که در جهان اسلام ادعای رهبری و خلافت میکردند سید جمال را مورد لطف خود قرار دادند تا با اندیشههای وی خلافت عثمانی را احیاء کنند هرچند در ادامه راه عثمانیها نیز سودی از همراهی از این جریان نبردند، اما اندیشههای سید جمال آغاز حرکتهای فکری جهت بیداری مسلمانان در قرن نوزدهم و به ویژه در سدهی بیستم میلادی گشت که در نتیجهی آن مسلمانان به مبارزه با استبداد و استعمار در کشورهای خود برخاستند.
زندگی سید جمال الدین اسد آبادی
سید جمال در قریهی اسد آباد در ۴۲ کیلومتری همدان در شعبان سال ۱۲۵۴ ه.ق. در خانوادهی شیخ الاسلام اسد اباد که از سادات شریف النسب بودند، متولد شد. پدرش سید صفدر نسبت به هم عصران خود مردی فاضل و دانشمند بود. وی سید جمال الدین را تا سن ۱۰ سالگی خود تعلیم داد و در سال ۱۲۶۶ با فرزند خود از اسد آباد به قزوین و از آنجا به تهران رفت و مدتی در خانه سلیمان خان صاحب اختیار از خوانین افشار اسد آباد ساکن بود. سرانجام هر دو عازم نجف اشرف شدند و سید در حوزه درس شیخ مرتضی که از مجتهدین بزرگ آن عصر بود به تحصیل علوم معقول و منقول اشتغال ورزید و شیخ مرتضی چون از حدث ذهن و کثرت هوش سید مطلع شد او را به همراهی یک نفر از طلاب به هندوستان فرستاد. سید در آنجا علاوه بر مطالعه احوال اجتماعی و سیاسی هند به زبان انگلیسی نیز آشنا شد و در سال ۱۲۷۰ (سال ششم سلطنت ناصرالدین شاه) از هندوستان به مکه و از آنجا به اسد آباد زادگاه خود رفت و بعد از چند مدتی توقف به تهران برگشت و شش ماه در تهران ساکن گشت. سید جمال الدین پس ازترک اروپا در سال ۱۲۵۶ ش. چهار سال بعد بیشتر در زادگاهش ایران سپری کرد. وی نخست کوشید تا ناصرالدین شاه را به مبارزه علیه انگلیس ترغیب کند، ولی به دلیل این که در این هدف شکست خورد به روحانیون محافظه کار و روشنفکران اصلاح طلب روی آورد. در قبال روحانیون محافظه کار و روشنفکران از یک جنگ صلیبی علیه غرب کافر طرفداری کرد ودر قبال روشنفکران اصلاح طلب بر این نکته تاکید نمود که اصلاحات به ویژه اصلاحات سیاسی و آموزشی کشور را در برابر غرب توانا خواهد ساخت. سید جمال الدین در ابتدا گمان میکرد که میتوان با بیبدار نمودن حاکمان عصر خود به اصلاح جامعه و در نتیجه مبارزه با استعمار پرداخت، اما سرانجام به عبث نمودن افکار خود و اصلاح ناپذیربودن خوی استبدادی سلاطین پی برد و ” در سال ۱۲۷۶ در بستر مرگ به یکی از دوستانش اظهار امید و پشیمانی میکند. امید به این دلیل که آن جریان اصلاح که از غرب به سوی شرق میآید حتماً بنای استبداد را ویران میکند و اظهار پشیمانی به این دلیل که چرا بذر اندیشههای خود را درخاک بی حاصل دربارهای سلطنتی پاشیده است. وی میگوید: ای کاش تخم افکارم را بر خاک حاصلخیز مردم پاشیده بودم “. {۱}
۱-ماهنامه تخصصی اطلاع رسانی و نقد و بررسی کتاب، شماره مسلسل ۱۵۸، تیر ۱۳۹۰ ص ۴۴
عصر سید جمال
استعمارگران اروپایی در عرض چند قرن توانستند قارههای آمریکا، افریقا، اقیانوسیه و مناطق وسیعی را در آسیا مانند شبه قارههای هند، آسیای میانه، هند و چین، آسیای جنوب شرقی و حتی قسمتهایی از چین را اشغال کنند. تنها مناطقی در جهان از تعرض غارتگران اروپایی در امان ماندند که جزو متصرفات عثمانی بودند حتی ایران که مستقیماً توسط استعمار گران اشغال نشده بود عملاً سیاستهای آنها بخصوص انگلیس و روسیه را اجرا میکرد. {۱}
سید جمال در دوره ای زندکی میکرد که جهان اسلام با خطر پدیده ای به نام استعمار مواجه بود. پدیده ای که با نفوذ در کشورهای اسلامی زمینه مساعدی را برای رشد و توسعه خود پیدا کرد و منجر به پدید آمدن حکومتهای خود کامه و استبدادی در کشورهای اسلامی شد. اغلب کشورهای اسلامی در عصری که سید جمال زندگی میکرد ” غرق پدیده استعمار شده بودند “. بنابراین دو دنیای غرب و جهان اسلام از نظر فرهنگی، علمی، سیاسی و اقتصادی در دو نقطه مقابل هم بودند. غرب در این زمان توانسته بود با کمک تکنولوژی وعلوم پیشرفت زیادی دست پیدا کند.. پس از غلبه بر بسیاری از کشورهای آفریقایی و اسیایی قصد تصرف کشورهای اسلامی را در سر داشت. با آن که کشور ژاپن با آهنگ منظم به سوی پیشرفت حرکت میکرد اما جهان اسلام در ضعف و کاستی قرار داشت و همان توانایی اندک اقتصادی، سیاسی و فکری خود را از دست میداد. بنابراین در یک جمع بندی کلی با همان سرعتی که دنیای غرب به سوی پیشرفت و ترقی و رشد گام بر میداشت، دنیای اسلام در جهت ضعف و سقوط سیاسی حرکت میکرد. در شرق اسلامی دو کشور ایران و عثمانی از اهمیت زیادی برخوردار بودند. ایران در اوایل قرن نوزدهم پس از شکست در برابر روسیه و انگلستان، کاملاً تحت تأثیر کشور یاد شده بود. بنابراین از اواسط سدهی نوزدهم ایران شرایطی نیمه استعماری را میگذراند. علاوه بر این شرایط یاد شده، نهاد استبداد به عنوان مهمترین مانع ارتقای اجتماعی و فرهنگی ایران محسوب میشد و با هر جریان نوگرایی و فکری مدرن مخالفت میکرد، زیرا ناصرالدین شاه پس از نخستین مسافرت خود به فرنگ به این نتیجه رسید که آگاهی مردم، موجب تضعیف قدرت سیاسی وی میشود. از این رو با هر نوع جریانهای نواندیش سرناسازگاری داشت. کشوری دیگری که قرنها به عنوان پایگاه جهان اسلام و مظهر اقتدار سیاسی مسلمانان را بر عهده داشت، عثمانی بود، در حالی که این کشور از اوایل قرت هجدهم میلادی در برابر قدرت روزافزون استعمار غرب به ویژه روسیه، انگلستان و فرانسه، علاوه بر این که بخش زیادی از قلمرو خود را از دست میداد، بلکه ناچار شد نفوذ آنان را در قلمرو خود بپذیرد. استعمارگران با ابزارهای مختلف سعی در تضعیف عثمانی داشتند. آنان از طریق تحریک اقوام و ملیتها و تفرقههای مذهبی قصد داشتند عثمانی را درگیر این نبردها کند تا سرانجام بتوانند به مقاصد خود دست یابند انگلستان و فرانسه برای تضعیف کامل عثمانی نخست به اشغال متصرفات آفریقایی عثمانی پرداختند. در چنین اوضاع و احوال جهان اسلام با دو پدیده عمده مواجه بود:
۱- استعمار ۲- استبداد سیاسی حاکمان. پدیده اخیر که هر چند خود تحت فشار استعمارگران بود اما به عقیدهی متفکران اسلامی زمینه ساز استعمار بود.{۲}
۱- کارنامه غرب، فریدون اسلام نیا، چ اول ۱۳۸۷ ص ۳۲۹
۲-ماهنامه تخصصی اطلاع رسانی و نقد و بررسی کتاب، شماره مسلسل ۱۵۸، تیر ۱۳۹۰ صص ۴۵ و ۴۴
سید جمال الدین اسد آبادی و جنبش اسلام گرای امت اسلامی
در ربع پایانی قرن نوزدهم میلادی، جهان اسلام شاهد جنبش اسلام گرای امت اسلامی بود که سید جمال الدین افعانی آن را طرح کرد و برخی از متفکران، در ادامه همان خط، کار او را پی گرفتند؛ کسانی چون عبدالرحمن کواکبی، محمد عبده و رشید رضا و شمار دیگری از متفکران، به زعم آن که این جنبش در ادامه حرکتها و جنبشهای دینی گذشته بود، اما حرکت فکری نیرومند تری در جهت اصلاح مشکلات دینی و دنیوی شرق اسلامی به حساب میآمد؛ جنبشی که همزمان در پی اصلاح وضعیت دینی و سیاسی بود.
آنچه سید جمال را به این حرکت وا داشت، تهدید فراگیر دنیای اسلام از سوی استعمار غربی در آن دوره بود.
وی به فکر تقویت دولتهای اسلامی و یکپارچگیان ها در یک حکومت، همزمان با بهره گیری از افکار و نظامات غربی بود که سر برتری غرب بردولت های اسلامی به شمار میآمد. و ی مسلمانان را دعوت میکرد تا با استفاده از همان سلاح و پیشرفتهای اجتماعی در برابر این تهدیدها بایستند و مبلغان غربگرا را که باور عدم تناسب دین اسلام با مقتضیات عصر جدید را تبلیغ میکردند، مورد انکار قراردهند. سید جمال الدین تمامی مسلمانان را به خلافت اسلامی که در این زمان در خلافت عثمانی تبلور داشت، فرا میخواند. به همین دلیل، جنبش امت اسلامی از جنبشهای دینی پیشین متفاوت بود؛ چرا که این جنبش به تقویت دولت عثمانی در برابر استعمار غربی فرا میخواند، در حالی که دیگر جنبشها به دشمنی و معارضه برضد دولت عثمانی دعوت میکردند. سید جمال توانست یک گروه پنهانی را تأسیس کند که جمعی از مسلمانان از میان دولتهای اسلامی و غیر اسلامی در آن عضو داشتند. نام آن جمعیه العروه الوثقی بود که مجله ای هم به همین نام در پاریس منتشر کرد و از آن بهجز هیجده شماره میان ۱۳ مارس ۱۸۸۴ تا ۱۷ اکتبر همان سال منتشر نشد.
سید جمال و چند مرحله فکری
به نظر میرسد سید جمال دو مرحله فکری را پشت سر گذاشت نخستین آنها زمانی بود که وی هیچ گونه اعتباری برای اندیشههای قوم گرایانه قائل نبود و تنها به عقیده ارزش و اعتبار مینهاد. در این مرحله است که میتوانیم این قبیل عبارات وی را در مجله عروه الوثقی مییابیم “بی نیازی اسلام از قوم گرایی “،”مسلمانان هیچ نژادی بهجز دین ندارند ” ونیز این که پیوند ملی مسلمانان، نیرومند تر از هر نوع پیوند نژادی یا زبانی است.
دومین مرحله در اندیشههای افغانی، زمانی بود که نوعی پیوند قومی را مورد توجه قرار میداد و زبان مشترک و پیوند دینی را دو عنصر اساسی برای اتحاد ملی مطرح میکرد. وی به زبان عربی به عنوان زبان اسلام و قران توجه خاصی پیدا کرد و از دولت عثمانی و شخص سلطان عبدالحمید خواست تا زبان عربی را زبان رسمی دولت قرار دهد. چنان که از ترکها خواست تا عرب شده، قومیت واحدی از عرب و ترک که خصلتهای مشترکی داشته باشند، به وجود آوردند. این، نوعی وحدت و پیوند زبانی – دینی بود.{۱}
۱-دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال، اسماعیل احمد یاقی، ترجمه رسول جعفریان، چ چهارم ۱۳۸۶ صص ۱۶۹ و ۱۶۸
سید جمال و اندیشه دولت اسلامی
زمانی که سید جمال دریافت تشکیل دولت واحد اسلامی دشوار است، شیوه جدیدی را مطرح کرد که ایجاد حلف یا پیمان اسلامی بود. وی با این کار خود میخواست تا با ترقی خواهان داخل نوعی همراهی داشته باشد. به همین دلیل ایجاد پیمانی اسلامی را به رهبری بزرگترین و نیرومندترین دولت، یعنی دولت عثمانی مطرح کرد. بنای وی بر آن بود تا امپراطوری عثمانی را به مملکه الممالیک تغییر دهد و آن را بر پایه نوعی دولت غیر متمرکز در آورد؛ به طوری که سیستم ولایات به صورت خدیویات در آید؛ درست مانند آنچه در مورد خدیویه مصر وجود داشت. به سخن دیگر بر آن بود تا سیادت اسمی را برای دولت عثمانی نگاه دارد. به عقیدهی وی، وقتی این خدیویات نیرومند میشد، به سرعت، ایران، افغانستان و هند نیز به آن میپیوستند و اسلام دارای چنان قدرتی میشد که غرب از آن وحشت افتاد، و از فشار بر دنیای اسلامی میکاست. سید جمال نظام مشروطه و قانون اساسی را میپسندید و بر آن بود که اتحاد اسلامی بر پایه چنین نظامی باشد؛ یعنی ملتهای مسلمان از مزایای نظام مشروطه آگاه باشند تا بتوانند حکام خود را به اجرای قانون اساسی وادار کنند؛ نهان که حکام آنان قانون اساسی و مشروطه را به مردم هدیه دهند. شرق، به هیچ دولت و امارتی زنده نمیشود، جز آن که مردی نیرومند و عادل، نه مستبد عادل، بر آن حکومت کند؛ چرا که استبداد با عدالت در تضاد است. این اندیشهها، مورد قبول سلطان عبدالحمید قرار نگرفت و اتحاد میانان ها برای یکپارچه کردن مسلمانان با دشواری روبه رو شد. به نظر میرسد که سید جمال از مبانی فکری انقلاب فرانسه متأثر بود و آنها را با افکار اسلامی در آمیخته بود. همین امر سبب تفاوت فکری و عملی عبدالحمید با وی در این زمینهها بود. با این حال، سلطان عبدالحمید از دعوت سید جمال برای اتحاد دنیای اسلام و خلافت عثمانی از یک جهت و نیز حج بیت الحرام از جهت دیگر استفاده کرد؛ چرا که دعوت سید جمال سه پایه داشت:۱-پیوند اسلامی ۲-پیوند حج ۳-پیوند خلافت. در زمینه خلافت، میتوان گفت که عبدالحمید شخصاً، هیبت خلافت را تا اندازه ای به آن باز گرداند. به علاوه، در زندگی شخصی خود میکوشید تا ویژگیهای اسلامی مانند تقوا و پرهیزگاری را حفظ کند و از بسیاری از اعمال منافی با دین که اسلاف وی مرتکب میشدند خود را دور نگاه دارد. همچنان که عالمان دین را در اطراف خود نگاه داشته، مسلمانان سراسر دنیای اسلام نیز از وی جانبداری میکردند. {۱}
سید جمال سالها بعد با آنکه از سوی سلطان عبدالحمید به مقام شیخ الاسلامی برگزیده شد. به دلیل این که آن مقام پستی حکومت بود، نپذیرفت و تنها به بیدادگری فکری و ترویج عقیدههای خود بسنده کرد.{۲}
سید جمال که نشست و برخاست زیادی با سلطان عبدالحمید داشت، درباره او میگفت: اگر سلطان را با چهار نفر از نوابغ این روزگار مقایسه کنیم در ذکاوت و زیرکی و سیاست، به ویژه تسخیر قلوب همنشینان خود، بر آنان برتری دارد. شگفت نیست که ببینیم در نشست با نمایندگان دول غرب ساکن در سرزمینش، آنان را تحقیر میکند؛ اما دشمن وقتی در محضرش مینشیند راضی و قانع از کنار او بر میخیزد و در این باره میان شاه و امیر و وزیر و سفیر تفاوتی وجود ندارد.
۱-همان، صص ۱۶۹ و ۱۶۸
۲- ماهنامه تخصصی اطلاع رسانی و نقد و بررسی کتاب، شماره مسلسل ۱۵۸، تیر ۱۳۹۰ ص ۴۵
حکومت اسلامی از دیدگاه سید جمال الدین اسد آبادی
یکی از راه کارهای آرمانی سید جمال برای ایجاد وحدت اسلامی اصلاح ساختار سیاسی جوامع اسلامی و روی کار آمدن حکومتی منطبق با معیارهای اسلامی بود؛ زیرا او معتقد بود:
اصول دین اسلام توانایی آن را دارد که مردم را به سوی حق و حقیقت دعوت کند و احوال آنان را، هم از لحاظ زندگی مادی و هم از حیث زندگی معنوی و روحانی مورد توجه قرار دهد. اسلام همان طور که به جنبه روحانیت و تکامل معنوی مردم عنایت دارد، قواعد و قوانین حکومتی را که در اسلام برای تأمین نیازمندیهای زندگی بشر و اقامه حدود میان روابط انسانها به وجود میآید معین ومشخص نموده است.
سید جمال با توجه به ظرفیت بالایی که در اسلام میدید و توجه خاصی هم به آن داشت راهبرد اصلاحی خویش را بر محور تشکیل امت اسلامی میدید تا در سایه آن به تشکیل حکومتی منطبق با معیارهای اسلامی شکل گیرد که درآن اختلافات نژادی، قومی، زبانی، منطقه ای و فرقه ای بر برادری اسلامی پیشی نگیرد تا جوامع اسلامی بتوانند به صورت امتی واحد، آگاه، عالم به زمان و فنون از قید هر گونه استبداد و استعمار زندگی کنند.
سید جمال معتقد بود حکومتی میتوانست عدالت و برادری را در جوامع اسلامی برقرار نموده که پایههای آن بر اصول اسلامی استوار گردیده باشد؛ زیرا اسلام با قواعد و اصول نیرومند و محکم خود، میتواند به بهترین وجه، جامعه انسانی و اسلامی را به سوی کمال و سعادت رهنمون کند. به همین سبب، وی عرصه سیاست را از دیانت جدا ندانسته (ومانند سکولارها که دین را امری فطری و فردی و عرصه سیاست را عرصهی زندگی اجتماعی میدانند و برای هر کدام که حوزه کارکردی جداگانه ای قائل هستند چنان که از شعارهای مهم ملی گرایان مصر این بود “الدین لله و الوطن للجمیع “؛ یعنی دین امری است مربوط به خدا (یعنی مربوط به اعمال شخص و فردی) و وطن مربوط به اجتماع (زندگی اجتماعی – سیاسی) که این منعکس کننده اندیشه سکولاریسم است). برپیوند عمیق دین و سیاست تاکید نموده است، به گونه ای که اساس مدنیت و زندگی اجتماعی انسان را در دین معرفی میکند:”دین مطلقاً سلسله انتظام هیات اجتماعیه است و بدون دین هرگز اساس مدنیت محکم نخواهد شد “. او معتقد بود: تفکیک دین از سیاست و حاکمیت سیاستمداران نا آشنا با اصول و قواعد دینی یکی ازمهم ترین عوامل تفرقه و پراکندگی مسلمانان بوده است:
این ضعف و انحلال در رابطه با ملت اسلامی، به واسطه جدا شدن منزلت علمی از مرتبه خلافت بود …مقام علمی اسلام از مقام خلافت جدا گشت و خلفای عباسی تنها به اسم “خلافت ” قانع شدند، بدون این که مانند خلفای راشدین، هم جامع علوم و فقه اسلامی باشند بدین جهت، مذاهب در اسلام زیاد و اختلاف میان مسلمانان از اول قرن سوم هجرت به مرحله ای رسید که مانند آن در هیچ یک از ادیان گذشته سابقه نداشته است.
سید جمال با اعتقاد بر چنین پیوندی عمیق بین سیاست و دیانت، قدم به عرصه سیاست گذارد و بر ضرورت اصلاح ساختار سیاسی جوامع اسلامی تاکید داشت. در واقع، او شکل گیری جامعه ایمانی امت اسلامی و بر پایی نظام سیاسی بر محوریت قران و احکام الهی را از آرمان اصلاحی خویش قرار داد و راهبرد اتحاد امت اسلامی را با محوریت قرآن در پیش گرفت. او میگفت:”من آرزو دارم که سلطان همه مسلمانان قرآن باشد و مرکز وحدت انان ایمان ” {۱}
۱-ماهنامه علمی-ترویجی در زمینه علوم سیاسی (معرفت)، شماره پنجم، مرداد ۱۳۹۳، ص ۵۵ و ۵۴
سید جمال باور داشت: مسلمین با استفاده از تعالیم زنده وجاندار قرآن، به مقام و موقعیت اولیه خویش دست خواهند یافت و با استفاده از زمان، همه آنچه را که از دست دادهاند، دوباره به دست خواهند آورد و در فنون رزم و مقابله با دشمن و دفاع از حقوق خویش، به دیگران سبقت خواهد گرفت تا موجودیت و استقلال خویش را بهتر حفظ کنند، ذلت و سرافکندگی را از خود فنا، و نابودی را از ملتشان دور سازند.
از منظر سید جمال، شکل گیری چنین جامعه ای در گرو داشتن حاکمیتی منطبق با معیارهای اسلامی است که به دور از هر گونه تعصبات قومی و نژادی، همگرایی اجتماعی را بر محوریت دینی اخوت اسلامی برقرار نماید. چنین حکومتی موجب از بین رفتن تعصبات بی جای نژادی و قومی و روگرداندن شدن مسلمانان با آن همه اختلافات جغرافیایی و ملیت، از تعصب نژادی میگردد؛ زیرا ایمان به حکومت مطلق، سبب شده است آنان هر گونه حمیت و تعصب را جز تعصب دینی و اسلامی به دور اندازند. بدین روی، سید جمال معتقد بود: تعصب دینی یکی از محکمترین پایههای روابط اجتماعی میان مسلمانان بوده و عزت و اقتدار اسلامی در گرو حفظ آن است. او همواره بر حفظ همبستگی در عقاید و تعصب دینی مسلمانان تاکید میکرد وآن را عامل اصلی پیوند دهنده ملتهای مسلمانان میدانست:
مسلمانان اگاه باشید که تعصب دینی و همبستگی در عقاید سبب بقای حیات شماست؛ آن را به شدت پاس دارید! تعصب دینی خون زندگی شماست؛ آن را بیهوده نریزید پیوستگی و وحدت در دین وسیله سعادت شماست؛ آن را پیش از مرگ نفروشید!.. بدانید که تنها عامل به هم پیوستگی ملتهای عرب، ترک، فارس، هندی، مصری و مغربی علاقه و رابطه دینی آنان میباشد.{۱}
سید جمال و هویت بخشی به جوامع اسلامی
یکی از اقدامهای مهم فکری سید جمال که تلاش زیادی نیز در این زمینه انجام داد، هویت بخشید ن به جوامع اسلامی بود. جوامع اسلامی هم زمان با بیداری فکری و صنعتی غرب نه تنها از رقابت با اروپاییان بازماندند، بلکه حتی از سرعت رشد و توسعهی آنان بی خبر بودند. پیشرفت و توسعهی غرب به قول مرحوم حائری دارای دو چهرهی دوگانه بود. در یک سو، تمدن و پیشرفت و توسعه و در طرف دیگر سلطه و استعمار قرار داشت. در برابر این جریان، ملتهای اسلامی پس از برخورد نخستین، واکنشهای متفاوتی از خود نشان دادند. بنابراین عده ای به “خود باختگی ” و یا ” غرب شیفتگی “دچار گشته و خواهان نفی سنتها و تاریخ گذشته خود شدند. در حقیقت هنگامی که این تناقضها در جوامع اسلامی به اوج خود رسیده بود، سید جمال وارد عرصهی فکری و سیاسی و اجتماعی دنیای اسلامی شد. سید در برابر دو دیدگاه افراطی غرب شیفتگی و سنت گرایی محض، به این نتیحه رسیدند باید در برابر غرب خود باخته شد و نه این که به طور کامل دستاوردهای علمی و فنیان را طرد کرد، بلکه وی به این نتیجه رسید که اگر مسلمانان به خود اگاهی فرهنگی و تاریخی برسند و از فرهنگ و دین و معارف درست و اصیل اکاه شوند، هویت تاریخی خود را باز مییابند. محوریترین توجه سید به این مساله “نگاه به دورن”بود.
۱-همان، ص ۵۶
وی میاندیشید باید مسلمانان را از دورن به مقابله و سازندگی و خروج از بحران و شرایط ایجاد شده باید توانا نمود. شعار “بازگشت به اسلام “و “بازگشت به قرآن “یا ” احیای سنت سلف صالح “و تقویت بنیادهای اخلاقی و انسانی در مسلمانان، به منظور هویت بخشیدن به مسلمانان بود.
سید جمال سعی داشت تا اسلام را تبدیل به مکتب و ایدئولوژی کند و ایمانی را ترویج دهد که ایمان مسلمانان فاتح بوده است نه ایمانی که از آن مسلمانان مغلوب و استعمار زده قرن نوزدهم داد میزد. سید جمال با آن که مسائل مختلفی را به مثابه محورهای وحدت مسلمانان مطرح میکرد، اما به نظر او استوارترین محور وحدت و هویت بخشی مسلمانان دین است. وی میگوید:”فرنگ میداند که استوارترین عامل پیوند مسلمانان اعتقادات دینی است و آگاه است که مسلمانان بدون تعصب اعتقادی بر جای نمیمانند.”وی بر این عقیده بود که مسلمانان ناچارند از علوم و فنون غرب اقتباس کنند اما پیش از آن لازم است مسلمانان اسلام را به مثابهی یک نظام اخلاقی، اجتماعی و سیاسی قبول کنند. به کار ببندند و از فساد، جهل وتباهی نجات یابند.{۱}
۱- ماهنامه تخصصی اطلاع رسانی و نقد و بررسی کتاب، شماره مسلسل ۱۵۸، تیر ۱۳۹۰ ص ۴۶
سید جمال و ارنست رنان
اکثر کسانی که در ایران یا خارج از ایران راجع به زندگانی و آثارو افکار سید جمال تحقیق کردهاند، به عنوان ” دو فیلسوف شرق و غرب “یا با عنوان مشابه دیگری اشاره به سخنرانی ارنست رنان درباره ” اسلام و دانش ” و جوابیه سید جمال الدین کرده به فراخور تبحر یا موضع فکری خود مطالبی را نوشتهاند.
در ۲۹ ماه مارس سال ۱۸۸۳ م، ارنست رنان در دانشگاه سور بن فرانسه پاریس سخنرانی تحت عنوان “اسلام و دانش “
ایراد می میکند که متن آن در روزنامه Dse Debats(مباحثات) منتشر میشود.
سید جمال الدین که دران موقع مقیم پاریس و با محمد عبده مشغول چاپ نشریه “العروه الوثقی “بوده است، جوابی در رد سخنان ارنست رنان مینویسد که متن فرانسه آن تقریباً با دو ماه تأخیر یعنی در ۱۸ ماه مه ۱۸۸۳ م، در همان روزنامه به چاپ میرسد.
در اواخر قرن نوزدهم میلادی ارنست رنان در ممالک مسلمان خاورمیانه از شهرت فراوان برخوردار بوده است به طوری که سالهای متمادی اکثر روشنفکران این ممالک او را مظهر تفکر جدید غرب و گفتههایش را آخرین سخن مبتنی علم وفن دانستهاند. علت این شهرت را میتوان در دو چیز میتوان دانست:
اول اینکه خود ارنست رنان به وجهی شرق شناس است و علاوه برآگاهی به زبان عبری وعربی و تاریخ و جغرافیا و فلسفه و ادیان شرق نزدیک، اغلب در نوشتههای خود اشاره به مسائل اجتماعی و فرهنگی این ممالک کرده است و همین امر بر شهرت وی افزوده است. ارنست رنان حتی اکر اولین متفکر اروپایی نباشد که به طرح این نوع مسائل پرداخته است، بدین ترتیب به این بحث تفصیل بیشتری داده است و از اطلاعاتی که به طور مستقیم از فلسفه و فرهنگ اسلامی داشته مدد گرفته است و همین موجب شده است که روشنفکران ممالک اسلامی نیز چه در جهت تأیید افکار او وچه در جهت رد انها به آثار او توجه فوق العادهی مبذول دارند.
دوم این که ارنست رنان اگر عمق فلاسفه بزرگ آلمانی چون شلینگ و هگل را ندارد در عوض مظهری است از نحوه تفکر حاکم در محیط فرهنگی فرانسه در نیمه دوم قرن نوزدهم. آن هم بیشتر از این جهت که با الهام گرفتن از فلسفه هگل و با نزدیک کردن آن با اصول فلسفه تاریخی و با در نظر گرفتن نتایج کلی حاصل از علوم (اعم از طبیعی و تاریخی) و با اعمال این دید التقاطی در واقعیت پیشرفت صنعتی توانسته است که به یک نظام فکری وسیعی دست یابد که اگر هم از لحاظی قابل انتقاد باشد، لاقل مورد قبول عامه قرار بگیرد و دران روزگار همچون ضابطه ای برای تشخیص پیشرفت ملل به کار برده شود. در اواخر قرن نوزدهم در اغلب کشورهای خاورمیانه –خاص در مصر و ترکیه –روشنفکرانی که خواستهاند توجه مردم را به پیشرفت علمی و صنعتی ملل غرب جلب کنند اغلب نام ارنست رنان را خاطر نشان کردهاند.
وضع و گرایش سید جمال الدین از لحاظی کاملاً با آنها متفاوت است و همین امر مباجثه او را با ارنست رنان حائز اهمیت میسازد. سید جمال الدین علم و صنعت را ملاک پیشرفت میداند و بعضی از استدلالهای او نه فقط منافاتی با گفتههای ارنست رنان ندارد، بلکه گاهی عین انهاست. اختلاف نظر او با آر نست رنان حتی در مورد دین به طور کلی نیست، بلکه اختلاف نظران دو در مورد امکانات دین اسلا م خاصه در مورد قوم عرب است.{۱}
۱-سید جمال الدین اسد آبادی و تفکر جدید، کریم مجتهدی، چاپ دوم ۱۳۸۵، تهران، صص ۵۳-۵۱
ارنست رنان از ابتدای سخنرانی موضوع مورد بحث را حساس معرفی میکند. مدعی میشود که در علم تاریخ برای رسیدن به نتایج صحیح و قاطع باید در مورد استعمال کلمات و اصطلاحات خاصه آن چه مربوط به ملل و نژادها میشود، دقت کامل معطوف داشت و فهمید که مثلاً وقتی که صحبت از یونانیان یا رومیان یا اعراب به میان می اید منظور همیشه مردمان ثابتی نیست، زیرا تحولات از هر نوع فرض شود تغییرات عمیقی در طی زمان در وضع و حال انها به وجود آورده است. به نظر او تصور یک قوم یا یک نژاد اگر هم در ابتدا حائز اهمیت بوده باشد، بدون توجه به پیچیدگیهای تحول تاریخی آن قوم ناصحیح و دور از واقعیت خواهد بود. او برای اثبات نظر خود فرانسویها را مثال می زند و میگوید:”ما فرانسویها از لحاظ زبان و لفظ رومی هستیم و از لحاظ تمدن یونانی، و از لحاظ دین یهودی “منظور وی این است که مفهوم “فرانسوی” بدون توجه به تحول آن در طی تاریخ، بر معنای واقعی کلمه دلالت نمیکند و از همین رهگذر در مقدمه کفتار خود ادعا میکند که مفاهیم ” علم عربی “،”فلسفه عربی “،”هنر عربی “،”علم و تمدن اسلامی ” به خودی خود مبهم و فاقد معنی است. بعد از این مقدمه که در واقع روش خود را در تحقیقات تاریخی تنها با توسل به سیر تاریخ نشان میدهد عملاً در گفتار خودش عملاً چندان هم بدان وفا نمیکند، میگوید: “هر یک از ما که اندک اطلاعی از جریانات این روزگار داشته باشد، به وضوح از عقب ماندگی کنونی کشورهای مسلمان و از انحطاط دولتهایی که پای بند اسلاماند و از توخالی بودن فکر نژادهایی که منحصراً فرهنگ و تربیت خود را از این دین میگیرند با خبر است. تمام کسانی که به مشرق زمین یا افریقا رفتهاند از این امر به شگفتی درافتادهاند که ذهن یک مسلمان تا چه حد محدود است چنان که گویی در دیواری آهنین محصور ودربسته است و به هیچ وجه شایسته یادگیری و دریافت علم و افکار جدید نیست. همین که کودک مسلمان در ده سالگی تا دوازده سالگی با اصول دینی خود اشنایی مییابد –همین کودکی که تا ان سن تا حدودی افق بینش بازی داشته است یکدفعه متعصب میشود و غروری ناشی از تصور اینکه حقیقت مطلق را دریافته است او را فرا میگیرد. گویی از عاملی که او را پست و پایین نگه میدارد خوشحال است. این ایمان مبتنی بر غرور، اساس عقب ماندگی مطلق مسلمانان است. مسلمانان با اعتقاد به اینکه خداوند بدون توجه به تعلیم و تربیت و لیاقت شخصی به هر کسی که بخواهد ثروت و قدرت میبخشد، عمیقاً از تعلیم و تربیت و از علم واز هر آنچه پایه و اساس فکر اروپایی است منزجر میشود. تاثیری که اسلام در اذهان اینان میگذارد چنان قوی است که تمام اختلافهای نژادی و ملی در نزد انهایی که به اسلام میگروند از میان برداشته میشود.{۱}
ارنست رنان موارد بسیاری را درباره مخالفت دین اسلام با علم و فلسفه بیان میدارد که به چندنمونه اشاره شد.
۱-همان، صص ۵۶ و ۵۴
اما جوابیه سید جمال الدین به گفتههای ارنست رنان تقریباً با دو ماه تأخیر یعنی به تاریخ ۱۸ مه ۱۸۸۳ م در همان روزنامه “مباحثات” به چاپ رسیده است.
در ابتدای نامه رنان را به عنوان “شهیر ” و “فیلسوف بزرگ زمان ما ” و ” فیلسوفی که در سراسر غرب شهرت دارد و نام او وارد کشورهای دور افتاده شرق نیز توصیف شده است “وصف کرده است. علاوه بر این عبارات که جنبه تعارف و تشریفات دارد، اشاره به این مطلب نیز میکند که به روش تحقیقی تاریخی رنان واقف است و درباره چکیده نظر او مینویسد:
“سخنرانی رنان حاوی دو نکته اصلی است: سعی فیلسوف بزرگ اثبات این مطلب است که دین اسلام ماهیتاً مخالف توسعه علم است و اعراب طبیعتاً رغبتی به علم مابعداالطبیعه و فلسفه ندارند.”
صرف نظر از موضع فکری رنان سوالی که در سخنرانی او مطرح شده است به نظر سید جمال الدین کافی نیست. در مورد عدم توجه مسلمانان به علم و فلسفه این مساله را عنوان میکند که آیا این وضع ” از نفس دین اسلام وضع میشود یا از نحوه توسعه ان در جهان؟ از خلق و عادات و استعدادهای مردمی که این دین را پذیرفتهاند، یا از رسوم و آداب مردم کشورهایی که این دین بدانها تحمیل شده است؟” و ان گاه اضافه میکند:
“هیچ قومی در ابتدای کار قادر نیست که صرفاً تابع عقل محض باشد. چنین قومی در معرض ترسهایی است که نمیتواند خود را از انها رها سازد. چنین قومی هنوز خیر را از شر تشخیص نمیدهد و نمیداند چه چیزی موجب سعادت اوست و چه چیزی سرچشمه دائمی شقاوت و بد بختیهای او. در یک جمله میتوان گفت چنین قومی هنوز نمیتواند با رجوع به علل، معلومات را تشخیص دهد “
سید جمال الدین بدون اینکه مقصودش انحصاراً اسلام باشد، اعتقاد دارد که در این مرحله دین به طور کلی سهم به سزایی بر عهده دارد و این تعلیمات دینی و نصایح و اوامر شارعین و پیشوایان بزرگ آن است که بشریت را از توحش ابتدایی نجات داده و راه را برای تعالی او هموار ساختهاند. از این لحاظ و در سیر تاریخ، اسلام نه فقط تعلل نکرده است، بلکه کوشش او برای ارشاد بشر غیر قابل انکار است. ولی آیا اسلام در این کوشش به حق خود، موانعی نیز برای پیشرفت علوم پیش آورده است یا نه؟ و اگر چنین است آیا هیچ گاه با حفظ حقانیت دین اسلام نمیتوان این موانع را برطرف ساخت؟ در واقع سید جمال الدین بعد از آنکه به اختصار اشاره به وجوه تشابه ادیان میکند میخواهد با سؤال اخیر خود وجوه تفارق اسلام را با دیگر ادیان خاصه با مسحیت روشن سازد. به نطر سید قدمت مسحیت موجب شده است که مردم مسیحی زودتر از مردم مسلمان خود را از قید تعصبات بی جا رها سازند و به پیشرفت علوم میدان دهند، ولی این امکان در نزد مسلمانان نیز محفوظ است. و مینویسد “پیشوایان محترم کلیسای کاتولیک حتی تا بدین روز اسلحههای خود را بر زمین نگذاشتهاند، هنوز با آن چیزی که روحیه خطا و سرگیجه مینامند مشغول مبارزه هستند. من به خوبی از تمام مشکلاتی که مسلمانان برای رسیدن به همان درجه تمدن باید بر طرف سازند آگاهم “{۱}
۱-همان، صص ۷۱ و ۷۰
از نخستین قسمت جوابیه سید جمال الدین در مورد اینکه آیا اسلام ماهیتاً مخالف علم و فلسفه است یا نه، به طور کلی این نتیجه به دست بر میآید که اولاً هر دینی تا حدودی کم تحمل و انحصار طلب است و از آنچه احتمالاً موجب تزلزل ایمان مومنان شود بیمناک، ولی این مانع نمیشود که جامعه ای که ان دین را پذیرفته است در سیر تحول تاریخی خود مطابق نیازها و ضرورتهای زمان راهی برای حفظ ایمان و در عین حال گسترش علم و فلسفه پیدا نکند و مثال زنده برای این مدعا را در جوامع مسیحی اروپایی میداند.
بعد از این مطلب در نامه جوابیه خود به بحث در نکته دوم سخنرانی رنان یعنی در مورد قوم عرب میپردازد و مینویسد:” کودک مسلمان و عربی که آقای رنان با کلمات خشن سیمای او را ترسیم میکند تعلق به نژادی دارد که تأثیر وجودی خود را در این جهان مشخص کرده است، آن هم نه فقط با آتش و خون، بلکه با آثار درخشان و با ثمری که دلبستگی او را به علم نشان میدهد، به تمام علوم از جمله به فلسفه که البته باید معترف بود که همیشه هم با آن به سهولت کنار نیامده است “. بعد اضافه میکند ” هر کسی میداند که اعراب با این که در وضع ابتدایی بودهاند خود را چنان به سرعت در راه پیشرفت فکری و علمی قرار دادهاند که ان را فقط با سرعت فتحهای ایشان میتوان قابل قیاس دانست. اعراب اگر چه در ابتدا نادان و بدوی بودند باز آن چه را که توسط ملل متمدن قبلی کنار گذاشته بود به دست گرفتند و دوباره مشعل خاموش شده علم را برافروختند و به رشتههای علمی به طور بی سابقه ای بسط و درخشش دادند.
در قسمت نکته دوم سخنرانی رنان بحث اختلاف سید جمال الدین با رنان در درخشش و اهمیت تمدن اسلامی نیست، زیرا ارنست رنان هم به اهمیت این تمدن حداقل در قرون اولیه هجری معترف آ ست و در آن دوران ” جهاد اسلامی را از لحاظ فرهنگ فکری برتر از جهان مسیحی ” میداند، ولی اختلافان دو از این لحاظ است که رنان فلاسفهی بزرگ اسلامی را عرب نمیداند. سید جمال الدین در رد نظر او مینویسد:
“آقای رنان میگوید که فلاسفه قرون اول اسلام و همچنین رجال سیاسی معروف این دوره بیشتر و عمدتاً از اهالی حران و اندلس و ایران بودهاند. در میان انها اشخاصی از ماوراءالنهر و کشیشهای سوری نیز بوده است. من منکر دانشمندان ایرانی و سهمی که در جهان عربی داشتهاند نیستم، ولی اجازه میخواهم بگویم که حرانیان عرب بودهاند. دیگر اینکه اعراب وقتی که اسپانیا و اندلس را تسخیر کردند، قومیت خود را از دست ندادند و عرب باقی ماندند. چندین قرن قبل از اسلام زبان حرانیان عربی بوده است و این که انها دین قدیمی خود را حفظ کردهاند نباید موجب شود که ما انها را نسبت به اعراب بیگانه بدانیم.”
همچنین سید جمال سهم زبان عربی را در بسط و توسعه علم و فرهنگ در میان تمام ملل مسلمان حائز اهمیت بسیار میداند. به نظر او اعراب تعمداً و به قهر زبان خود را بر مللی که مسخر میکردند به هیچ وجه تحمیل نکردهاند، زبان عربی زبان علمی شده و این امر را نفس علم، بسط و ضروری ساخته است.{۱}
منظور سید جمال الدین به طور صریح این است که اشتیاق به علم و فرهنگ موجب شده است که ملل نو مسلمان خود و با طوع و رغبت به زبان عربی توجه یابند.
۱-همان، صص ۷۳ و ۷۲
مطلبی که در سخنرانی ارنست رنان بیش از هر چیز برای سید جمال الدین غیر قابل قبول مینماید این است که چرا ان چیزی که در مورد ملل اروپایی برای رنان مساله ایجاد نمیکند در مورد اعراب ایجاد مساله میکند. مثلاً آیا در مورد مازارن و ناپلئون کشور ایتالیا باید ادعا کند و ایشان را غیر فرانسوی بداند و به صرف اینکه اولی در شهر پزینا و دومی در جزیره کرس متولد شده است آنها را از ان خود بشناسد.
در انتهای جوابیه سید جمال الدین با طرح این سؤال که “چرا تمدن عرب بعد از درخششان چنانی یک دفعه رو به زوال رفته و مشعلان دیگر باره روشن نگردیده است “. بدون اینکه از این لحاظ به اختلافی میان اسلام و دیگر ادیان قائل شود، میگوید که بدون استثناء تمام ادیان با فلسفه اختلاف ذاتی دارد و تمام ادیان به هر نامی که خوانده شود مشابه هم است. هیچ نوع همکاری و آشتی بین دین و فلسفه امکان ندارد. دین به انسان ایمان و اعتقاد میدهد، در صورتی که فلسفه انسان را از آن به طور تام و یا به هر طریق از قسمتی از آن مبرا میسازد. چگونه میشود انتظار داشت که آن دو با هم کنار آیند؟ وقتی که مسیحیت بدون ادعا و با کششی خاص وارد آتن و اسکندریه یعنی دو مرکز اصلی علم و فلسفه شد، بعد از استقرار کامل علم و فلسفه به معنای اخص را کنار گذاشت و بحث کلامی خود را برای خفه کردن انها و برای اثبات اسرار غیر قابل تبیین تثلیث و تجسد لاهوت در ناسوت و استحاله جوهر به کار برد”.
به نظر وی این مساله نه خاص اسلام است و نه خاص مسیحیت، بلکه ماهیت دین و فلسفه کاملاً با هم متفاوت است و بین آن دو تقابل و تضادی عمیق وجود دارد. {۱}
یک روز پس از چاپ جوابیه سید جمال الدین در روزنامه “مباحثات ” ارنست رنان نامه ای توضیحی در پاسخ بدو به چاپ میرساند که جهت اطلاع بیشتر به کتاب سید جمال الدین اسد آبادی و تفکر جدید اثر دکتر کریم مجتهدی مراجعه شود.
۱-همان، صص ۷۵ و ۷۴
سید جمال و استعمار
کلمه استعمار از مصدر عربی “عمر ” به معنای “ساختن و اماده کردن ” مشتق شده است و در زبان فارسی معنی اصلیان “سکنی در منطقه ای به منظور عمران و ابادانی آنست “.
اما واقعیت انست که در زبان سیاسی “استعمار ” این مفهوم مثبت را ندارد بلکه مشخص کننده استثمار یک قوم، ملت، سرزمین و یا کشور توسط کشور دیگر است. به طور کلی هر چند به دست دادن یک تعریف جامع. کامل از ” استعمار ” مشکل است، اما شاید بتوان گفت: استعمار عبارتست از تسلط یافتن یک قدرت سیاسی بر سرزمین یا کشور دیگر توسط اتباع کشور مهاجم. این تسلط بدون رضایت واقعی ساکنین “مستعمره ” انجام یافته و اتباع کشور استعمار کننده وابستگی خود را به کشور متبوع خویش حفظ مینمایند و تحت حمایت آن کشور به استثمار سرزمین جدید میپردازند. {۱}
در طول بیش از دو قرن که استعمار به عنوان یک عامل برونی وارد سرنوشت جهان اسلام شده است ستیز و سازش با آن مورد توجه و تاکید شماری از مصلحان یا مدعیان اصلاحگری در جوامع اسلامی بوده است. کسانی بودهاند که سیتز با قدرتهای استعماری مسلط را به صلاح و مصلحت جوامع اسلامی ندیده و از ضرورت همکاری و همراهی و سازش با آن سخن گفتهاند و حتی این کار را تنها طریق برون رفت از انحطاط و عقب ماندگی شناختهاند! دیگرانی نیز بودهاند که ستیز با استعمار را شرط اول قدم ترقی شناختهاند و چیرگی آن را بر سرنوشت جوامع مستعمره اصلیترین عامل انحطاط و عقب ماندگی تلقی کردهاند. حتی گاه از قدرت استعماری اسطوره ای ساختهاند و گناه تمام بدبختیها و کاستیها را به گردن آن انداختهاند.
بی گمان سید جمال الدین را میتوان بزرگترین قهرمان ستیز با استعمار در تاریخ جوامع اسلامی به شمار آورد. به گونه ای که میتوان گفت تمام زندگی سیاسی او وقف این هدف شد. سفرهای دور و دراز او در اقصی نقاط جهان اسلام از ایران و افغانستان گرفته تا عثمانی و مصر هدفی جز بیدارگری و آگاهی دهی به مسلمانان نسبت به خطرات سلطه قدرتهای استعماری را دنبال نمیکرد. با این حال او چیرگی استعمار بر سرزمینهای اسلامی را در وهله اول نه علت بلکه معلول انحطاط و عقب ماندگی میشناخت. چیرگی استعمار معلول ضعف و انحطاط مسلمین بود که عمدتاً –اگر نه به طور کامل –بر اثر علل و عوامل درونی حادث شده بود. نیز پایداری همان علل و عوامل به گونه ای مزمن بود که میتوانست باعث ماندکاری و پایداری چیرگی استعمار بر سرنوشت مسلمین شود. والبته در این مرحله استعمار، در کنار علل و عوامل درونی، به عنوان علتی برونی میتوانست به درجا زدن مسلمین در انحطاط و عقب ماندگی کمک کند. اما علاج و دفع این علت این برونی در گرو علاج علل درونی ضعف و انحطاط بود. طرح اتحاد اسلام یکی از راهها یا ابزارهای علاج استعمار بود اما تحقق آن خود در گرو علاج علل درونی بود که از دیدگاه سید جمال جز با فکر اصلاح دینی و به تبع اصلاح نظام سیاسی و براندازی استبداد دینی و سیاسی ممکن نبود. به همین سبب در انحطاط شناسی سید جمال نظریه استعمار عامل عقب ماندگی بسیار کمتر از دیدگاههای متکی بر علل وعوامل درونی مورد اعتنا قرار گرفته است. حتی میتوان گفت که به گونه ای محسوس و ملموس مورد نفی و انکار قرار گرفته است. {۲}
۱-شناخت ماهیت و عملکرد امپریالیسم، همایون الهی، نشرقومس، چاپ هشتم ۱۳۹۲ ص ۵ و ۳
۲-سید جمال الدین اسد آبادی، داریوش رحمانیان، موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، چاپ دوم ۱۳۸۷ ص ۳۰ و ۲۹
این در حالی است که از روزگار سید جمال به بعد بیماری بیگانه ترسی و اسطوره استعمار در حال شکل گیری بود و زمینههایی فراهم میآمد تا بعضی از مردمان شرق از استعمار خدایی زمینی بسازند که بر سرنوشت انها چیرگی تام و تمام دارد و رهایی از دست آن ممکن نیست.
استعمار گران اروپایی از سر آغاز تلاشهای خود برای سلطه بر عالم و آدم به تبلیغ و ترویج ایدهها و اندیشههایی پرداختند تا سلطه گری خود را به نام گسترش تمدن و آزادی و ترقی و پاسداری از حقوق بشر و برادری و برابری توجیه گناند. دستگاههای فرهنگی و علمی و ابسته به استعمار غربی برای توجیه رسالت متمدن سازی جهان غیر غربی به تسخیر تاریخ و یا به دیگر سخن تحریف آن پرداختند و با تکیه بر عناوینی چون توحش، عقب ماندگی، استبداد شرقی و.. غرب را مأمور نجات بشریت از استبداد و عقب ماندگی شناختند. تفکر اروپا مرکز انگار و غرب محور پندار، غرب و اروپا را کانون و محور و مرکز ثقل تاریخ و تمدن و فرهنگ بشری تلقی میکرد و برپایه نوعی هستی شناسی دوگانه انگار خود را تافته جدا بافته ای تلقی میکرد که ذاتاً برابر است و دیگران مجبور به پیروی از او و گردش در مدار او هستند. این ایدئولوژی که از ان به ایدئولوژی استعمار یاد میشود در تمامی تاریخ استعمار، از آغاز تا کنون، به انحاء گوناگون و به اشکال مختلف به مثابه حربه ای نیرومند در دست استعمارگران بوده و به کار گرفته شده و میشود.
سید جمال به عنوان پایه گذار جنبش بیداری اسلامی و پیشتاز ستیز خردمندانه و هوشمندانه با رویه استعماری تمدن غرب از نخستین کسانی بود که به نقادی از این ایدئولوژی پرداخت. او در نقادی از مدعیات غربیها در دموکراسی خواهی و برابری بر تناقض رفتارهای انگلیسیها در برابر ملل شرقی با مدعیات برابری خواهانه شان انگشت نهاد. دران روزگار انگلیس نماد و مظهر آزادی و دموکراسی و برابری خواهی اروپایی بود. به باور سید جمال انگلیسیها اگر چه همواره از برابری و عدالت دم میزنند اما ان را فقط برای خود و در میان احاد ملت میخواهند. با مردمان مستعمرات رفتار غیر انسانی دارند چرا که فقط خود را انسان و متمدن میپندارند. انها شرقیها را جاهل، پست و حیوان میپندارند و بر پایه این پندار سلطه بر شرقیها را حق مسلم خود میدانند. عمل و رفتار آنها در هندوستان و مصر گواه درستی این مدعاست.
از نظر سید جمال راه رویارویی با استعمار و رهایی از آن شناخت درستان و درک واقعی از علل و عوامل چیرگی آن و حد و اندازه قدرت آن است. در مقاله ” اللورد نورث بروک حاکم مصر الجدید ” به این نکته ممهم اشاره میکند که یکی از علل توفیق استعمار انگلیس در چیرگی بر شرق، شناخت انها از شرقیها و اگاهی بر طرق و کیفیت تصرف در عقول و اهوای انهاست. انها از جهل و وهم شرقیها و مسلمین برای بزرگ نمایی قدرت خویش استفاده میکنند. وهم زدگی مسلمین باعث شده است تا ترس بیهوده از انگلیس در روح و روان انها جای گیری شود و قدرتی موهوم و افسانه ای برای آن قائل شوند. حال آنکه قدرت انگلیسیها موهوم است و حقیقت ندارد. پیروزی مهدی سودانی بر قوای انگلیس در سودان نشان دهنده نادرستی و بطلان افسانه شکست ناپذیری آنهاست. انگلیسیها تلاش میکنند تا حس اعجاب و وحشت از خود را میان شرقیها رواج دهند. در حالی که با بهره گیری از وهم زدگی شرقیان تلاش میکنند تا خود را قدرتی جادویی و اسطوره ای جلوه دهند در باطن بر ضعف و شکنندگی قدرت و سلطه خود اگاهند و در وحشت مدام از اوضاع مستعمراتشان به سر میبرند. در توضیح این معنی استعمار انگلیس را به شیر عروسکی تشبیه میکند که جز افراد وهم زده ترسو از آن نمیترسند.
به باور سید جمال الدین نخستین گام ستیز با استعمار و پیروزی بر آن زدودن چنین اوهامی از اذهان و ارواح شرقیان و مسلمین است. در همین زمینه در مقاله “اسطوره” با نقل حکایت هیکل طلسم شده بیرون شهر استخر که مهمان کش بود و هر کس را که به درون آن میرفت به واسطه غلبه وهم و ترس از پای درآورد. اظهار امیدواری میکند که به زودی طلسم ترس موهوم از استعمار انگلیس نیز شکسته شود و پایههای اقتدار اسطوره ای فرو ریزد. جهل، ترس، نومیدی، وهم زدگی، تاریک اندیشی و تقلید کورکورانه همه نودهایی از بحران عقلانیتی هستند که چیرگی استعمار و پایداری طلسم موهوم آن را سبب ساز شدهاند.
وی میگوید قدرتهای استعماری نباید به اقتدار کنونی خود و ضعف ملل تحت سلطه شیفته شوند چرا که اگر آنها با هم متحد شوند هیچ قدرتی توان رویارویی با آنها را نخواهد داشت و به رهایی قریب الوقوع شرقیان و مسلمین از چنگال استعمار و زوال قدرتهای استعماری بسیار امید وار بود. و در مناسبتهای گوناگون آن را بیان کرده بود. از مطالب گفته شده چنین بر میآید سید جمال را باید نخستین اندیشمند جهان اسلام و حتی شاید همه جهان دانست که از اسطوره استعمار سخن گفته است. {۱}
۱-همان، ص ۳۳ و ۳۱
تأثیر اندیشههای سید جمال الدین اسد ابادی در مصر و اخوان المسلمین
نقش و تأثیر سید جمال بر بیداری علما و نخبگان جوامع اسلامی بر کسی پوشیده نیست و به قول استاد شهید مرتضی مطهری، سید طلیعهدار این حرکتها بود و هر کجا که پرچمی علیه ظلم و استبداد و استعمار برافراشته شده، رهبری آن با شاگردان و تربیتیافتگان مکتب سید جمالالدین بوده است. شیخ محمد عبده و سید رشید رضا و شهید شیخ حسنالبنا مؤسس بزرگترین حرکت اسلامی معاصر (اخوان المسلمین) در مصر و جهان عرب از شاگردان مستقیم یا غیرمستقیم سید بودهاند. شاید اشاره به یک نکته کوتاه، عمق این تاثیرها و نقش را نشان دهد، شیخ حسن البنا در کتاب خاطرات خود، که با عنوان ” مذکرات الدعوه والداعیه ” در قاهره به چاپ رسیده است، به صراحت مینویسد: “راه و روش اخوان المسلمین در واقع استمرار راه سید جمالالدین و محمد عبده است.”
یکی از نکات بارز زندگی شیخ محمد عبده، رابطهاش با استادش سیدجمالالدین اسدآبادی است که تأثیر فراوانی بر اندیشههای شیخ بر جای گذاشت. با توجه به نقشی که سید در بیداری امتها و آگاه ساختن علما و مردم دربلاد اسلامی داشته است، باید او را پایه گذار حرکت بیداری در جهان اسلام بدانیم. سید به هرجا که میرفت، با زبانآن کشور آشنائی داشت و یا با زبان آنجا آشنا میگردید. وی مستقیماً با مردم سخن میگفت و یا به تدریسمیپرداخت. بهطور مثال، وی در الازهر به تدریس پرداخت و شاگردانی مثل شیخ محمد عبده را تربیت کرد. عبده بعداًمفتی مصر شد. سید با قدرت بیان، منطق قوی و شخصیت برجسته علمی که داشت، بهراحتی در تمامی مجامع نفوذمیکرد. آگاهی و شناخت سید همراه با شجاعت، عدم توجه به زندگی مادی، نپذیرفتن هدایا و همراه با ارزشهایوالای انسانی بود. همه این مسائل توانسته بود از سید، رهبر فکری آزادیخواهی بسازد که توانایی پاشیدن بذر آگاهی و بیداری را در بینامتها داشته باشد. به همین دلیل است که در یک قرن اخیر، هر کجا نشانهای از مبارزه و حرکت اسلامی میبینیم، نقشمستقیم یا غیر مستقیم او را مشاهده میکنیم.
محصولات فکری سید جمال در آغاز حرکت اصلاحی در بسیاری از ملتهای مسلمان تاثیرات شگرف داشتند اما سخنی به اغراق نیست اگر بگوییم بیشترین محصولات فکری سید جمال را در سرزمین فرعونها باید جست. علاوه بر محمد عبده اندیشمندان برجسته دیگری نظیر حسن البنا بنیانگذار جنبش اسلامی اخوان المسلمین، سیدقطب، سعدزغلول احمد شوقی و…در مصر و تحت تأثیر اندیشههای سید جمال تربیت شدند.
در مصر سید جمال الدین بزرگ آن مرد اسلام خواه، شجاع، مبارز و شاگردانش، بهترین جایی را که برای مبارزات خود توانست پیدا کنند، مصر بود. بنابراین، حرکات اسلام خواهی در مصر چنین سابقه ای دارد و شخصیتهای بزرگ سیاسی و فرهنگی این کشور، همگی آزادیخواه بودند (بخشی از بیانات رهبر انقلاب در نمازجمعه تهران تاریخ: ۱۸ بهمن ۱۳۸۹){۱}
۱-پایگاه اطلاع رسانی مرکز بررسیهای اسلامی (Islamic Studies Center)
بی تردید سرآغاز تمام جنبشهای اسلامی در دوران معاصر که از حدود اواسط قرن سیزدهم خورشیدی شکل گرفتهاند (چه در قالب مذهب شیعی و چه در قالب مذهب تسنن) را باید در اقدامات و اندیشههای بزرگ مصلح شرق و فردی که به تعبیر علامه شهید مرتضی مطهری ۲ قرن زودتر از روزگارش پا به عرصه وجود گذارده بود واکاوی نماییم. این جنبشها در واکنش به ضعف و انحطاط داخلی جوامع اسلامی و سلطه و استثمار استعمارگران غربی در کشورهای مختلف جهان اسلام نظیر ایران، مصر، هند، اندونزی، سودان، تونس، لیبی و. شکل گرفتهاند. سید زمانی که به مصر رفت و با دانشمندان آنجا همنشین شد. شیخ محمد عبده و گروهی از فضلای مصر در کلاس او حضور داشتند. در مصر با استقبال برخی مقامات دولتی روبرو شد و شروع به تدریس و تبلیغ کرد. بسیاری از نویسندگان و روشنفکران مصر از او بهره بردند و شیخ محمد عبده مفتی بزرگ مصر او را استاد خود میدانست. در تحولات سیاسی مصر نقش مؤثر داشت و به همین دلیل پس از مدتی به کوشش نمایندگان خارجی که منافع خود در مصر را در خطر میدیدند او را از مصر بیرون کردند. سید در مصر، حزب الوطنی را تأسیس میکند و اقدامات بشردوستانه بسیاری را با همکاری اعضای مصری حزب، در جهت خدمت به مردم محروم مصر انجام میدهد و در همان زمان به ملاقات با رجال و شخصیتهای اجتماعی – سیاسی مصر میرود و البته این اقدامات باعث نمیشود که علمای الازهر را فراموش کند. و به همین دلیل سید با روشن اندیشان الازهر به بحث و گفتگو میپردازد، به طلاب الازهر درس فلسفه و کلام و هیئت و … میدهد و شاگردانی چون شیخ محمد عبده را که بعدها مفتی دیار مصر گردید تربیت میکند.
درواقع پس از سید جمال، دومین شخصیتی که نامش به عنوان مصلح در جهان اسلام، بالخصوص در جامعه عرب، برده میشود شیخ محمد عبده شاگرد و مرید سید جمال الدین اسد آبادی است. عبده روح خود و زندگی معنوی خود را مدیون سید جمال میدانست. عبده همان دردهایی که سید جمال تشخیص داده بود، احساس میکرد. محصولات فکری سید در آغاز حرکت اصلاحی در بسیاری از ملتهای مسلمان تاثیرات شگرف داشتند.
شیخ محمد عبده به شکل مستقیم در پای درس سید جمال حضور داشته است ولی عبدالرحمن کواکبی و حسن البناء همانگونه که خود بارها اشاره داشتهاند با واسطه شاگرد ایشان بوده و به ویژه حسن البناء از اندیشههای ایشان در شکل دهی جنبش اخوان المسلمین مصر بهرههای فراوان برد و اساساً شاکله تئوریک این جنبش بر اساس اندیشههای سیدجمال الدین پی ریزی گردیده است. {۱}
۱- سایت تحلیلی اطلاع رسانی مفید نیوز
نتیجه گیری
سید جمال الدین بنیان گذار دیدگاهی بود که بر اساس آن روند تفکر اندیشه سیاسی را در کشورهای اسلامی دگرگون کرد. و به جهت مراودههای طولانی با دربارهای کشورهای اسلامی و اقامت در انها با مشکلات آنها آشنا شده و به این نتیجه رسید که عامل اساسی ضعف این کشورها، دخالت استعمارگران در کشورهای اسلامی است و اغلب کشورهایی که سید دران دوره زندگی میکرد غرق پدیده استعمار شده بودند که وی سران و ملل اسلامی را از پیامدهای شوم این عامل آگاه میسازد و به مبارزه با استعمار دعوت میکند. و استبداد حاکمان را نتیجه استعمار میداند.
در ربع پایانی قرن نوزدهمم. جهان اسلام شاهد جنبش اسلام گرای امت اسلامی بود که سید جمال الدین آن را مطرح کرد و برخی متفکران، در ادامه همان خط کار او را پی گرفتند.
به نظر میرسد سید جمال الدین دو مرحله فکری را پشت سر گذاشته است که نخستین انها زمانی بود که وی هیچ گونه اعتباری برای اندیشههای قوم گرایانه قائل نبود و تنها به عقیده ارزش و اعتبار مینهاد.
دومین مرحله در اندیشههای افغانی زمانی بود که نوعی پیوند قومی را مورد توجه قرار میداد و زبان مشترک و پیوند دینی را دو عنصر اساسی برای اتحاد ملی مطرح میکرد.
زمانی که دریافت تشکیل دولت واحد اسلامی دشوار است شیوه جدیدی را مطرح کرد که ایجاد حلف یا پیمان اسلامی بود. وی با این کار خود میخواست تا با ترقی خواهان داخل نوعی همراهی را داشته باشد و به همین دلیل ایجاد پیمانی اسلامی را به رهبری بزرگترین و نیرومندترین دولت، یعنی دولت عثمانی مطرح کرد. وی معتقد بود که دین اسلام تواناییان را دارد که مردم را به سوی حق و حقیقت دعوت کند و احوال آنان را هم از جنبهی مادی و معنوی مورد توجه قرار دهد.
در رابطه با برخورد ارنست رنان که دین اسلام را مخالف علم و فلسفه میداند، میگوید هر دینی تا حدودی کم تحمل و انحصار طلب است و از آنچه احتمالاً موجب تزلزل ایمان مومنان شود بیمناک، ولی این مانع نمیشود که جامعه ای که آن دین را پذیرفته است در سیر تحول تاریخی خود مطابق نیازها و ضرورتهای زمان راهی برای حفظ ایمان و در عین حال گسترش علم و فلسفه پیدا نکند و مثال زنده برای این مدعا را در جوامع مسیحی اروپایی میداند.
محمد عبده یکی از شاگردان و مریدان خاص سید جمال الدین اسد آبادی بوده که در پاریس به انتشار مجله العروه الوثقی میپردازند و محمد عبده به طور مستقیم با اندیشههای وی آشنایی داشته است و تحت تأثیر افکار وی قرار میگیرد. اندیشههای سید جمال الدین را میتوان بنیانگذار نهضتهای اسلامی آزادیخواه معاصر در جهان اسلام دانست. سید جمال در بیداری مردم مصر نقش فعالی داشت و رهبران اخوان المسلمین به طور غیر مستقیم با اندیشههای وی آشنایی داشتند و جریانهای اجتماعی- سیاسی مصر متأثر از اندیش های سید جمال الدین اسد آبادی بوده است.
فهرست منابع استفاده شده
۱- ماهنامه تخصص اطلاع رسانی و نقد و بررسی کتاب، خانه کتاب، شماره مسلسل ۱۵۸، تیر ۱۳۹۰
۲- کارنامه غرب، فریدون اسلام نیا، انتشارات حسینی الاصل، چاپ اول ۱۳۸۷
۳- دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال، اسماعیل احمد یاقی، رسول جعفریان، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ چهارم ۱۳۸۶
۴- ماهنامه علمی-ترویجی در زمینه علوم سیاسی (معرفت)، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، شماره پنجم، مرداد ۱۳۹۳
۵- سید جمال الدین اسد آبادی و تفکر جدید، کریم مجتهدی، نشر تاریخ ایران، چاپ دوم ۱۳۸۵
۶- سید جمال الدین اسد آبادی، داریوش رحمانی، موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، چاپ دوم ۱۳۸۷
۷- پایگاه اطلاع رسانی مرکز بررسیهای اسلامی (Islamic Studies Center)
۸- سایت تحلیلی اطلاع رسانی مفید نیوز
+ گردآورندگان: بامه، نوابی، دانشمند و حسینی
+ استاد: دکتر امیر دبیریمهر
+ ویراستاری و انتشار: علی فتحی
+ تبصره: نوشتههای مندرج در سایت جهانسوم، نتیجه پژوهش دانشجویان است و لزوماً مورد تأیید استاد و مدیر سایت نیست و گردانندگان سایت نیز از نقدهای مخاطبان استقبال میکنند.
اختصاصی وبسایت جهانسوم
یک دیدگاه