اندیشه سیاسی معاصر در جهان عرب (از قرارداد پاسارویتز تا قرارداد غزه-اریحا)
هدف و اهمیت:
اگر قرار باشد وضعیت کنونی اندیشه سیاسی و اجتماعی در جهان عرب در یک جمله خلاصه شود- که البته درباره عرصه عمومی در حیات بشری، کاری خطرناک و گاه ناممکن است- میتوان خطر کرد و گفت در دو سه سده گذشته، عرصه عمل و عرصه فکر، بسیار از هم جدا افتادهاند. تمام کوششهایی که در غالب نحلههای فکری شده است و در نوشتار حاضر مورد بحث قرار خواهد گرفت، در پی ارائه چارچوبی بوده است که این دو حوزه را به هم نزدیک کند تا بلکه جهان عرب مجدداً درجرگه جوامع مولد قرار گیرد.
نگارنده در پی آن است که از این وضعیت، صورت برداری مفصلی ارائه کرده. در ضمن علل چنین وضعیتی را تبیین نماید.
نحلههای فکری جهان عرب، حداقل دوبار دچار «تغییر و تحول الگوی فکری» شدهاند: از یک سو: پس از برخورد اولیه جهان اسلام و جهان عرب با جهان جدید، از سوی دیگر: پس از شکست همه جانبه در جنگ شش روز ۱۹۶۷ اعراب و اسرائیل.
سوالها← سؤال اصلی: چه پرسشهایی وجدان جمعی اعراب را (به ذهن مشغول) و به تعمق واداشته است؟
سوالهای فرعی: در کوشش برای یافتن پاسخ به این پرسشها، ذهن پرسشگر عرب از کدام «مقام گردآوری» ویـــا «آبشخور ذهنی» الهام گرفته است؟
از آنجا که پاسخهای متعددی به چالشهای جهان عرب داده شده است، هر یک از این پاسخها بر اساس کدام آسیب شناسی از بحرانهای موجود ارائه شده است؟ چگونه شد که نحلههای ارائه شده نتوانست در مقابل فشارهای همه جانبه پاسخی کارآمد بدهد و دچار چنان شکستی شد که پیامد آن هنوز ادامه دارد؟ تحولات از بیرونی، از جمله کشف نفت، که از یک طرف به ورود و حضور قدرتهای جهانی جدید در منطقه منجر گردید و از طرف دیگر، چهره اقتصادی و اجتماعی آن را تغییر داد، چه تاثیری بر جریانهای فکری داشته است؟ چالش قدرتهای غیر منطقه ای جدید، برخلاف چالشهای گذشته؛ مثل حمله مغول، صرفاً نظامی و سیاسی نبود و آن طور که فرانسویان در دوره جهانگیری ناپلئون اعلام کردند، و با رسالت تمدن سازی به منطقه خاورمیانه آمدند، نه فقط عرصه مادی که جهان ذهنی مردمان منطقه را به مبارزه طلبید و عملاً هم ثابت کرد که رقیبی سرسخت و در عین حال جذاب در مقایسه با چارچوب بومی ارائه کرده است. عملکرد این رقیب تازه را چگونه میتوان ارزیابی نمود؟
آیا باید این برخورد جدید را کناکنش فرهنگی نامید و یا به زبان رایج امروزی، «تهاجم فرهنگی» قلمداد کرد؟ اگر پاسخ اول صحیح است، چه جایگاهی در تحولات منطقه دارد و اگر پاسخ دوم، در آن صورت آیا نحلههای فکری ارائه شده توان مقابله با آن را دارند؟ برخی ازاین سوالها مستقیم و برخی غیرمستقیم ذهن نگارنده را به تکان درآورده است؟
در این بحث تاکید براینست: که جریانهای فکری غالب، که بهطور همه جانبه تاثیرگذار و یا تعیین کننده هستند شناسایـــی و ویژگیهای آنها تحلیل گردد.
روش: نوعی روایت سازی است از یک جریان پیچیده که اولاً←دولت جدید در جهان عرب ریشه گرفته است. ثانیاً ← جهان عرب یکپارچه نیست و از بیش از ۲۰ کشور مستقل که عملاً به دنبال منافع خاص ملی خود میروند تشکیل شده است.
در تبیین و توجیه روش استفاده شده در نوشتار حاضر باید گفت که جهان عرب، حتی اگر از واحدهای سیاسی متفاوتی تشکیل شده باشد، هنوز در در یک حوزه فرهنگی مشترک زیست میکند. حوزه تمدنی اسلامی-عربی هنوزشکل دهنده و تعیین کننده وجدان و گاه عمل عرب امروزی است.
متن تحقیق
مطالب کتاب به دو بخش تقسیم شده است و هر بخش دو فصل.
بخش اول بیداری اعراب و جهان جدید
فصل اول← بسترسیاسی و اجتماعی
ـ دولت عثمانی در تحولات جهانی ← بیرونی
ـ تحولات درونی امپراتوری ← درونی
قسمت اول: دولت عثمانی در تحول جهانی:
* سقوط خلافت عثمانی
← سلطان نشین عثمانی که نزدیک به شش قرن و نیم بر خاورمیانه مسلط بود.
دگرگونیهای ایجاد شده که حمید عنایت ذکر میکند:
ـ متوقف شدن کشورگشایی عثمانی
ـ ثرات تورم زای ورود فلزات گرانبها از آمریکا
ـ انحراف مسیر بازرگانی اروپا از متصرفات عثمانی بر اثر پیداشدن امکان کشتی رانی پیرامون قاره آمریکا
ـ شکست عثمانی از روسیه
میتوان تحولات را ذکر کرد: *حمله ناپلئون که زبان فرانسه و صنعت چاپ را به این سرزمین آورد←عربها برآن شدند که فرهنگ نامه بنویسند مانند فرانسویها و با صنعت چاپ افکار جدید در دسترس همگان قرار میگرفت.
*شکست اعراب از اسراییل
قسمت دوم – تحولات درونی امپراتوری
-جدا شدن عملی مصر از حاکمیت عثمانی پس از ظهور محمد علی پاشا
-دیگری، جنبشهای دین گرایانه ای ←وهابیت در شبه جزیره عربستان –مهدویت در سودان – سنوسی ادریسی در لیبی
فصل دوم ←نحلههای فکری بعد از بیداری: غرب گرایی -عرب گرایی -اسلام گرایی
از سه جریان مهم و شاخص صحبت به میان میآید:
قسمت اول: غرب گرایی (المجددون) تجددخواه
دکتر حمید عنایت پیشگامان مصر را حتی قبل از تحولات آغاز پیروی از تمدن غرب میداند و حمله ناپلئون را در سال ۱۷۹۸ را نقطه آغاز این حرکت میگیرد.
۱-شکل اولیه در تبعیت از غرب ←وام گیری از ابزارآلات و فنون و تعلیمات جنگی و نظامی گری بود
اولین سند ←عقد قرار داد پاساروویتز در سال ۱۷۱۸ سندی از گفتگوی یک مسلمان با یک افسر مسیحی: ـ مسلمان میپرسد: چرا ما شکست خوردیم؟
– مسیحی پاسخ میدهد: – اولاً کوتاهی شما در رعایت اصول شریعت – ثانیاً جهل شما نسبت به قوانین سنتی خودتان باعث وضعیت آشفتهتان شده است. و در ادامه از روشهای نسخ شده جنگی یاد میکند.
۲- گروه شکل گرفت ←اولین گروه قابل شناسایی: «عثمانیهای جوان» معروف است که در ادامه بحثهای عثمانیهای جوان، بالاخره قانون اساسی جدید شکل گرفت. بعد عثمانیهای جوان به ترکان جوان تبدیل شدند و اصلاحات آنها به ایجاد یک دولت ـ کشور مبدل شد.
تأسیس جمهوری ترکیه، نقطه عطفی در فعالیتهای نحله غرب گرایی در پایتخت جهان اسلام و جهان عرب بود.
۳-اندیشههای رفاعه رافع طهطاوی از مصر که در پاریس زندگی میکرد و یکی از منادیان نحله غرب گرایی و اخذ تمدن فرنگی بود. تربیت سیاسی را به اندازه تربیت دینی مهم میداند و آنرا از واجبات میشمارد.
یکی از منادیان طه حسین ←نماد و الگوی این نحله فکری است. وآینده فرهنگ مصری را شریک شدن با تمدن اروپایی میداند. غرب را بی دین نمیداند، غرب مادی گراست و جان خود را در راه دفاع از اعتقاد، ایثار میکند.
اروپا برای طه حسین نماینه سه خصوصیت است: -فرهنگ انسانی – فضایل مدنی – حکومت مددی. و معتقد است که مصر هم باید این ۳ خصیصه را بر مردم و جامعه حکم کند.
نحله اخذ تمدن فرنگی تقریباً مهمترین جریان فکری در نیمه اول سده بیستم میلادی بود و هنوز در قالب «مدرنیته» جای مهمی در اندیشه سیاسی و اجتماعی مردم غیر غربی بازی میکند.
ترس از افراط در اخذ از تمدن فرهنگی بحث «سنت و مدرنیسم» را در نحله اخذ تمدن فرهنگی وارد نمود. در جهان عرب، پس از جنگ شش روزه، نحله اخذ تمدن فرنگی به نحله دولت سازی و یا دقیقتر بگوییم دولت مدرن سازی تبدیل شده است.
قسمت دوم: عرب گرایی (العربیون)
نیروی اصلیای که در سده بیستم میلادی به زندگی اعراب شکل داد، ملی گرایی عرب نامیده شد. که پس از جنگ شش روزه بهتدریج ضعیف شد، تنها در دهه ۸۰ شخص صدام حسین و دوره ای کوتاه تجسم یافت. به دنبال حرکتهای نوخواهی در عثمانی آغاز شد و با انقلابهای ترکهای جوان پایان گرفت پس تا شکست مقابل اسرائیل بهصورت لیبرالیسم درآمد پس از این عـرب گرایی، تندرو و چپ گرا شد که دوره عرب گرایی تندرو نامیده میشود واین دوران با مرگ عبدالناصر و در واقع «پایان اندیشه اتحاد عربی» خاتمه یافت.
عرب گرایی به ۳ دسته تقسیم میشود:
الف-نقطه عرب گرایی
جورج آنتونیوس در کتاب کلاسیک خود با عنوان بیداری اعراب، آغاز عرب گرایی را به میانه سده نوزدهم میبرد. ولی حیام این آغاز را معتبر نمیداند و برخی دیگر از نویسندگان عرب، سابقه قومیت عربی را به خیلی پیشتر از دوران جدید میبرند و ریشه آگاهی به کلیت عربی را در دوره شعوبیه و حتی قبل ازآن جستجو میکنند. اعراب پس از شکست از عثمانی خواستند بگویند عرب قوم برتر است برایشان سخت بود که ترکها بر آنها پیروز گشته بودند در صورتیکه پیامبر و دین اسلام را ازآن خود میدانستند پس از مقابله با ترکها به فکر این افتادند که همه چیز باید عربی شود.
ونه فقط متفکران که دولتمردان نیز در زمره مبشران فکر قومیت عربی درآمدند. به عنوان مثال، فیصل بن حسین که اولین سلطان دولت جدید سوریه بود، در زمره سخنگویان قومیت عربی شد و مرتب بر آن تاکید مینمود. وی تا آنجا پیش میرفت که عربیت را بر اسلامیت ترجیح میداد ومی گفت: ما قبل از آنکه مسلمان باشیم، عرب هستیم. حضرت محمد (ص) قبل از آنکه به پیامبری مبعوث گردد، عرب بود ….. در میان ما اکثریت و اقلیت وجود ندارد که ما را از هم جدا کند. ما یک تن واحد هستیم.
ب- عرب گرایی لیبرال
گرایش و نحله فکری ای است که ضمن طرفداری از قومیت عربی به غرب به دیده الگو و نماد پیشرفت و عظمت مینگرد، به غرب و همراهی قدرتهای غربی امیدواری زیادی دارد و کماکان راه حل آینده جهان عرب را در پیروی از غرب میداند، اما بر عظمت میراث عربی و هویت عربی تاکید میکند.
در دهههای اول سده بیستم میلادی سه شخصیت فکری، اجتماعی که نقش تعیین کننده داشتهاند: نجیب عـــازوری – ساطح الحصری –عبدالرحمن البزاز
اما همان گونه که تحولات سیاسی و اجتماعی در جهان عرب نشان داد، عرب گرایی لیبرال نتوانست به موفقتیهای چشمگیری نائل شود و دو دلیل داشت: ۱-مهاجرت یهودیان به فلسطین پس از اعلامیه بالفور ۲- علنی شدن اهداف استعماری و همچنین تحولات داخل اروپا: ظهور فاشیسم – نازیسم و جنگ جهانی دوم
پ – عرب گرایی تندرو
پس از جنگ دوم، نحله عرب گرایی، افراطی و تندرو گردید. گرایش شدید به سنت و مذهب پیدا کردند. ریشه تندرویهایشان جهاد است ←جهاد با مسیحیت – جهاد با حاکمان مسلمان ظالم – جهاد با کفر و جهاد با همه.
عرب گرایی تندرو به سه دسته تقسیم میشود:
۱-عرب گرایی ناصر
ژنرال جمال عبدالناصر رهبر افسران آزادی بود که حکومت ملک فاروق را سرنگون کرد و حکومتی جانشین آن نمود که نه تنها در مصر پرطرفدار بود، بلکه برای دو دهه، تا زمان مرگ ناصر، آرمانها و آرزوهای مردم عرب در کل جهان عرب رارهبری مینمود.
هدف عبدالناصر ← نوعی سوسیالیسم دولتی بود که بر هویت بومی عربی استوار باشد. تندرویی قومی داشته نه مذهبی و در آخر گفته است که هدف غایی سوسیالیسم، دموکراسی است.
۲- عرب گرایی بعث
جناح دیگری که عرب گرایی لیبرال را به تندروی کشاند، کوشیدند که اندیشه قومیت عربی را با سوسیالیسم و انقلابی گری درآمیزند. پس از جنگ جهانی دوم این حرکت آغاز شد و بر اساس آبشخورهای مادی گرایی مارکسیستی، مباحثی ارائه داد و به سرعت تمام کشورهای عربی آن روز را در نوردید. عملاً اندیشه بعث، ابزار دست قدرت مداران شد و نتوانست حمایت مردمی را جذب کند. نمونه آن در عراق و سوریه است که در هر دو کشور، بعث صرفاً ابزارتثبیت و اعمال قدرت است و اسلام را ابزاری در دست ارباب حزب تلقی میکنند.
۳- جنبش ملی گرایی عرب
جریان دیگر، عرب گرایان فلسطینی بودند که باور داشتند سرنوشت آنها با سرنوشت کل جهان عرب و اتحاد عرب ارتباط مستقیم دارد. شکل نهایی این حرکت، بعداً در قالب سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف)، تجلی سیاسی، اجتماعی و نظامی یافت.
قسمت سوم: اسلام گرایی (الاسلامیون)
اسلام یکی از مهمترین عناصر و شاید بتوان گفت بنیان فرهنگ غالب در منطقه ای گردید که نه فقط خاورمیانه امروز که شمال آفریقا و تا شبه قاره هند و بخش زیادی از آسیای مرکزی را شامل میشود. آخرین واحدهای سیاسی، امپراتوریهای بودند که یک مورخ آنها را «امپراتوریهای باروت» خوانده است و آنها عبارتاند از: امپراتوری عثمانی – امپراتوری صفوی – امپراتوری گورکانی – و امپراتوری ازبک.
اما همه اینها با توجه به سیاستهای متمایز، به لحاظ نظری تحت لوای یک آموزه ذهنی خاص که بر آمده از منابع اصلی اسلام بود، زندگی میکردند. اما جهان جدید و تحولات دنیای غرب پرسش تازه ای را مطرح کرد:
به زبان هاجسون، «میراث اسلامیان و بالاخص، میراث مذهبی اسلامی چه معنایی در زندگی انسان مدرن میتواند داشته باشد؟»
الف) دوره آگاه شدن از چالش جدید
سید جمال اسد آبادی معروف به افغانی، طلایه دار حرکتهای اسلامی در جهان اسلام است. زندگی، آثار و افکار او تناقض نمای غریبی است:
گاه پاسدار سنت است
گاه پیشتاز تحول است
گاه به شدت با تجددگرایی از سرستیز است
گاه مبشر اخذ دستاوردهای زندگی جدید.
به نظر اسدآبادی ←باورهای دینی به هیچ وجه در ناسازگاری با تمدن و پیشرفت دنیایـــــی نیستند. اثبات میکند که علم، جدید و قدیم نمیشناسد و به هیچ حوزه تمدنی تعلق نداشته، بلکه از آن بشریت است.
پس از سید جمال اندیشمندان دیگری نیز میتوان نام برد: محمد عبده – عبدالرحمن کواکبی
این سه متفکر در بازیابی شخصیت از دست رفته مسلمانان خودباخته، بیشترین موفقیت را داشتند. آنها توانستند این احساس و فکر را تشویق و تقویت کنند که میتوان در جهان جدید و در چارچوب علمانیت، سکولاریسم وحتی دین ستیزی جدید، و به عنوان دین دار زندگی کرد.
اما ایراد اساسی هر سه اینها ←هر سه موضعی نسبتاً دفاعی دارند که بعداً وقتی مسلمانان قدری اعتماد به نفس یافتند و با چالشهای جدیدتری برخورد کردند به جای دفاع صرف از آموزه خود به ارائه چارچوبهای بدیل دست زدند.
ب) اندیشمندان مدافع و بدیل ساز
از اندیشمندان مدافع و بدیل ساز میتوان شریف حسین – محمد رشید رضا نام برد.
پس از رشید رضا، جریانهای فکری اسلام گرایی در جهان غرب از حالت انفرادی در آمد و به یک نهضت تبدیل شد، نهضتی به دنبال نهادسازی بود. این نحوه نگرش محصول تفکر حسن البناء بود که کوشید اسلام گرایی را پدیده ای همه گیر و عمومی سازد او حرکت خود را اخوان المسلمین خواند و آن را در اسماعیلیه بنیاد گذارد.
بخش دوم: دولت سازی و تجدد، از کرامه تا اریحا
فصل سوم: بستر اجتماعی
قسمت اول- تکانه جنگ ۱۹۶۷ و تحولات منطقه
چندین واقعه مهم که بر شکل گیری، تعدیل و یا تغییر نحلههای فکری غالب بر ذهن اعراب تاٌثیر مستقیم گذارده است:
– جنگ شش روزه ۱۹۶۷ و شکست همه جانبه درآن
– جنگ اکتبر ۱۹۷۳ افزایش قیمت نفت و تصور پیروزی اعراب
– انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ در ایران
– جنگ عراق- ایران
– جنگ عراق علیه کویت
– فروپاشی شوروی
قسمت دوم ـ تحولات داخلی در دولتهای عربی ←الف) تحولات سیاسی ب) تحولات اجتماعی
۱- جمعیت منطقه، ۲- ساختار اجتماعی، ۳-روابط اجتماعی در قدیمیترین صورت روابط اجتماعی:
* چارچوب شریعت: مراودات اجتماعی بر اساس ۵ سنجه: –حلال –مستحب –مباح – مکروه – حرام
* اهل کتاب
۴ ـ سطح سواد و امکانات آموزشی
فصل چهارم: نحلههای فکری جدید
قسمت اول – دولت سازی و تمدن گرایی:
حال که دولت وارداتی کارآمدی ندارد و باید درپی تأسیس و ایجاد نظام جدید اصیل بود، باید راه تأسیس را یافت. به همین دلیل یکی از متفکرینی که دردهه های اخیر در جهان عرب از اقبال فراوانی برخوردار شده است عبدالرحمن ابن خلدون است. در مراکز مهم شهرنشینی در جهان عرب، مراکز تحقیقاتی تحت عنوان ابن خلدون برای مطالعه جامعه و پیچیدگیهای آن به وجود آمده اس. اندیشه براندازی دیگر خریدار ندارد و به جای آن، توجه به دولت سازی و تجدد مقبولیت همگانی یافته است. و به قول فؤاد عجمی، نظریه «حکمت دولت که زمانی آموزه ای بیگانه و غیر مشروع تلقی میگردید، ریشه گرفته است»
الف – هویت:
در واقع بسیاری از مطالعات مهم متفکران و روشنفکران عرب درباره جهان عرب به دلیل آگاهی نسبت به مسئله عرب انجام شده است. این مسئله که برای مدت بسیار طولانی دریافت صحیحی از آن نبود این پرسش اساسی است که عرب کیست وچگونه تعریف میشود؟ در ابتدا به دلیل عاجل جلوه کردن این مسئله، نگرشهای غرضمندانه و یا پوزش گرانه ای نسبت به موضوع ارائه گردید و حتی از «ذهن عربی» صحبتهای فراوان به میان آمد.
ب – آمریت و جهان داری:
بحث از اندیشه سیاسی بدیل عرب که راه را بر تداوم ساختار خودکامگی و تاکید بر فردیت ببندد، چه جنبههایی را بایــــد شامل شود؟ اولاً، چنین اندیشه ای باید شناختی از وضعیت موجود جهان عرب پیدا کند و ثانیاً، اصول جهانداری جدید راتبیین کند.
در مورد بخش اول پاسخ بسیاری از متفکران معاصر عربی به مداقه و تبویب پرداختهاند و در بخش دوم به مقولاتی چون جامعه مدنی، تکثر، مشارکت و امثال آن توجه شده است. برای هشام شرابی، «پدر سالاری جدید» مفهومی است که به کمک آن وضعیت فعلی جامعه عرب قابل درک است. پدر سالاری جدید فضای میان پدرسالاری سنتی و مدرنیته را اشغال میکند و درباره یک حقیقت تاریخی انضمامی بحث میکند. یک واقعیت اجتماعی را توصیف میکند که نه کاملاً سنتی است و نه اصالتاً مدرن بلکه پیوندی ناهمگون است از هردو.
برای شرابی، این ساختار از شاخصهای زیر برخوردار است:
۱: چندپارگی اجتماعـــی
۲- سازمان بندی خودکامه
۳- الگوهای مطلق گرا
۴- کاربستهای تشریفاتی
۱ – جامعه مدنی:
یکی از جنبههای افزایش تقاضا برای مشارکت بیشتر در سپهر عمومی در خاورمیانه، ظهور گروهای فشار برای افزایش سپهر همگانی مردم است که در اصطلاحات علوم اجتماعی و سیاسی به آن جامعه مدنی گفته میشود.
۲ – کثرت گرایی و حقوق بشر:
داشتن سپهر همگانی، ضرورت بحث از کثرت گرایی و حقوق بشر را الزامی میکند. به زعم متفکران تمدن مدار و دولت ساز جدید عرب، کثرت گرایی به منزله پذیرش «تفکر متفاوت» است. تا باور نکنیم که میتوان افکار متعدد داشت نمیتوان به تکثرگرایی سیاسی رسید. روند دموکراسی سازی و افزایش حقوق بشر همراه است.
از اوایل دههی ۸۰ سازمانهایی که بر حقوق بشر ابرام میورزند به سرعت رشد کردهاند. مهمترین سازمانها، سازمان عرب حقوق بشر است که در سال ۱۹۸۳ تاًسیس شده است. سازمان عرب حقوق بشر نماینده چیزی است که من آن را «آگاهی سیاسی جدید عربی» و یا نماینده «عقلانیت و حسابگری جدید عرب» میخوانم. بنیاد آن در نتیجه انباشت روندی بود که چندین سال در حال شکل گیری بود و بنیادگذاران آن از تمام جریانهای فکری و سیاسی جهان عرب برخواسته اند.
۳ – زنان و حقوق و آزادی آنها:
در اساس، مسئله زنان مقوله ای اقتصادی و سیاسی است و به همین دلیل با امپریالیسم در جهان عرب و در سراسر جهان مخالفت میکند و در مقابل هر شکلی از استثمار و بهره کشی – خواه به صورت اقتصادی، جنسی، اجتماعی، فرهنگی و یا قومی باشد موضع میگیرد. ضمن اینکه برای بسیاری انتخاب فعالیت زنان در چارچوب اخلاق و رفتار اسلامی، عملی معترضانه و یک تاکتیک سیاسی است، برای اکثریت این انتخاب نه سیاسی و نه تاکتیکی بلکه خواست آنها است و در واقع آنها در پی ارائه تعریف جدیدی از نقشها در چارچوب آنچه به اصول گرایی معروف شده است هستند.
قسمت دوم- اسلام گرایی:
نگرش اسلام گرایانه، همانطور که در آغاز با جریان نو شدن و غرب گرایی همراه بود، اما هرچه روند اخیر در جهت دنیاگرایی جلوتر رفت اسلام گرایی به فکر راه خاص خود افتاد و به واکنش علیه آن اقدام کرد. آنچه موجب شد آنها از همراهی با جریان نوسازی و مثل غرب شدن دست بردارند و به فکر ارائه برنامهی بدیل خاص خود بیفتند ادعانامههایی بود که پس از شکست ۱۹۶۷، علیه اسلامیان و اسلام گرایان ارائه شد. برخی از متفکران جهان عرب، اسلام و تمایلات دین گرایی را عامل مؤثر در شکست اعراب دانستند درجنگ ۱۹۶۷ به منزله شکست مسلمانان عقب افتاده از دشمن مدرن بود.
الف- مسلمانان مبارز:
در زبان گفتاری و نوشتاری غالب در دنیای امروز، این گروه را بنیادگرایان، اصول گرایان و تمامیت گرایان میخوانند. البته در این نام گذاریها نوعی نگرش ارزش داورانه وجود دارد و مراد آنها این است که فعالان مسلمان جدید کسانی هستند که به دلیل فشارهای روانی و کمبودها به عملیات تروریستی و نابخردانه دست میزنند. صورتهای اسلام مبارز در جهان عرب در قالب جماعات اسلامی، التکفیر و الهجره و الجهاد است که اکثریت اعضای آن از اخوان المسلمین برخاستهاند. البته گروههای بسیار زیادی هستند ولی در اینجا به مهمترین گروه که در ایجاد حرکات و اندیشههای همه گیر تأثیر بیشتری داشته است توجه میشود
۱ – جاهلیت
سید قطب وضعیت موجود جهان، خواه جهان اسلام و خواه خارج ازآن را جاهلیت میداند «هرجامعه ای که مسلمان نباشد جاهلی است …. به همین ترتیب است جامعه ای که چیزی جز خدا در آن مورد پرستش قرار میگیرد …. بدین ترتیب، باید تمامی جوامع کنونی روی زمین را در قلمرو جوامع جاهلی قرار دهیم» بهطور خلاصه به گمان قطب، جهانی که ما در آن زندگی میکنیم به طور کامل جاهلی است، مصر، منطقه خاورمیانه و بهطور کلی جهان. جاهلیت براساس اصل مخالفت باحکومت خداوند بر روی زمین و ویژگیهای مهم حاکمیت خدایی استوار است. جاهلیت انسان را به جای خداوند حاکمیت دانسته و بعضی از انسانها را خدای انسانهای دیگر قرار میدهد. البته بودند کسانی که کوشیدند گفتههای سید قطب را به نگرش معتدلانه و اصلاح طلبانه نزدیک کنند. مثلاًبرادر سید قطب درنامه ای کوشید نگرش افراطی به نوشته قطب را تعدیل کند و ادعا کرد که برادرش به وی گفته است که هدف وی وضع قانون نیست بلکه آموزش پیام اسلام است که جزخدای یکتا خدایی نیست.
۲ – عبودیت:
واژه عبودیت هدفی است که سیدقطب به دنبال آن است مصداق عبودیت جامعه ای است که جاهلی نیست و جاهلیت الگوی رفتاری آن نمیباشد ….
اما عبودیت یعنی چه؟ گفته میشود که سیدقطب عبودیت را تحت تاًثیر افکارابوالعلاء مودودی رهبر و بنیادگذار جماعت اسلامی در پاکستان ارائه نموده است. بر اساس تحلیل مودودی و سپس تفسیر خودش، سیدقطب جامعهی مبتنی بر عبودیت را جامعه ای میداند که تسلیم مطلق به اصل است: اعتقاد راستین به اسلام، با تسلیم مطلق در برابر اراده و قاهریت خداوند آغاز میگردد. «جامعه اسلامی، جامعه ای است که اسلام درآن بهکاررفته است. اسلام یعنی ایمان، ستایش خداوند، قانون گذاری، سازمان اجتماعی، (تئوری) خلقت و (شیوه) رفتار». عبودیت مفهومی فراگیر و تمامیت گرا است. از یک سو باید در همه جوانب تسلیم اراده خداوند بوده و از سوی دیکر با تمامی، آنها را به اجرا گذارد.
۳ – حاکمیت الهی:
جامعهی مطلوبی که ویژگیهای آن ارائه شد تحقق نخواهد یافت، مگر اینکه حاکمیت الهی به طورکامل تحقق یابد. به زعم سیدقطب چگونگی تحقق این حاکمیت در دو مرحله انجام میشود: در مرحله اول، باید گروهی که وی آنها را پیشتازان امت مینامد به وجود آیند و زندگی ای جدا از وضعیت جاهلیت برای خود به وجودآورد و سپس از طریق جهاد که تا ابد ادامه دارد در پی تبدیل جامعه جاهلی به جامعهی دارای عبودیت باشند. حاکمیت الهی از طریق روی آوردن به قرآن به دست میآید. بدین ترتیب «نخستین وظیفهی ما ایجاد تحول در جامعه و تغییر دادن واقعیت جاهلی از راًس تا پایه است…. برای آغاز کار، بایداز دست جامعه جاهلی خلاص شویم»
ب. مسلمانان اصلاح گرا:
در حالیکه اسلامیان مبارز به قضاوت و اقدام دست میزنند، گروهی دیگر از فعالان اجتماعی در عرصه اندیشه اسلام گرایی هستند که به صراحت اعلام میدارند که کار آنها باید دعوت باشد و نه قضاوت. همانطورکه عنوان کتاب- دعوت کنندگان و نه قضاوت کنندگان نشان میدهد طرفداران این نحوهی نگرش معتقدند که هیچ فردی نمیتواند در مورد اشخاص دیگر به قضاوت بنشیند و به طریق اولی، قضاوت جمعی و درباره جامعه به مراتب مشکلتر است، قضاوت تنها در دست خــــداست. آنچه انـــــسان میتواند انجام دهد دعوت است و تشویق دیگران را به روی آوردن به تعلیمات الهی. جناح اسلام اصلاح گر، بیشتر بر روشهای تبلیغاتی و دعوت تاًکید دارد، همان روشهایی که فرج با چنان صراحت رد میکرد. این گروه موفقیت را در تحت تاًثیر قرار دادن تحولات و تعدیل و اصلاح از درون میدانند به نظر آنها راه حل مطلوب هجرت و یا ترور نیست. نکته جالب توجهی که در مورد اسلام گرایی جدید باید در نظر گرفت اینکه هر دو گروه، اسلام مبارز و اسلام اصلاح گرا، وضع موجود نظامهای سیاسی در جوامع عرب را مطلوب نمیدانند و اختلافشان در نحوه تحقق جامعه مطلوب است.
قسمت سوم – عرب گرایی جدید:
فؤاد عجمی، مشاهده گر تیزبین جهان عرب، درمقاله ای در اواخر دههی ۷۰ از پایان اندیشه اتحاد عربی یاد میکند، پس ازمرگ ناصر، شکست عرب گرایی از واضحات بود. چند عامل مهم بعداز جنگ و بعد از مرگ ناصر در سال ۱۹۷۰، بر بی اعتبار کردن اندیشه عرب گرایی تاًثیر گذاشت. اولین و مهمترین واقعهی بروز ناسیونالیسم فلسطینی بود که بدان اشاره کردیم. دومین واقعه تاًکید جورج حبش بر انقلاب اجتماعی به جای استقلال قوم عرب بود. سومین واقعه، ناتوان شدن احزاب بعث بود که دیگر بر آزادی کلی قوم عرب تاًکید نمیکردند و در واقع به صورت یک حزب ملی عمل میکردند.
الف. عرب گرایی صدام حسین:
علنیترین مصداق عرب گرایی از بعد جنگ شش روزهی ۱۹۶۷، احساسات طرفداری از صدام حسین به عنوان قهرمان عرب گرایی در دو جنگ وی علیه دو همسایهاش ایران و کویت بود. عراق پس از امضای موافقت نامه کمپ دیوید توسط مصر از فرصت بهره گرفت تا خود را قهرمان و رهبر جهان عرب قلمداد کند. با انقلاب اسلامی در ایران، صدام حسین خود را نه فقط مدافع کشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس اعلام کرد بلکه خود را مدافع ایرانیان عرب زبان استان خوزستان نیز نشان داد. حتی بیش از این خود را رهبر «انقلاب عرب» خطاب کردو به طور رسمی اعلام نمود وظیفهاش انقلاب عرب و ایجاد تغییرات کیفی در تمام ابعاد اجتماع است. آنچه این نگرش به صدام حسین را جدی تر نمود حمله عراق به کویت بود. حکومت صدام برای غرب وحشتناک بوده است. برای مردم عادی عرب به ویژه کسانی که درعراق زندگی میکردند الگوی رفتاری خودکامه و رفتار بی رحمانه با مخالفین غیرعادی نبود البته در ضمن این اعراب حکومت صدام را الگویی برای حکومت نمیخواستند بلکه با وی از طریق نحوهی برخوردش با اسرائیل و امپریالیسم غرب ارتباط برقرار مینمود.
ب. همگرایی در جهان عرب:
صورت تازه ای از افزایش عرب گرایی در قالب سازوکارهای ارتباطی مردمان عرب بروز نموده است. سازمانهای متعددی خواه اقتصادی و یا غیراقتصادی در جهت بالابردن رفاه مادی جهان عرب ایجاد گردیده است. مثلاًصندوق ویژه که توسط کشورهای عربی تولید کننده نفت ایجاد شد و صندوق عرب برای توسعه اقتصادی و سیاسی زمینههای تازه ای برای همکاری چند جانبه فراهم آورده است. از طرفی افزایش ارتباطات خواه فیزیکی مانند جادهها و وسایل حمل و نقل عمومی و بالاًخره ارتباط غیر فیزیکی مانند شبکههای رادیویی و رسانههای گروهی موجب رفت و آمد و تبادل ارتباطات به صورت وسیعی شده است. در عین حال همین ارتباطات بیشتر موجب آگاه شدن به اختلافات و تفاوت حقوق شهروندی در مرزهای جغرافیایی بیش ازبیست دولت مستقل عربی نیز شده است. پیش از آنکه عرب گرایی و اتحادعربی را تقویت کرده باشد بیشتر در جهت وفاداری سرزمینی و مملکتی بیشتر تاًثیر گذارده است.
پ. فلسطین گرایی:
در ماده اول اساس نامه ملی فلسطینیهای هویت مردم فلسطین به طور صریح به عنوان جزئی از وطن عرب تلقی گـــردیده است
«فلسطین، وطن مردم عرب فلسطینی است این منطقه جزء جدانشدنی ازوطن عرب است و فلسطینیها یک جزء اندامواره از ملت عرب هستند» آنچه در اینجا مورد نظر است این است که رابطه فلسطین با اتحاد عرب درسطح کلان جهان عرب یک رابطهی دوجانبه بود. از یک سو همانطور که در ماده نقل شده دیدیم فلسطینیها با صراحت بر تعلق خود بر ملت ازآن مقبولیت اخذ میکنند، ولی از سوی دیگر خود به نماد قومیت عرب مبدل گردیدهاند. از این پس مقولهی مهمی که اکثر کشورها در مواقع لزوم از آن استفاده میکنند قومیت عرب در قالب سرنوشت فلسطینیها است.
فصل پنجم: جمع بندی و نتیجه گیری
از ابتدای ورود غربیان منطقه خاورمیانه عربی، مراحل متعددی از نگرش اندیشگی پشت سر گذاشته شده است
در ابتدای قرن←نوگرایی –←پس از مدتی قوم گرایی، بعد عرب گرایی
درچند دهه گذشته، ناصریسم و بعثیسم و حالا پارادایم غالب، اسلام گرایی است.
راستی نسل آینده راجع به چه چیزی صحبت خواهد کرد؟
پرشش؟ در دو دهه آینده از کدام جریان فکری صحبت خواهیم کرد؟ باید بدین صورت اصلاح نمود که کدام نحلههای فکری جاری در کشورهای جهان سوم و به ویژه در جهان عرب، توانایی بالقوه را برای بازیگر شدن در صحنه تمدن سازی تازه جهانی دارند؟ کدام یک به جای تقابل با الگوهای دیگر و کوشش در اثبات عدم حقانیت آنها به دنبال ارائه الگوهای بدیل خویشاند؟
اگر پاسخ به این پرسشها به سادگی یافت شود، آن وقت شناختن بازیگران دهههای آینده که موجب میشوند مباحث اندیشگی پیرامون نظرات و مواضع آنها سازمان بگیرد، میسر خواهد شد. ظاهر قضیه این است که، نحله دولت سازی و تمدن مداری از کارآمدی نسبی برخوردار است و میکوشد مقبولیت و مشروعیت کسب کند. نحله اسلام گرایی از مقبولیت و مشروعیت برخوردار است و به دنبال یافتن راههایی برای کارآمدی است.
اینک کدام یک زودتر به هدف خواهند رسید؟ نمیتوان بهسادگی پیش بینی کرد. باید صبر کرد و دید کدام یک پاسخهای این چالش را آسانترخواهند داد؟
اختصاصی وبسایت جهانسوم
+ استاد ناظر: دکتر امیر دبیریمهر
+ تهیه و تنظیم: زهرا جهانتیغ، صفیه ثوری، وحیده سراوانی غیور
+ ویراستاری و انتشار: علی فتحی