اسلایدر / مهمترین مطالب
کاربرد نظریات سیاسی در قرن بیستم ( بخش پنجم و پایانی )
جلسه ششم تاریخ ۰۶/۰۳/۹۵
در این جلسه نظریه عدالت جان راولز را بررسی می کنیم
جان راولز را شاید بتوان یکی از بزرگترین نظریه پردازان فلسفه سیاسی قرن بیستم نامید .
دو کتاب او به نام عدالت و لیبرالیسم سیاسی است ، عدالت در سال ۱۹۷۱ و دومی در سال ۱۹۹۳ چاپ گردید اما از ایشان در ایران کتابی منتشر شده به نام عدالت به مثابه انصاف که توصیه می شود این کتاب را دانشجویان گرامی در کتابخانه خود داشته باشند .
اگر بخواهیم اندیشه های راولز را در مورد عدالت که در طول تاریخ در مورد آن بحث شده است بحث کنیم می بینیم که او چقدر با قوت و دقت و پیچیدگی در این مورد بحث می کند اما در کشور ما چقدر سطحی و صوری در مورد آن بحث شده است و سیاسیون از گذشته چه بلایی سر این واژه و مفهوم آورده اند .
می بینیم که راولز چقدر با تعهد در باب عدالت سخن می گوید اما در کشور ما چقدر شعاری و و چقدر بی تاثیر در مورد این مفهوم سخن گفته میشود .
راولز متولد سال ۱۹۲۱ بود یعنی ۹۵ سال قبل ، از افتخارات او این بس که استاد سه دانشگاه معتبر دنیا بود سه دانشگاه معتبر دنیا صاحب کرسی فلسفه سیاسی بود . یعنی دانشگاه های M.I.T ، هاروارد و پریسنتون که این سه دانشگاه جز بهترین دانشگاه های جهان است واساتید و دانشجویان آن نیز هم از برجسته ترین اساتید و دانشجویان هستند .
گفته شد مسئله اصلی راولز عدالت است .
او می خواهد دموکراسی لیبرال ، اقتصاد بازار و دولت رفاه را باهم تلفیق کند . عدالت در مرکز قرار می گیرد ، دموکراسی لیبرال می شود وجه سیاسی ، اقتصاد بازار می شود وجه اقتصادی ، دولت رفاه می شود وجه اجتماعی .
راولز در اینچنین چهارچوبی می خواهد مفهوم عدالت را روشن کند ، سنتزی پارادوکسیکال که به شدت انتذاعی است یعنی تلفیق این سه تا مشکل بنظر می رسد .
جان راولز دلمشغول مفهومی است یعنی عدالت که هایک آنرا سراب می دانست مفهومی که هایک پیگیری آنرا نابودی آزادی می دانست . اما جان راولز در مقابل هایک قرار می گیرد و می خواهد سعی کند نظریه ای از عدالت ارائه بدهد که دموکراسی لیبرال هم در آن قرار بگیرد و آزادی خواهی اش حفظ شود .
عدالت از نظر او فضیلتی است که نظامهای اجتماعی زمانی از خود ظهور می دهند که قادر باشند برخی مسائل را که راولز آنها را مسائل عدالت می نامد به طریق صحیحی حل کند
در جمله فوق مسائل عدالت از اهمیت خاصی برخوردار است
مسائل عدالت یک مفهوم پیچیده است باید ببینیم این مفهوم چیست .
باید توجه داشت در بین این متفکرانی که بحث شد سختترین نظریه مربوط به جان راولز است نه اینکه راولز پیچیده سخن می گفته بلکه فکر او بسیار پیچیده بوده است
به نظر راولز عدالت این است که اعضای جامعه منافع مشترکی دارند مانند پاکیزگی آب و هوا یا محیط زیست ، همچنین تضادهای مشترک هم دارند برای مثال : ما دوست نداریم اتومبیل مان خراب شود اما مکانیک دوست دارد اتومبیل ما خراب شود اما در بین این تضاد منافع ما و مکانیک منفعت مشترک هم هست او اتومبیل ما را تعمیر می کند و هزینه دریافت می کند ما هم اتومبیل مان تعمیر میشود و به کارهایمان می رسیم در این مورد مثالهای زیادی می توان زد .
در چنین شرایطی همه سعی می کنند سود بیشتری بدست بیاورند از همکاریها و برای این هدف یعنی کسب سود بیشتر؛ تلاش میکنند قواعد را طوری تنظیم کنند که سود بیشترشان تضمین گردد
عدالت زمانی حاصل می شود که به توزیع درست سود و مسئولیت در همیاری اجتماعی برسیم یعنی تناسب بین حقوق و تکالیف .
مقدمه دوم این است که نظریه عدالت جان راولز در ذیل نظریه های قرارداد اجتماعی است سه اندیشمند اصحاب قرارداد اجتماعی عبارتند از : روسو، هابز و جان لاک هستند .
قرارداد اجتماعی در صدد حل مسئله تکلیف سیاسی بود و اینکه اقتدار سیاسی چه توجیهی دارد .
وجه مشترک این سه اندیشمند : هابز ،روسو ، لاک این بود در مورد قرارداد اجتماعی برای اینکه بتوانند بحث شان را به جلو ببرند از یک وضعیت طبیعی سخن می گفتند و می گفتند : قبل از اینکه یک اقتدار سیاسی شکل بگیرد یک وضع طبیعی در جامعه وجود دارد .
آن وضع طبیعی چگونه است؟
در وضعیت طبیعی اقتدار سیاسی وجود ندارد معلوم نیست چه کسی حاکم است چه کسی محکوم است وضعیت طبیعی که فلاسفه می گویند این است .در وضعیت طبیعی حاکمیت وجود ندارد ، همه در کنار هم بصورت برابر زندگی می کنند برای مثال : اگر شما چند اردک را درون حوض بریزید وضعیت طبیعی دارند آنها لیدر یا رهبر ندارند ، بشر هم در گذشته های دور همین وضعیت را داشته است
.حیوانات هم وضع طبیعی دارند اما چون از یک قواعد غریزی تبعیت می کنند وضع طبیعی مخل آسایششان نیست و زندگی خوبی هم دارند .
این جهان تشکیل شده از : نباتات ؛ جمادات ، حیوانات و انسانها که انسانها در این بین قدرت تصمیم گیری دارند اما سایر موجودات این عالم بر خلاف قاعده و غریزه خود عمل نمی کنند این انسان است و در قرآن هم به آن اشاره شده که انسان دارای آزادی است . بواسطه این آزادی انسان مدارج روحی بالایی را کسب می کند مانند حضرت رسول اکرم(ص) یا اولیای بزرگ تاریخ و در مقابل برخی بواسطه آزادی کارهایی می کنند پستتر از حیوانات می شوند .
در وضع طبیعی حیوانات باهم مشکلی ندارند این انسان بود که در وضع طبیعی نمی توانست زندگی کندزیرا خوی تجاوز و تعدی از قواعد و هنجارها در انسان وجود دارد و مجبور شد قرارداد اجتماعی درست کند یعنی حکومت شکل بگیرد و کسانی بتوانند ذیل حکومت زندگی کنند .
این نظریه قرارداد اجتماعی است هابز و لاک می گفتند : ما بخشی از آزادایمان را به حکومت می دهیم تا امنیت را بدست بیاوریم
برای مثال امنیت ایران خودمان را مثال می زنیم حدود صد سال پیش راهزنی و نا امنی در ایران بیداد می کرد . به روایتی مجلس شورای ملی در مشروطه مبتنی بر ضرورت برقراری عدالت و امنیت امنیت شکل گرفت .روی کار آمدن رضا خان برای تامین امنیت بود که مردم خواستار آن بودند .
در همین دوره جمهوری اسلامی این همه نهاد های مختلف امنیتی برای ایجاد امنیت است .امنیت اولین خواسته بشریت است .
در اینجا قرارداد اجتماعی می گوید ما مقداری از آزادی خود را از دست می دهیم تا نعمت بزرگتری را بدست بیاوریم آنهم امنیت است اما تاکید می کند که مقدار کمی از آزادی خودمان را از دست می دهیم تا امنیت را برقرار کنیم وگرنه سلب ازادی به بهای امنیت نقض غرض است . آزادی را قانون محدود می کند و دولت هم مجری قانون است .
مالیات پرداخت می کنیم تا دولت شکل بگیرد و قوانین را اجرا کند .همه این موارد زمانی تحقق پیدا می کند که اقتدار سیاسی وجود داشته باشد یعنی یک نفر یا نهاد حقوقی وجود داشته باشد که صلاحیت صحبت کردن و تصمیم گیری را داشته باشد که بقیه به حرفهای او عمل کنند برای مثال چه کسی تعیین کرده که عبور از چراغ قرمز نباید صورت بگیرد ، اگر هم کسی مرتکب این خلاف شد باید جریمه شود چه کسی جریمه میکند ؟ پلیس ، پلیس هم از کجا مشروعیت دارد؟ از حاکمیت .در قرارداد اجتماعی این موضوع مطرح می شود که افراد مشکلات خود را با توافق بر سر استقرار تاسیس نهاد دولت بعنوان صاحب اقتدار سیاسی و تبعیت از اقتدار سیاسی حل کنند که این توافق همان قرارداد اجتماعی است .
راولز برای اصول عدالت نیز قرارداد اجتماعی را نیز توصیه می کند یعنی جان راولز را نیز میتوان جز افراد قرارداد اجتماعی به حساب آورد اما در قرن بیست و اینکه آنچه در شرایط مناسب مورد توافق همه افراد ذینفع باشد ملاک و معیار مسلم عدالت است .
اما مسئله به این سادگی نیست زیرا مردم در شرایط عادی به توافق نمی رسند اگر هم برسند این توافق تحت تاثیر مهارت آنها در چانه زنی است
برای مثال معاملاتی است که ما انجام می دهیم ، معامله زمانی صورت می گیرد که هردو طرف فکر می کنند که سود می برند وهمان منافع مشترک مطرح میشود
برای مثال شما اتومبیل دارید می خواهید بفروشید من هم نیاز به اتومبیل دارم شما نیاز به پول دارید من هم نیاز به اتومبیل دارم این دو نیاز مشترک ما را به سوی یک معامله سوق می دهد که نفع مشترک من و شماست .اما همیشه هردو نفر سود نمی برند زیرا این بستگی به قدرت چانه زنی دارد کسی که قواعد را بلد باشد سود میبرد برای مثال همین معامله اتومبیل را در نظر می گیریم فروشنده ای که در روز چندین اتومبیل معامله می کند با کسی که در طول عمرش هم دو یا سه اتومبیل معامله نکرده معلوم است که تحت تاثیر تعریف و تمجیدهای فروشنده قرار می گیرد و اتومبیل را گرانتر می خرد اینجا فروشنده قواعد را بلد است و خریدار نیز قدرت چانه زنی زیادی ندارد بهمین خاطر متضرر می شود .
در اینجا راولز نتیجه می گیرد که صرف منافع مشترک و تامین منافع مشترک ضامن عدالت نیست بنابراین هر توافقی احتمالا پیشبینی ناپذیر خواهد بود چون انعکاس قدرت نابرابر در چانه زنی است و این نا عادلانه است
این نکته بسیار مهمی بود که راولز کشف کرده بود و قبل از او کسی آنرا کشف نکرده بود یا حد اقل اگر کشف کرده بودند آنرا تئوریزه نکرده بودند
به نظر راولز برخلاف اصحاب قرارداد اجتماعی که برمنافع مشترک تاکید می کردند مسئله عدالت را منافع متضاد ایجاد می کند . این نکته مهمی است اگر چه پیچیده است .راولز می گوید وضعیت طبیعی یا وضع نخستین – که منظور راولز بجای وضع طبیعی اصحاب قرارداد اجتماعی وضع نخستین را نام می برد ، – وضع طبیعی راولز کاملا ذهنی است تا بتواند تئوری عدالتش را بیان کند در حالی که وضع طبیعی اصحاب قرارداد اجتماعی واقعی است در حالی که قرارداد راولز خیالی است .
اگر بخواهیم اصحاب قرارداد اجتماعی را تقسیم بندی کنید روسو ، لاک و هابز جز اصحاب قرارداد اجتماعی کلاسیک هستند و اما یک قرارداد اجتماعی جدید داریم که راولز به آن میگوید وضع نخستین این وضع نخستین تحلیلی و ذهنی است در این وضع طرفهای خیالی قرارداد در وضعیت بیطرفی متقابل هستند .
بیطرفی یعنی چه؟
یعنی دلبسته صرفا بیشینه کردن توانایی خود یا زیاد کردن برای تعقیب اهداف خود هستند و شرایط مقدور شدن اهداف خود را میدانند .
راولز مفهوم حجاب جهل را طرح می کند ، در این وضعیت همه طرفهای قرارداد کاملا در وضعیت حجاب جهل قرار دارند و از هر ویژگی که آنها را از سایر افراد شرکت کننده در قرارداد متمایز می کند بی خبر هستند .
برای حجاب جهل می توان ایام کودکی را نام برد که کودک هرچه بزرگتر می شود حجاب جهل آن نیز کمتر می شود . تا جایی که حجاب جهل او گم می شود و او نیز مثل بقیه محاسبه گر و دارای قدرت چانه زنی میشود .
راولز تاکید می کند در شرایط منافع مشترک عدالت تحقق پیدا نمی کند چون انسان افزایش نفع خود و کاهش نفع دیگران را می فهمد و در اینجا عدالت محقق نمی شود .
او معتقد است که در وضعیت حجاب جهل عدالت محقق می شود انسانها نباید چیری را بدانند وقتی که دارند قواعد اجتماعی را تنظیم می کنند .
با این ابتکار حجاب جهل دو مشکل بطور همزمان حل می شود .
اولا هر زمینه ای برای عدم توافق میان طرفهای عقلانی و سودجوی قرارداد از میان می رود .کسی برای خود سودی متصور نیست که توافق نکند
ثانیا رابطه بین طرفهای قرارداد با یکدیگر منصفانه می شود در واقع هیچ یک از آنها نخواهد دانست که چه چیزی ممکن است در چانه زنی امتیازی برایشان نسبت به دیگران باشد بنابراین ممکن است چانه زنی پیش نیاید و کسی هم از امتیاز چانه زنی استفاده نکند . ثانیا طرفهای قرارداد از هرگونه دلیل منطقی برای پیشنهاد یا حمایت از اصول تنظیم کننده ای که در جهت منافع خودشان باشد محروم خواهند بود در وضعیت حجاب جهل از آنها خواسته می شود که بر سر اصول آن توافق کنند بنابراین هیچکس نمی تواند به سادگی بگوید او و دوستانش باید همه منافع را از آن خود کنند .
حجاب جهل سبب می شود همه شرکت کنندگان در قرارداد مساوی و عین هم باشند در واقع حجاب جهل نوعی بیطرفی را ایجاب و تحمیل می کند بنابراین اصولی که اشخاص عاقل سودجو (این صفت مشترک همه انسانها است و برداشت منفی از آن نباید شود ) و در پس حجاب جهل برای سامان دادن به توزیع منافع اجتماعی در میان خودشان مورد توافق قرار می دهند اصول عدالت است طرفهای قرارداد هم از صفات خود که به قدرت چانه زنی آنها می افزاید بیخبرند و هم درکی از خیر و شر ندارند از اهداف و مقاصد زندگی هم بیخبرند حسود هم نیستند .حسود نیستند یعنی از خوش اقبالی دیگران نا شاد نیستند در حجاب جهل افراد صرفا به بخت واقبال و ثروت خود علاقه مند هستند و بر بخت و اقبال خوش و یا ناخوش دیگران نه آنها را شاد می کند نه غمگین .
جناب راولز از این فرضهای حد اقلی امیدوار است نتایج حداکثری بگیرد .
باید توجه کنیم که مخاطب او کسانی هستند که در فرهنگ سیاسی دموکراتیک زندگی می کنند و بنابراین این مفاهیم بشدت نسبی است .
این نظریه برای افراد آزاد و برابر بیان شده است ، آزاد و برابر خیلی این دو واژه مهم است . و عدالت آن چیزی است که اشخاص آزاد و برابر بر سر آن توافق می کنند یا چیزی است که که اشخاصی که در شرایط برابر قرار گرفته اند آزادانه برسرش توافق کنند .
برای فهم بیشتر این مطلب مثالی می زنیم در نظر بگیرید شما و همکارانتان می خواهید وارد یک پروژه سرمایه گذاری شوید دو وضعیت را تصور کنید یک ساختمان ساخته شده با پاساژوو مغازه واحدهای شصت متری ، نود متری ، صد وبیست متری پارکینگدار ، بدون پارکینگ… این یک پروژه است و شما می خواهید این را بخرید و تقسیم کنید .
در اینجا راولز معتقد است که منافع متضاد مطرح می شود و در این وضعیت چه کسی می برد ؟
کسی در اینجا برنده است که قدرت چانه زنی یا مذاکره بیشتری داشته باشد و در اینجا شرایط عادلانه نخواهد شد کسی که قدرت چانه زنی کمتری داشته بدترین واحد به او می رسد که کوچکتر هم هست و هم گرانتر هم می خرد اما کسی که قدرت چانه زنی بیشتری دارد بهترین واحد را می خرد با کمترین قیمت . در اینجا قرار بود ما همه با هم شریک بشویم شرایط هم نابرابر است بعضیها پول کمتر دارند بعضیها پول بیشتر دارند . این تئوری راولز است
راولز می گوید شما اگر می خواهید شرایط عادلانه داشته باشید بروید یک زمین بایر بخرید همه هم با سهم مشترک این عادلانه تر خواهد بود در اینجا با اینکه سهم همه برابر است باز هم قدرت چانه زنی می آید وسط باز هم شرایط نابرابر می آید وسط یکی می گوید من سه سهم می خواهم در مرحله ساخت باز شرایط عوض می شود یکی از این افراد می فهمد که تجاری سودش در این منطقه بیشتر است تقاضای تجاری می کند در جایی دیگر مسکونی بهتر است باز تقاضای مسکونی بیشتر می شود ، یکی درخواست طبقات بالا را میکند یکی تقاضای طبقات پایین را دارد باز هم شرایط چانه زنی عوض خواهد شد .
در این مثال در مرحله اول شرایط باز برابر و آزادتر بود یعنی آدمها آزادترند در انتخاب .
در تنظیم قواعد اجتماعی و ساختارهای اجتماعی هم راولز می گوید باید در همچنین وضعیتی قرار بگیریم تا بتوانیم تا بتوانیم عدالت را تحقق ببخشیم ، نه در وضعیت آن خانه ساخته شده چون هرکاری بکنیم عده ای سرشان کلاه می رود
حجاب جهل بدین معناست شخص چون نمی داند وجه تمایز او از دیگران چیست .
جمله بالا مهم است باید بخاطر سپرده شود .به عبارت دیگر نابرابری عادلانه است اگر صرفا و اگر به نفع همه کس باشد .
برای روشن شدن مطلب باز به یک مثال بسنده می کنیم همان ساختمانی که در مثال بالا را زدیم در نظر بگیرید اگر هنگام توزیع یکی بگوید من بچه زیاد دارم ، یکی بگوید من مهمان زیاد دارم … و هرکدام برای واحد بزرگتر چانه زنی کنند این باعث اینها مواردی است که اختلاف ایجاد می کند در اینجا همه فرض را بر این بگیرند که همه شهروند هستند در این صورت راحت تر تصمیم می گیرند .
در مثال بالا اگر اعلام کنیم که اگر کسی اعتراض کرد کلا حذف می شود در اینجا کسی معترض نمی شود از ترس حذف شدن اگر اعلام شود که اینها بر اساس قرعه کشی تقسیم می شود دیگر کسی از ترس اینکه حتی یک واحد هم به او نمی رسد سکوت می کند و به این وضعیت رضایت می دهد ، مثلا درآمد و ثروت برابر به معنای صرف نظر کردن از انگیزه های اقتصادی بازار است و منجر به کاهش فوق العاده ثروت همگانی می شود .
این شعار سوسیالیستها که می گویند : هرکس به مقدار نیازش ، این رقابت را در جامعه از بین می برد ، خلاقیت را در جامعه از بین می برد .
هرکس به اندازه استعداد و استحقاق اش این درست است بنابراین هر میزانی از برابری ثروت میتواند از نظر اقتصادی بیش از آن حالت برابری ثروت برای همگان سودمند باشد اینها آن نتایج حداکثری هستند ..
سوال مهمی که اینجا مطرح می شود این است که کدام وضعیت بهتر است توزیع عادلانه ثروت و یا توزیع ناعادلانه ثروت ؟
ذهن ساده اندیش سریعا گزینه اول را انتخاب می کند و می گوید به به همه باهم برابر، همه در حد نیاز . این نظریه ای بود که بیش از هفتاد سال نیمی از جهان را فریفت میلیونها انسان در این راه جان دادند . اما راولز می خواهد بر اساس تئوری عدالت به این موضوع پاسخ دهد
اگر توزیع برابر ثروت باشد چه پیامدی دارد ؟اگر توزیع نابرابر ثروت باشد چه پیامدی دارد ؟
او می گوید اگر توزیع برابر ثروت باشد انگیزه تولید ثروت از بین می رود ، نفی انگیزه ثروت .برای مثال اگر کسی در شبانه روز ۱۲ ساعت کار کند و کسی اصلا کار نکند و در پایان ماه دستمزد کسی که ۱۲ ساعت کار کرده با کسی که اصلا کار نکرده را با هم نصف کنند در اینجا انگیزه کار و تولید ثروت از بین می رود
اما اگر توزیع نابرابر ثروت باشد رقابت ایجاد می شود در اینجا راولز می خواهد بگوید این وضعیت عادلانه تر است چطور؟ صرف اینکه ثروت بیشتر تولید بشود این به عدالت بیشتر کمک می کند.
اما اینچنین نابرابری زیادی عادلانه نیست در اینجا او تخصیص می زند به تئوریش و می گوید : این درست است که توزیع نابرابری ثروت عادلانه است اما نه به شکل افسار گریخته باید دید چه مقدار از تفاوت بین فقیر و ثروتمند عادلانه است .
این جمله فوق خیلی مهم است.پاسخ راولز این است که باید این تفاوت در کلیت خود به نفع دو طبقه باشد یعنی در دراز مدت باید انتقال کامل ثروت از ثروتمندان به فقرا محال باشد ، یعنی به سمت توزیع برابر ثروت نروید در دراز مدت هرچند در کوتاه مدت مانعی نیست که این انتقال صورت بگیرد بگونه این که فاصله فقر و غنا کاهش یابد .
میزان نابرابری ، امید موفقیت اقتصادی طبقه فقیر را بهینه و بیشینه می کند ، نابرابری عادلانه است اگر منافع طبقه فقیر را بیشتر کند بنابراین توزیع نابرابر همه منافع عادلانه است اگر به سود همه باشد و منافع نا برخوردارترین طبقه را بیشینه کند این مفهوم عام عدالت است .
او می گوید توزیع نابرابر ثروت عادلانه تر است چون امکان رقابت ایجاد می کند امید در فقرا ایجاد می کند تا وضعیتشان بهبود ببخشند و او معتقد است که ما باید این نابرابری را تا حدی بپذیریم چون هرچه ثروتمندان ثروتمندتر بشوند سرریز ثروت آنان باعث بهبود زندگی فقرا خواهد بود و برعکس اگر ثروتمندان ثروت مندتر نشوند فقرا در همان وضعیت گذشته خود باقی خواهند ماند . مثال ساده آن این است که شما باید فرد ثروتمندی داشته باشید تا رستوران خوبی داشته باشید که فرد برخوردار غذای خوب بخورد و هنگامی که می آید بیرون یک انعامی به گارسون بدهد یک انعام هم به کسی که در درب خروجی درب اتومبیلش را برای او باز میکند اگر ثروتمند نباشد آن فرد فقیر از همان انعام محروم می شود
در جامعه امریکا نظریه راولز از سوی مردم پذیرفته شده و به ثروتمندان اعتراضی نمی کنند .
این یک روی سکه است این در حالی است که ثروت با تلاش ، قانونی و با نیت خیر اجتماعی تولید میشود . در همان جوامع غربی که که مبتنی بر قرارداد اجتماعی این سه نفر شکل گرفته قرارداد اجتماعی کاملا محکم است . قانون ، حاکمیت ، اقتدار کار به پیش می رود .
اما روی دیگر سکه که راولز به آن توجه دارد و اشاره کرده باید یک حداقل هایی باشد تا وضعیت نابرابر عادلانه باشد یعنی وقتی شما اتومبیل چند صد میلیونی سوار می شوید سایرین بتوانند اتومبیل چند ده میلیونی سوار شوند و اگر این هم نبود تاکسی مناسب یا اتوبوس مناسبی باشد که سایرین از آن بتوانند از آن استفاده کنند تا اینجا راولز این مسائل را عادلانه می بیند اما زمانی که شما اتومبیل گرانقیمت سوار هستید و بقیه حتی نمیتوانند اتوبوس سوار شوند دیگر راولز از این وضعیت دفاع نمی کند او می گوید این تئوری من برای اینچنین جوامعی جوابگو نیست در مثالی دیگر میتوان گفت : کسی که در یک وعده غذایی خود صدف و میگو می خورد که هزینه اش ۲۵۰ هزار تومان می شود اشکالی ندارد اما در این کشور نباید کسی گرسنه بماند و حداقلی برای خوردن باید داشته باشد.
او معتقد است که تئوری او برای کشورهای پیشرفته است نه کشورهای عقب مانده با این تئوری دیگر کسی به ثروتمندان حسادت نمی کند .
حالا گریزی به جامعه خودمان بزنیم در جامعه ما از عدالت تعریف نادرستی شده است ما عدالت را توزیع برابر ثروت می دانیم این نگاه ما در بخشهایی درست است زیرا قواعد اجتماعی ما هم تا حدودی کامل نیست ، در کشور ما پدیده نوکیسگی داریم پول از راه حرام در آوردن داریم ، حق ضایع کردن داریم ، پول از راه خلاف درآوردن داریم چون این موارد را در کشور داریم نگاه ما به ثروت منفی است.
نگاه راولز این است که دولت باید در ابتدا باید دولت رفاه باشد یعنی وظیفه دارد که حداقلهایی را برای افراد جامعه فراهم کند
دوم کاهش حس نابرابری راولز .زیبایی نظریه اش اینجاست که شما را منطقا نسبت به وجود نابرابری و ضرورت نابرابری قانع می کند این امر جامعه را آرام می کند البته منظور جامعه ای است که دارای حداقلهای زندگی هستند .
در دین مبین ما هم به این امر اشاره شده برای مثال حضرت امیر برای کودکان خود کفش و لباس فاخر نمی خریدند روزی حضرت فاطمه به ایشان نقدی کردند در پاسخ ایشان فرمودند اگر ما نمی توانیم نابرابری ثروت را در جامعه حل کنیم ، اگر نمی توانیم مشکل فقرا را حل کنیم کاری نکنیم اینها نتوانند فقر را تحمل کنند بگذارید تا فرزندان من با حداقل امکانات در جامعه باشند که آنهایی که ندارند بتوانند تحمل کنند .
عمق نگاه حضرت امیر به یک مسئله ساده ببینید چقدر قشنگ و نکته بین است .مفهوم خاص عدالت بر دو قسم است .
۱- هر شخصی باید حق برابر نسبت به گسترده ترین نظام جامع آزادیهای پایه ای برابر داشته باشند که با نظام مشابه آزادی برای همگان منافاتی نداشته باشد .
این اصل اول برای عدالت خاص است .
آزادی پایه ای یعنی آزادی سیاسی ، آزادی بیان ، آزادی مسکن ، آزادی اندیشه … صحبت راولز این است که نظریه های او در کشورهایی امکانپذیر است که موارد فوق الذکر در آن وجود داشته باشد .
۲- نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی باید چنان سامان یابند که هردوی آنها بیشترین نفع را برای نا برخوردارترین افراد داشته باشد برای مثال نذری که افراد برخوردار می دهند
۳- به مناصب و مشاغلی وصل باشند که در شرایط منصفانه و برابر از نظر فرصت به روی همه گشوده باشد .
راولز می گوید اگر امکان افزایش ثروت فقیرترین طبقه موکول به کاهش برخی از آزادیهای پایه ای باشد اقتضا نمی کند اینچنین باشد شما حق ندارید آزادیهای پایه ای را نقض بکنید به بهانه افزایش ثروت فقرا .
ظرایف نظرات راولز اینجاست و فقیرترین طبقه از افزایش ثروت خود به بهای از دست دادن آزادیهای پایه ایش منتفع نمی شود .این اهمیتی است که متفکران لیبرال دارند و آزادیشان را با هیچ چیز عوض نمی کنند در پشت آن فلسفه آزادی در تفکر غرب است .
انها معتقدند که آزادی جز وجودشان است و واقعا برای این تئوری خود از جانشان هم گذشته اند.
اما آخرین متفکر نوزیک است که نظریه ای دارد به نام کمینه یا دولت کوچک/
رابرت نوزیک (۲۰۰۲-۱۹۸۳) فیلسوف شهیر آمریکایی و استاد دانشگاه هاروارد بود. وی که بیش از همه با اولین کتاب خود «آنارشی، دولت، یوتوپیا» شناخته شده است، یکی از آزادیخواهان مطرح در اندیشه فلسفی محسوب میشود. البته وی به واسطه ذائقه متنوعش در فلسفه در حوزههای گوناگون از فلسفه سیاسی تا معرفتشناسی و متافیزیک دستی برده و در هریک از این عرصهها آثار مهم و تأثیرگذاری را خلق کرده است. آنچه در این مقاله روی آن تمرکز خواهیم کرد اندیشه سیاسی نوزیک است که معرف آن کتاب «آنارشی، دولت، یوتوپیا» است که نوزیک را در دسته نمایندگان اندیشه آزادیخواه یا لیبرتارین، که خواهان دولت حداقلی و بازار آزاد بدون محدودیت هستند، قرار میدهد
عمده نظر نوزیک این است که: هیچ مصلحتی بالاتر از آزادیهای فردی و حقوق افراد نیست و هیچ قاعده سیاسی و هیچ نظریه ای را نمی توان ارائه داد که این آزادیهای فردی را نقض کند به همین خاطر معتقد است هر دولتی غیر از دولت کمینه یا دولت کوچک آزادیهای انسان را سلب می کند .
قبل از هرچیز باید اشاره شود، بهصورت کلی، دفاع نوزیک از بازار آزاد و دولت حداقلی، دفاعی مبتنی بر کارایی و فایدهگرایی نیست، هرچند وی بازار آزاد و دولت حداقلی را کاراتر از هر ساختار و سامان دیگری میداند ولی دفاعش از این منظومه، دفاعی اخلاقی است. به این معنا که با پیش کشیدن اصول کانتیِ «تقدم حق بر خیر» و اینکه «افراد هدف هستند و نه وسیله»، یک دستگاه نظری را برمیسازد که براساس آن تعقیب هر هدفی، هر چقدر مطلوب و توأم با آرزوی شدید فردی یا اجتماعی باشد، باید تابع قیدهای اخلاقی مشخصی باشد که نوزیک آنها را «قیدهای جانبی اخلاق» مینامد، که بهزعم خودش از کانت به عاریت گرفته است.
این قیدها، مطلق هستند به این معنا که هرگونه پایمال کردن حقوق افراد را ممنوع میکنند. وی حتی با حمله به فایدهگرایان و دستگاه فکریشان، استدلال میکند که آسیب رسیدن به یک فرد را نمیتوان با هیچ دستاورد بزرگتری برای دیگران یا جامعه، جبران یا توجیه کرد. وی به صراحت میگوید که «قربانی کردن موجه برخی در راه برخی دیگر کاملاً بیمعناست» همین دفاع همه جانبه نوزیک از حقوق طبیعی فردی، سبب شده است تا او را از مدافعانِ متأخر و پرنفوذ اندیشه حقوق طبیعی و جان لاک بدانند.
نوزیک و رالز
کتاب معروف نوزیک که در ابتدا از آن نام برده شد، سه سال پس از کتاب معروف جان رالز، با نام «عدالت به مثابه انصاف» به چاپ رسید. از آنجایی که هر دو از استادان فلسفه دانشگاه هاروارد بودند به نظر میرسد کتاب نوزیک پاسخی به کتاب رالز باشد. او در کتاب خودش مفهوم «عدالت به مثابه استحقاق» را مطرح میکند و سعی میکند نشان دهد که نظریه رالز در باب عدالت دچار ایرادات زیربنایی و جدی است. از نظر نوزیک، هر نظریهای در باب عدالت باید نسبت به وضعیت نهایی بی طرف باشد. به این معنا که در پی تغییر وضعیت نهایی به دست آمده از یک شرایط و ساختار عادلانه نباشد. هرچند که این وضعیت نهایی، مطلوباش نباشد. در نتیجه، نوزیک با هر اصل یا شرایطی که سعی در کاهش نابرابری یا سامان دادن آن یا امثالهم داشته باشد، مخالف است. به عبارت دیگر، وی معتقد است که اجرای عدالت هیچ ربطی به فقر، نابرابری دستمزدها، نابرابریهای گوناگون اجتماعی و اقتصادی و نیز نحوه توزیع ثروت ندارد. اینها نتیجه یک سیستم هستند.
اگر سیستم، بر مبانی عادلانهای، که نوزیک آنها را برمیشمارد، بنا شده باشد، تمام این بدیها میتوانند عادلانه باشند. اینجاست که وی به رالز حمله میکند و اصول او (خصوصاً اصل تفاوت) را که مبتنی بر نتیجه سیستم اقتصادی هستند و نه فرآیندهای آن زیر سوال میبرد.
وی از رالز میپرسد، وقتی ما بر اساس اصل تفاوت و برای حداکثر کردن بهرهمندی فقیرترین بخش جامعه، پولی را به زور در قالب مالیات یا غیره از ثروتمندی میگیریم و به فقیر میدهیم، در حالی که قانوناً این پول به وی تعلق داشته و طبق یک فرآیند عادلانه آن را به دست آورده است، نه تنها عادلانه برخورد نکردهایم، بلکه عدالت را زیر پا گذاشتهایم. چراکه عدالت درباره رعایت حقوق افراد است، نه خیرخواهی و بخشندگی و کاهش فاصله فقیر و غنی و امثالهم. یعنی آن چیزی را که مال آنها است به آنها بدهیم و چیزی را که متعلق به آنها است از آنها نگیریم.
مالیاتستانی و عدالت توزیعی
نوزیک حتی پا را از این هم فراتر میگذارد و استدلال میکند که «انسانها تنها به آن دلیل میتوانند احساس کنند زندگی معناداری دارند که آزاد باشند، تا خودشان برای خودشان و برای تنظیم امورشان مبنی بر مفهوم کلی (مفهومی از خیر یا حقیقت) که به انتخاب خود پذیرفته اند، تصمیم بگیرند». بر این مبنا در بررسی سیر درآمدها، بیان میکند که با گرفتن مالیات، عملاً ساعاتی از کار و زندگی فرد، صرف اهدافی خواهد شد که لزوماً اهداف خود فرد نیستند، مالیات او احتمالاً میتواند صرف هدف و نتیجههایی شود که این هدفها و نتایج آنها، مد نظر و اهداف و نتایج مطلوب و مورد درخواست فرد فردِ افراد مالیات دهنده نیست، بنابراین اگر این مالیاتها اختیاری نباشند، فرد مجبور شده است مدت زمانی از زندگی خود را صرف کار کردن اجباری برای اهداف عده دیگری کند. وی بر این مبنا میگوید: «مالیات گرفتن از درآمدهای ناشی از کار به بردگی گرفتن آدمی است»
در رد عدالت توزیعی، همانطور که اشاره شد، نظریه عدالت به مثابه استحقاق نشان میدهد که نمیتوان از روی نتایج، فرآیندها را زیر سوال برد. بنابراین با مطرح کردن این گزاره ارزشی که «توزیع درآمد نابرابر است»، نمیتوان نتیجه گرفت که «توزیع درآمد ناعادلانه است». اگر این توزیع درآمد از طریق فرآیندهای عادلانه کسب ثروت بهدست آمده باشد، هرچند اگر بسیار نابرابر باشد، عادلانه بوده و دستکاری آن غیرعادلانه است. البته در این نظریه، حد مالکیت آن است که «تملک نباید وضع کسی را بدتر کند».
وی اشاره میکند که این حد فقط وقتی معنیدار است که وضعیت فاجعه بارِ «نداری مطلق» رخ دهد و واقعاً هیچ چیزی وجود نداشته باشد. (چراکه تنها در این وضعیت است که تملک کسی میتواند وضع کسان دیگر را بدتر کند) و نشان میدهد که بازار آزاد حتی اگر ندارها را کاملاً فقیر و تهیدست رها کند که از گرسنگی بمیرند، به هیچ وجه وضع آنها را بدتر نخواهد کرد و بنابراین عملاً هرگونه محدودیتی را برای تملک در این نظام روا نمیداد. در آخر باید خاطرنشان کنم که نوزیک دولت کمینه را گستردهترین دولت موجه و اخلاقی میداند و معتقد است که این دولت کمینه، بهترین چهارچوب را برای یوتوپیا فراهم میآورد. یوتوپیای نوزیک جایی است که افراد میتوانند آنگونه زندگی کنند که میخواهند.
نقدهای واردشده بر نوزیک
اولین دسته از نقدهای وارد شده به نوزیک، نقد آنارشیستهاست. در این خصوص یکی از شاخصترین نقدها، نقد موری روتبارد، اقتصاددان اتریشی، به نوزیک است که از دیدگاه «حق طبیعی» مدعی میشود نظریه دولت کمینه نوزیکی و نقدهای وی بر آنارشیسم از پایه مستحکمی برخوردار نیست و حتی ادعا میکند که نظریه دولت کمینه بر طبق اصل دست نامرئی (که در نظریه وی منجر به شکل گرفتن همین دولت کمینه شد) منجر به از هم پاشیدن دولت کمینه و حرکت به سمت آنارشیسم خواهد شد. دومین دسته از نقدهای وارد شده بر نوزیک، بر مفهومی که در این مقاله سعی شد توضیح داده شود بر میگردد.
دستهای از منتقدان معتقدند که برداشت و شهود نوزیک از معنای زندگی که در نظریه وی به دولت کمینه به عنوان یوتوپیای نوزیکی ختم میشود، برداشتی شخصی و غیرقابل تعمیم است. به این مفهوم که نمیتوان به گونهای شهودی باور کرد که همه انسانها میخواهند از حداکثر آزادی برخوردار باشند. همچنین دستهای دیگر از نقدهای فنی و تخصصی به کارهای نوزیک از جانب فایدهگرایان و فیلسوفان وارد شده که مجالی برای بیان آنها نیست.
نوزیک در سال ۲۰۱۱
همانطور که گفته شد، نوزیک از سردمداران لیبرتارینیسم (آزادیخواهی) محسوب میشود. ایدهای که با ریگان و تاچر در دنیای سیاست وارد شد، به کوچک کردن دولت پرداخت و دارایی خصوصی را ارج نهاد. نتیجهاش هم رشد بیسابقه اقتصادی در آمریکا و انگلیس آن دوران بود. اما پس از آن دوران، هرچند سنت اصلی سیاستمداران در کشورهای توسعه یافته همچنان بر همان مدار میچرخید، اما به واسطه افزایش نابرابریهای اقتصادی، سیاستمداران چندانی حاضر به دفاع تمام قد از این ایدهها نبودند. چراکه طبیعتاً این ایدهها، ایدههایی نبودند که صندوقهای رأی آنها را بپسندند. هرچند نوزیک در سال ۲۰۰۲ و پس از یک دوره طولانی مبارزه با سرطان در گذشت، اما اندیشههایش به رشد خود ادامه دادند. بهطوری که جاناتان ولف، یکی از منتقدان سرسخت نوزیک، مینویسد: «در زمانی که کتاب آنارشی، دولت و یوتوپیا تازه منتشر شده بود، من دانشجوی لیسانس فلسفه بودم.
در آن زمان دو نوع برخورد در قبال این کتاب میان دانشجویان وجود داشت؛ یک دسته نتایج اندیشه نوزیک را مشمئزکننده میدانستند و معتقد بودند این اثر، اثری جدی نیست. دسته دیگر معتقد بودند نتایج نوزیک آنقدر مشمئزکننده هست که برای نشان دادن اشتباه بودنشان مشکلی نداشته باشیم…. ولی امروزه باید اذعان کرد که به صورت کلان، نوزیک درست میگفت». در همین زمینه به نظر میرسد که گرایش به سمت آزادیهای بیشتر و دولت محدودتر در حال افزایش یافتن است. همچون همیشه که با افول رشد اقتصادی پس از چندین سال، مردم به فکر کمبود آزادیها و دخالت بیش از حد دولت میافتند و این ایدهها بهصورت عمومی محبوب میشوند. در این سالها پس از افزایش دوباره هزینههای دولتها در اقتصادهای توسعه یافته، بهخصوص در ایالاتمتحده که به نزدیک ۴۰ درصد از تولید ناخالص داخلی این کشور رسیده است، رشد اقتصادی طبیعتاً کاهش یافته و درآمد مردم در حال کم شدن است.
این روند نگرانیهایی را میان مردم و تبعاً میان سیاستمداران ایجاد کرده و دوباره لزوم حرکت به سمت دولت کوچکتر، به صورت جدی و دامنهدار، مطرح شده است. تجلی این نگرانی را میتوان در قدرت گرفتن «تی پارتی» در سیاست ایالاتمتحده به عنوان سومین نیروی اثرگذار بر سیاست این کشور مشاهده کرد. حزبی که آبشخور فکریاش، بنابر ادعای سردمداران آن، نوشتههای لیبرتارینهایی همچون نوزیک و هایک است. در سالهای آینده بیشتر از حرکتهای این چنینی در چهارچوب کوچک کردن دولتها خواهیم شنید.
با ارزوی توفیقات روز افزون برای شما دانشجویان عزیز
موفق باشید
متن کامل درس گفتار تحقیق کاربرد نظریات سیاسی