سه نکته درباره مواجهه با موضوع سبک زندگی
نکته سوم اینکه سبک زندگی تنها یک روش نیست و خنثی نیست و این گونه نیست که بتوانیم برای هر جامعه ای از آن استفاده کنیم. ما نمی توانی مناقشات طولانی در باب زندگی را از آن بگیریم. اینگونه نیست که اگر ما فکر کنیم سبک زندگی یک روش محض است بتوانیم با توجه به آموزه های دینی ترکیبی از آن بدست دهیم. ما در سبک زندگی با دو نگاه خرد نگرانه و کلان نگرانه روبرو هستیم. رویکرد خرد نگرایانه معطوف به فرد است و بیشتر جنبه روانشناسی دارد. یعنی اینکه فرد در زندگی دنبال چه لذت و مقاصدی است؟ در ایران ما وقتی از سبک زندگی سخن می گوییم بیشتر معطوف به این رویکرد هستیم. اما در نگاه کلان نگرانه به مناسبات و حیات جمعی توجه می شود و از اینجا وارد بحث سیاست گذاری اجتماعی می شویم. در بحث سیاست گذاری اجتماعی وقتی ما تبیین می کنیم این تبیین به تجویز نزدیک است. به عبارت دیگر ما هنگامی تنها از حیث جمعی پدیده ای را مورد مطالعه قرار می دهیم و گاهی هم می گوییم ما می توانیم از یک رویکرد استفاده کنیم و این دومی صرف یک مطالعه اجتماعی نیست. پس نکته سوم این است که سبک زندگی خنثی نیست و با خود معانی، مفاهیم، تاریخ و فرهنگی را دارد. خوشبینانه است اگر تلقی ما این باشد که می توان این شیوه را به هر جایی کشاند و از آن به عنوان ابزاری استفاده کرد. این سه نکته مواجهه ما را با سبک زندگی علمی تر نشان می دهد. در این جلسه ما نحوه مواجهه با سبک زندگی را مشخص می کنیم و در ادامه بخصوص مناسبت ما با سبک زندگی و سبک زندگی ایرانیان را مورد گفتگو قرار می دهیم وبه این پرسش می پردازیم که چرا ایرانیان به دنبال تغییر سبک زندگی هستند؟ آیا ارزش ها و هنجارها فرو ریخته اند؟ ولی نکته مهم این است که سبک زندگی بیشترین پیوند را با فرهنگ دارد به جای اینکه بیشترین پیوند را با اقتصاد داشت.
دکتر محمدنژاد: ما در سال گذشته چندین نشست در باب فرهنگ داشتیم البته یقینا جلسات مشابهی وجود داشته است و ما نمی توانیم ادعا کنیم که اولین نشست ها را در حوزه فرهنگ برگزار کردیم. در کشور ما سازمان ها و نهادهای زیادی در حوزه فرهنگ فعال هستند. سئوال این است که آیا این نهادها کم کار هستند؟ آیا روش کار را بلد نیستند؟ اساسا آیا موفق هستند و یا ناموفق؟
شاید یکی از مهمترین موضوعات فرهنگی سبک زندگی است. به اعتقاد من هیچ چیزی بدون داشتن یک ریشه فرهنگی نمی تواند وجود اصیل داشته باشد و اگر هم وجود داشته باشد، تکرار پذیر نیست. این نابسامان های فرهنگی که می بینیم و به سبک زندگی هم مربوط می شود قابل تامل است. ما حتی در محیط دانشگاه هم که باید فرهنگی ترین و به تعبیر امام خمینی(ره) انسان ساز باشد صحنه هایی را می بینیم که آشغال و زباله را روی زمین می اندازند. وقتی ما در مرکز آدم سازی این مشکلات را داریم دیگر چه باید بگوییم؟ مسایل اینچنینی که در کشور ماست بعضا شرم آور است. مباحثی که در سری اول نشست های فرهنگی مطرح شد باید به این بحث سبک زندگی پیوند بخورد تا بتوانیم یک سلسله مباحث کارامد داشته باشیم.
دکتر دبیری مهر: من تلاش می کنم کمک کنم تا بحث روش شناسی پیدا کند و از نقطه ای به نقطه دیگر هدایت شویم تا بخشی از اهداف ما را در این نشستها تامین گردد. با تکیه بر بحث هایی که در نشست های سال ۹۳ داشتیم ما چاره ای نداریم جز اینکه از یک روش شناسی مشخصی پیروی کنیم وگرنه در همان گردابی می افتیم که دیگران هم افتادند. اینکه اشاره شد نهادها و دستگاه ها و غیره تلاش هایی را در حوزه سبک زندگی می کنند اما آورده مخصوصی ندارند یکی از دلایلش این است که از روش خاصی تبعیت نمی کنند و با دغدغه های خود فعالیت های دلسوزانه ای دارند اما نتیجه ای حاصل نمی شود. روش شناسی در علوم انسانی ما را از سردرگمی و جهد بی مزد و نتیجه نجات می دهد.
ما باید چهار مرحله و گام را تفکیک کنیم. اولین گام در کلیه مباحث فرهنگی باید یک نقد عینی و توصیف واقعگرایانه از وضعیتمان باشد. خیلی از مباحث به خاطر همین به نتیجه نمی رسد که ما نمی دانیم درباره سبک زندگی چه وضعیتی داریم. من اگر بخواهم درباره سبک زندگی پاسخی بدهم می گویم ما در وضعیت بی سبکی هستیم. این حرفها گزنده است و برای کسی آب و نان و افتخاری هم ندارد. من معتقدم سبک ما نه ایرانی است نه اسلامی است و نه غربی و نه مدرن است و نه سنتی. ما یک وضعیت ویژه ای داریم. ما تنها ملتی هستیم که ۱۵۰ سال است که در گذار هستیم.
چند روز گذشته سالگرد جنگ جهانی دوم بود و آلمان ها مطالب زیادی را منتشر کردند. این ملت از نازیسم عبور کرده است. در واقع یک ملت با شجاعت و با برنامه بخشی از تاریخ ننگین خود را کنار می گذارد و با افتخار آن دوره را نقد و محکوم و طرد می کند و نمی گوید که این خودزنی است. آلمان از نازیسم عبور کرده است که توانسته است بر ویرانه های جنگ جهانی دوم قدرت اول اروپا را ساخته است.
یکی از رهیافت های نقد عینی تطبیق خود با گذشته است. دیگری تطبیق ما با دیگران است. چندی پیش یکی از اساتید آمار جالبی درباره آمار مرگ و میر بر اثر تصادف ارائه کرد که بر اساس آن در کشور آلمان سالانه سی و شش نفر بر اثر تصادف می میرند. حالا شما این را با بیست هزار کشته در ایران در تصادفات جاده ای مقایسه کنید که البته در سالهای گذشته بیشتر بود. نکته جالبتر اینکه از این ۳۶ نفر که در آلمان بر اثر تصادف می میرند سی نفر اتباع خارجی هستند. این نشان می دهد که تطبیق با دیگران مسئله مهمی است و برخی از ملت ها توانسته اند بر لاابالی گری در رانندگی غلبه کنند. مورد دیگر تطبیق با آرمان ها است. مورد بعدی اندازه گیری است که بنده به جد معتقد هستم اگر بخواهیم به درک روشنی از وضع عینی خود برسیم باید در این حوزه با آمار و ارقام کلنجار برویم. چند روز پیش آماری ارائه شد که ۵۰۰ هزار زندانی در کشور وجود دارد و ۲ هزار فرزند همراه مادر خود در زندان زندگی می کنند. ما باید این آمارها را رصد کنیم.
گام دوم این است که ما باید وارد فاز ریشه یابی و علت جویی شویم که در نشست های پیشین به برخی از این نظریه های اشاره کردیم. در حال حاضر در منابر و تریبون های رسمی ما علت العلل همه بدبختی ها و مشکلات را غرب می دانند و معتقد که اگر ما با غرب مواجهه ای نداشتیم و اگر دسیسه ها استکبار نبود بهشت روی زمین در ایران برقرار بود که باید این نگاه بررسی شود.
در گام سوم می توانیم در مقام نظر به رویکرد تجویزی برسیم. گام چهارم عملیاتی کردن و اجرایی کردن تجویزهاست که خود یک بحث پرماجرایی است و چه بسا از ده تئوری مناسب نه تا در ایران قابل اجرا نباشد چه اینکه تا به حال بسیاری از نظریه ها در ایران عملی نشده است. این تلقی که می توانیم یک سبک زندگی را طراحی کرده و به مردم بگوییم پیروی کنید، نادرست است. چنانچه این نگاه تا به حال جواب نداده است. سی و پنج سال است که ما تلاش می کنیم تا در پوشش شهروندانمان یک استاندارد هایی رعایت شود. باید پرسید چقدر ما موفق بوده ایم؟ اگر هم بخواهیم در اجرا به یک الگو برسیم راه آن تجویز نیست. ما ممکن در سطح نظر به یک الگو نایل شویم اما باید بررسی کرد که این نظریه در این موقعیت زمانی و مکانی آیا قابلیت اجرا دارد یا ندارد. تاکید من این است که به عنوان مقدمه حتما این چهار مرحله را رعایت کنیم و با همین تقدم و تاخر بحث هایمان را جلو ببریم.
دکتر مرعشی: من تلاش می کنم با چهار گامی که مطرح شد همراهی کنم ولی در برخی موضوعات توقف داشته باشم. ما باید در نقد واقع گرایانه صدا قت بی رحمانه داشته باشیم و به هیچ وجه تسامح نکنیم و هر موضوعی که فکر می کنیم حجاب ذهن ما است را کنار بزنیم و تلاش کنیم صادقانه و بی رحمانه خودمان را مورد بازنگری قرار دهیم. نکته دوم که مدنظر من است، لازم است که ما در این مورد انسان ها را سفید و سیاه نکنیم و از هر نوع گروه بندی و ادبیات خودی و غیر خوردی و کنار زدن برخی افراد به عنوان شهروندان درجه دو خودداری نماییم.
نکته دیگر اینکه ما اصلی در نظام های اجتماعی داریم که من اسم آن را میل به خودتنظیمی می گذارم. نشام های اجتماعی دوست دارند که خودشان، خودشان را تنظیم کنند. یعنی وقتی ببینند به هم ریختگی از یک حدی بیشتر می شود خودشان بر می گردند و مانع می شوند. نکته ای که وجود دارد این است که ما اگر جریان سازی اجتماعی کنیم یک سری خصلت های نوپدید بوجود می آید که حاصل یک چیز و دو چیز نیست و حاصل عوامل و ترکیب غیر خطی از همه عوامل است.
من در مصاحبه ای که قبلا انجام داده بودم سه مرحله را مطرح کرده بودیم. در مرحله اول از مکان هایی مانند فرهنگسراها باید مردم در فضایی به دور از ریا و اغتشاش ذهنی بتوانند حرف بزنند و در خلال گفته ها، فردی این مباحث را سامان دهد. وقتی این در شبکه ای رخ دهد صورت موضوعات بروز می کند و مسائل طرح می شوند. در سطح بعدی که سطح کارشناسی است کارشناسان باید اینها را ریشه یابی کنند و بعد یا خودشان بر اساس ادبیات موجود رهنمودهایی پیدا کنند و اگر ندارند ادبیات تولید شود. در لایه سوم که سطح پژوهشگران اجتماعی و جامعه شناسان است، نظریه پردازی رخ می دهد. ما نباید خود را در این ایده محصور کنیم که اگر چیزی بوده است ابنا بشر آن را کشف کرده اند، بالاخره برخی موضوعات بومی است و لازم است در هر محیطی مورد ارزیابی قرار گیرد. پیشنهاد من این است که حرا خود در این مورد سردمدار باشد.
اینها در نهان انسان ها به صورت ژنوم منتقل شده است. بسیاری از کسانی که این کارها را می کنند این تئوری ها را نمی فهمند اما در عمل در خیابان مجری این تئوری ها و حاملان این معانی هستند. اینها مسایل تاریخی است که ریشه در سیاست، فرهنگ، جامعه و اقتصاد دارد. ما تا این مسئله را سامان ندهیم هر کاری کنیم این داستان ها ادامه دارد و فرد به راحتی در خیابان زباله می اندازد. اینها در غرب هم ریشه دارد فکر نکنیم در جهان متمدن افراد از مادرزاد این مشکلات را نداشته اند، بلکه آنها این مسائل را حل کرده اند.
در این باره تئوری فرهنگی هردر درباه ملت سازی و تئوری گوبینو قابل بررسی است. هردر معتقد است که ملت ها حول مشترکات مانند خون، زبان، جفرافیا و … شکل می گیرد. همان تلقی که ما داریم و کاملا غلط است. اینکه ما می گوییم همه ما به یک تبار مشترک می رسیم یک حرف کاملا غلطی است چرا که اختلاط ها و زادوولد بسیاری در طول تاریخ بوده است. این نگاهی بوده که مثلا در آلمان به نازیسم منجر شده است. در مقابل نگاه فرانسوی که غالب است می گوید ما باید ملت را مبتنی بر ارزشهای مشترک و همکاری بسازیم و اینجاست که قانون معنی پیدا می کند. در صورتیکه در جامعه ما مردم قانون را حرف زور دولت می پندارند و در این جامعه طبیعی است که قانون شکنی مانند نقل و نبات باشد و مردم تا بتوانند قانون شکنی کنند. اما در جامعه ای که قانون ضامن حیات اجتماعی تلقی می شود دور زده نمی شود.
دکتر مرعشی: بنده پس از اینکه تحصیلات خود را در حوزه مهندسی برق دنبال کردم به مطالعه در باب سیستم های اجتماعی علاقه مند شدم و پس از آن در بلندای تاریخ کشور متوجه شدم که گرفتاری های زیادی داریم که یکی از اینها روایتگران تاریخ ما هستند که بدون بررسی و تبادل با دیگر مورخان به تاریخ نویسی پرداختند. هرچند کسانی مانند باستانی پاریزی و کسروی در تاریخ نویسی انسان های بزرگی بودند. بنابراین ما باید در تاریخ کند و کاو کنیم. مقاطعی در تاریخ ایران وجود دارد که نماد عظیم نظم و دقت و انضباط است. تمدنی به نام ارته با حداقل هفت هزار سال در جیرفت است. وقتی این تمدن را که در سال ۲۰۰۱ کشف شد، مورد مطالعه قرار می دهیم می بینیم که حتی اگر بیشتر مورد پژوهش قرار بگیرد ممکن است مبانی تعریف تاریخ تمدن تغییر کند و بجای اینکه بین النهرین شناخته شود تمدن جیرفت شناخته می شود. وقتی آثار بجای مانده از این تمدن که بر اثر سیل از زمین بیرون آمد، را مشاهده کنیم می بینیم که این آثار نمی تواند حاصل یک بی نظمی اجتماعی باشد.
من برای ارزیابی سیستم ها به چند شاخص توجه می کنم: سرعت، دقت و انضباط. اگر جلوتر بیاییم و نظمی که در سیستم قنات سازی است را مشاهده کنیم می بینیم که این سیستم یک نظم عقلایی حاصل انضباط است. فاصله بین چاه ها خیلی حساب شده است تا ماندابی بوجود نیاید و هوا در جریان باشد. در واقع اجداد این ملت یک پاسخ عقلایی به اقلیم ایران دادند. اقلیمی که میانگین بارش باران در آن سالانه ۲۵۰ میلیمتر است. اما نسل ما که مهندسین دانشگاهی هستند ضدیت تمام با این منطق عقلایی از خود نشان دادند. یعنی ما سدسازی را بطور افراطی در دستور کار ایران قرار دادیم و عوارض زیادی را بر کشور تحمیل کردیم. من به این نتیجه رسیدم که هر کسی که می خواهد در در رشته خودش نوآوری کند حق ندارد بدون نگاه به تاریخ آن رشته ابداعی داشته باشد. در شوشتر چیزی به نام آبشار وجود دارد. اجداد ما در کوه حجاری کرده اند و آب پس از چرخش پایین می ریزد و آسیاب را به حرکت در می اورد . در کرمان و اصفهان در دوره صفویه که یکی از دوره های تمدن ساز تاریخ ما است، شاه عباس رذیلتی را در جامعه ما به یادگار گذاشت. او در هر شهر دو گروه را ترتیب داد که یکی بر دیگری تفوق داشته باشد و خودشان مراقب خودشان باشند تا هزینه های کنترل اجتماعی حکومت پایین بیاید.این منطق در تایخ ما دنباله دار شد بطوریکه در دوره قاجار هم حیدری و نعمتی وجود داشت.
بنابراین درمقوله فرهنگ و سبک زندگی ما باید یک رویکرد تاریخی را در کنار یک رویکرد فلسفی داشته باشیم. علاوه براین بتوانیم از تلاش های نظری که در اینباره شده است هم بهره بگیریم. بیش از۱۵۰ سال است که این سئوال برای ما پیش آمده که چرا غرب آنگونه شد و وضع ما این گونه است؟ بنابراین ما هم باید دوره ای را خردمندانه طی کنیم.
دکتر پورحسن: حقیقت این است که سبک زندگی هنوز به دانشگاه های ما راه پیدا نکرده است. سبک زندگی هنوز علی رغم اشتیاقی که در رسانه ها و جراید وجود دارد، در نوشته های دقیق ما شکل نگرفته است، حتی علی رغم رساله هایی که درباره سبک زندگی نوشته شده است. ما درباره سبک زندگی خبطی را انجام می شویم که در بحثهایمان مهم است تفکیک کنیم. تلقی ما این است که سبک زندگی ابزاری است تهی و می توانیم همان سنت خودمان را در دورن آن بریزیم و آنچه که جامعه خودمان امروز به عنوان سبک زندگی بدان اشتیاق پیدا میکند به آن بدهیم. این هم خوشبینانه است و هم خطرناک. خوشبینانه از این جهت که مبانی فلسفی سبک زندگی خوانده نشده تجویز می شود و خطرناک از این حیث که نتیجه این می شود که ما نه سبک زندگی اسلامی داشته باشیم و نه سبک زندگی مدرن.
درست است که ما درباره سبک زندگی حرف می زنیم اما التفاف عمیقی نسبت به سبک زندگی پیدا نکرده ایم. ما در غرب سبک زندگی را یک گسست و مقطع و یگ گذار معرفتی تلقی می کنیم. یعنی اینکه دیدگاه ها و خواسته ها و امیالی جدید شکل گرفت و دریافت آنها از زندگی کاملا جدید شد که نسبت اندکی به دوره گذشته خود پیدا کرد. اینگونه نبود که زندگی قدیم بازسازی شود و نام آن را سبک زندگی جدید بگذارند. ما در ایران باید دو کار را انجام دهیم. ابتدا فهم درستی از این دیدگاه پیدا کنیم. این دیدگاه در چه بستری و با چه زمینه هایی شکل گرفت. بنابراین فهم خواستگاه می تواند مهم تر باشد از اینکه این را تجویز کنیم. همچنان که ما در باب حقوق بشر و آزادی این کار را انجام نداده ایم و یا ستایش کرده و یا انکار کرده ایم بدون اینکه به سرچشمه ها و خواستگاه های آن توجه جدی کنیم.
کار دوم ما این است که ما چه بخواهیم و چه نخواهیم وضعیت زندگی ما در حال دگرگونی است و این تغییر هم شتابان است و ما باید دیدگاهی درباره وضعیت این تغییر شتابان بدست بیاوریم چرا که اگر نتوانیم تبیین درستی از آن تغییرات ارائه کنیم در زندگی آشوبناکی به سر خواهیم برد و هیچ راه پایان و حلی برای ناهنجاری ها ارائه نخواهیم کرد و منجر بدان خواهد شد که همه راه حل ها را گذرا تلقی کنیم. این مطالعه به ما کمک می کند که برای تغییرات بر اساس فهم درستی که از وضعیتمان خواهیم داشت برنامه ریزی انجام دهیم. این دو می تواند به ما کمک کند که ما در برابر تغییرات و شیوه زندگی که شکل خواهد گرفتم قهور نباشیم بلکه کنش گرانه عمل کنیم.
پاسخ چهارم که ما در حرا این را جستجو می کنیم و بنده هم آن را نگاه جامعی می دانم، پاسخ فرهنگی است. پاسخ فرهنگی عناصر نیرومندی دارد. عنصر مهمش این است که می تواند فهم کند که زندگی چه چیزی است. زندگی چیزی است که ما انسان ها آن را می سازیم. در نگاه فرهنگ ما می توانیم فهم درستی از زندگی داشته باشیم و زندگی را امری می دانیم که می توانیم آن را تغییر دهیم و درمان کنیم و به مقابله با ناهنجاری های آن برویم. زندگی امری بیرون از ما نیست و ما آن را شکل داده ایم به خاطر همین است که در نشست قبلی از تجربه زیسته جوامع حرف زدیم. عنصر مهم دوم این است که ما ناهنجاریها، تباهی ها و رذالت ها را به دیگران ارجاع نمی دهیم و نمی گوییم این تقدیر بوده است و یا این مربوط به ژن ماست و آن را به نگاه روانشناسانه فرو نمی کاهیم. ما در این نگاه نمی گوییم که این ملت اینگونه است و نمی شود کاری کرد.
هیچ جامعه ای بیرون از قاهریت فرهنگ نیست. فرهنگ می تواند در صورت در صدر نشستن بسیاری از موضوعات را رصد کند و راه گریز برای جوامع را طراحی نماید. سوم اینکه نگاه فرهنگ قداست را از زندگی بیرون می برد. اینگونه نیست که ما بگوییم این شیوه زندگی مقدس است و باید ثابت بماند. هیچ روشی از زندگی مقدس نیست و همه روش ها می توانند در آزمون تجربه و نقد قرار بگیرند. چون فرهنگ خود امری تغییر پذیر است این ظرفیت را در سبک زندگی شکل می دهد که ما می توانیم حسب امیال و خواسته های مطلوب و معقول جامعه، زندگی را تغییر دهیم.
ما تا به حال به پاسخ اول و دوم اندیشیده ایم. شاید به همین علت است که ما نتوانسته ایم در مشکلاتمان راه درست درمان را پیدا کنیم. در باب زندگی به نظر من درمان پاسخ خوبی نیست. چرا که درمان با تجویز سر و کار دار دارد ما وقتی می گوییم درمان کنیم یعنی اینکه می خواهیم دستوری بدهیم. مراد من از درمان یعنی اینکه کندوکاو و پرسشگری کنیم و به خود اجازه دهیم که بگوییم جامعه ما دچار مشکلاتی است. جامعه ما جامعه ای است که انبوهی از فضایل و رذایل در آن جمعند و ما نباید اینها را با هم ببینیم. پس این به ما امکان می دهد که ما جامعه را همچون پدیدار نگاه کنیم. به عنوان پدیده ای که در دسترس مطالعه ما قرار می گیرد. ما باید در حرا نگاه فلسفی و فرهنگی را در کنار هم داشته باشیم. در نگاه فلسفی به بنیان ها و شالوده سبک زندگی نگاه می کنیم و در نگاه فرهنگی باید بتوانیم نقدها و آسیب را رصد کنیم. می شود گفت که چنین مطالعه ای در ایران تاکنون به صورت اندکی انجام شده است و می تواند دست آویز مهمی برای مطالعه در این باره باشد.
دکتر محمدنژاد: چند بار ما از ناهنجاریهای اجتماعی و عدم برخورد با مفاسد اقتصادی سخن گفتیم. کشورهایی وجود دارند که اگر این ناهنجاریهایی که در کشور ما وجود دارد، در آن کشورها رخ دهد نا توان خواهند بود. مثلا یکی از بزرگترین پارک های توکیو در ژاپن به نام اوینو مکان امنی بود. ایرانی ها در آن پارک جمع می شدند و به تدریج به مکانی برای بزهکاری تبدیل شد تا اینکه پس از یک درگیری میان ایرانی ها این پارک به طور کامل برای ماه ها بسته شد. این به عنوان یک مسئله است و نباید بیراهه برویم. ما باید ریشه مسئله را پیدا کنیم. در کشورهایی مانند آمریکا و ژاپن اگر چنین مشکلاتی بوجود بیایند دچار چالش می شوند. در این کشورها اساسا اجازه رخ دادن چنین مشکلاتی را نمی دهند. امکان ندارد در کشوری مانند اتریش یک بی نظمی در رانندگی رخ دهد و مردم و رانندگان به عنوان مطالبات اجتماعی اعتراض نکنند. من به نظرم یکی از مشکلاتی که در داخل کشور داریم این است که به معنای واقعی پلیس، پلیس نداریم و یا به معنای قانونگذار، قانونگذار و به معنای مجری، مجری نداریم. اگر بناست بی پرده سخن بگوییم نباید همه چیز را گردن مردم بیندازیم.
من معتقد هستم این مشکلات یک شبه ظهور نکرده است و سیصد چهارصد سال است که مشکلات انباشته شده و این وضع را بوجود آورده است. البته من قصد سیاه نمایی ندارم. خدا را شکر ما نسبت به خیلی از کشورها به خاطر دین و هوش مان جلوتر هستیم اما هنوز در شان یک کشور ارزشی با دیرینه چندهزار ساله نیستیم.
خیلی ممنونم اقای دبیر مهر
This forum needed shnkiag up and you’ve just done that. Great post!