چرا مولانا اینقدر عزیز ومحبوب است؟
به مناسبت روز مولوی
دانش ، همه چیزهایی نیست که از معلم و کتاب و مدرسه و دانشگاه و با هوشیاری ذهنی و روانی اموخته ایم. زندگی روزمره و همین رفتارها و مناسبات عادی و ظاهرا پیش پا افتاده مهمترین اموزگار انسان وکارگاه خودسازی است با این تفاوت که اموزه های آن به تدریج و چراغ خاموش و درفرایند تجارب به نهان خانه یا ناخوداگاه ما هدایت و در انجا پنهان می شوند. اگاهی گاه و بی گاه به این دانسته ها و دسته بندی و بکار گیری انها گام نخست ورود به وادی حکمت و فرهیختگی است. از این رو می توان چند دکترا ومدرک داشت و حکیم و فرهیخته نبود اما می توان با حداقلی از دانش به مقام رفیع حکیم بودن دست یافت. حتما مردمانی عامی و امی دیده اید که فاقد مدرک و عنوان اما مملو از شعور و بینش و منش هستند .حکما کسانی هستند که حتی علم بیرونی وظاهری و اکتسابی را ابزاری برای استباط و استخراج دانسته های درونی وپنهان خود می کنند. دانش بیرونی نقش اب و خاک دارد اما گل خوشبوی وجود انها حکمت جوشیده از نهان خانه وجود انهاست. (شاید اینکه خداوند پیامبران را از میان مردم امی و عادی و اغلب چوپانان بر گزیده شاید ریشه در این حکمت داشته باشد)
یکی از نمونه های برجسته حکمت و فرهیختگی جوشیده از زندگی روزمره مولانا جلال الدین بلخی حکیم بزرگ پارسی است. هنر و عرفان و سلوک مولانا نباید باعث شود که او را حکیم نخوانیم . مولانا هر چند فقیه و متاله و دانش اموخته و عارف و بزرگ زاده بود اما انچه او را جاویدان کرد اینها نبود که اینها صفاتی عالی است اما رمز استعلای مولانا نیست. بلکه استعداد و سعادت او در استباط و استخراج گوهر وجود خویش بود .گوهر وجود او همان دانسته های فطری و ذاتی و پنهان او بود. راز و سر ارادت مولانای عالی مقام ۳۸ ساله به شمس تبریزی پشمینهپوش و تند خو نیز در همین بود که شمس به او راه وتکنیک و اسرار استخراج دانش ذاتی و غیر اکتسابی را اموخت و مولانا انچه خود داشت و ز بیگانه تمنا می کرد را در درون خویش یافت واگاه شد که سرچشمه دانش بیرون است اما سرچشمه حکمت درون است اولی با سیر افاق بدست می اید ودومی با سیر انفس .اولی با چشم سر تماشایی است دومی با چشم دل.
من مولانا را برای همین تجربه ناب دوست می دارم و شاگرد بی استعداد اما مشتاق و نشسته در نیمکت انتهایی کلاس مکتب او هستم . او به ما اموخته که به دانش بیرونی و رسمی و ظاهری و مدرسی اکتفا نکنیم زیرا اموختن دانش مدرسی اول راه است گام دوم بکار بستن است ولی گام مهمتر شکوفا کردن درون با اگاهی به استعداد ها ودانسته های پنهانی است که در زندگی روزمره و توجه به مناسبات جاری بین ادمها و طبیعت و عالم معنا بدست می اید