شبکهای ایرانی با گفتمانی جهانی
زمانی که شبکه سحر در رسانه ملی افتتاح شد، برای نخستین بار برد امواج رسانه ملی به آن سوی مرزها تسری یافت البته در بعد منطقهای. اولویتهای مخاطبان مسلمان در پاکستان، آذربایجان، حوزه خلیج فارس، بوسنی و هرزگوین و اروپاییان انگلیسی و فرانسویزبان تعریف شدند تا سحر بتواند روزانه چند ساعت برای آنها برنامههای «دگرگونه» داشته باشد ولی علیرغم توفیقات این اقدام راهبردی در حدود ۱۰ سال پیش، سرعت تغییرات سپهر رسانهای فراتر از این تدابیر رسانه ملی بود.
شبکههای ماهوارهای فرامنطقهای سر برآوردند و رسانه ملی نیز شبکه عربیزبان العالم را سر برآورد که تولد آن با بحرانی منطقهای یعنی اشغال عراق همزمان شد و این شبکه هم سرنوشتی جز سحر نداشت یعنی ایفای نقشی منطقهای با مخاطبانی خاص یعنی عربزبان.
به یاد دارم آقای حسن بهشتیپور، مدیر شبکه العالم در روزهای نخست راهاندازی این شبکه اعلام کرد ما مواضع مسلمانان را انعکاس خواهیم کرد نه صرفاً مواضع جمهوری اسلامیایران را به عبارت دیگر العالم رسانه امت اسلامی است نه رسانه ایران ولی باز هم در میان مسئولان کشور این مساله مطرح شد که هنوز صدای ایران، انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی در جهان مملو از صدا و سیما، آنطور که باید شنیده نمیشود و در مسالهای مثل انرژی هستهای سخن حق ملت ایران و دولت جمهوری اسلامی در هیاهوی رسانهای گم میشود.
پس باید تدبیری اندیشید و اینچنین بود که طرح ایجاد شبکه بینالمللی از نظر ابعاد پوششی و انگلیسیزبان جامه عمل پوشید و پرستی وی متولد شد و چند روز پیش یکساله شد.
همگامی جمهوری اسلامی با تغییرات رسانهای جهان در قالب ایجاد شبکههای ملی، منطقهای و بینالمللی ضروری و متناسب با اهداف و آرمانهای ملی، منطقهای و بینالمللی انقلاب اسلامی است؛ اما پرسش اساسی اینجاست که آیا نهادسازی رسانهای لزوماً به تاثیرگذاری رسانهای میانجامد؟ آیا دستاندرکاران رسانههای برونمرزی علیرغم مراتب تعهدشان با نظام و انقلاب و دلسوزی و تلاش مداومشان قاعدههای تاثیرگذاری در سپهر رسانهای نوین را میشناسند و اگر میشناسند توان و جسارت عملکرد متفاوت در عرصه جهانی را دارند؟ آیا حلقههای مفقوده نیازهای مخاطبان جهانی را میشناسند تا با نوآوریهای برنامهای در بعد بینالمللی طرحی نو دراندازند؟ آیا مطالعه دقیقی از خلاهای محتوایی مخاطبان رسانههای بینالمللی دارند تا این خلأ مجالی برای ابراز وجود و منصه ظهور باشد؟
عملکردپرس تیوی در یکسال گذشته حاکی از جدی بودن این پرسشها در ذهن مدیران دستاندرکار این شبکه است. بهویژه مرد بینام و نشان اما فکور و پرکار و سختکوش رسانهای جمهوری اسلامی، یعنی دکتر محمد سرافراز که قریب ۱۵ سال مدیریت برونمرزی رسانه ملی را به عهده دارد، بهخوبی این الزامات و اقتضائات را دانسته و با هدف لحاظ کردن این موارد پرستی وی را مدیریت و هدایت میکند.
وی در واقع مؤسس و هدایتگر همه شبکههای خارجی و بینالمللی رسانه ملی در حوزه برونمرزی است و تجربه گرانبهایی دارد که در مدیریت به کار میگیرد تا شبکه پرستی وی در جهان دیده شود و در تغییر اذهان و رفتارها مؤثر افتد. پرس تیوی امروز باید نوک پیکان دیپلماسی عمومی جمهوری اسلامی باشد. باید تعارف را کنار گذاشت.
مهندس ضرغامی، رئیس عالی سابق رسانه ملی هفته گذشته در دفتر مطالعات وزارت امور خارجه از پرستی وی به عنوان «تریبون بیتریبونها» نام برد؛ ولی آیا این تجویزی راهبردی است یا تاکتیکی؟ به نظر من تاکتیکی است. پرس تیوی قرار نیست نیازهای جهانی برخی مخاطبان را بدون ارتباط با منافع و قدرت ملی ایران پاسخ دهد.
همه رسانههای خارجی جمهوری اسلامی در برآیند نهایی باید منافع وقدرت ملی ایران و نظام جمهوری اسلامی را ارتقا بخشند و البته لازم به تکرار نیست که در طراحی راهبردهای سیاسی ایران نیز منافع جهان اسلام، مستضعفان عالم و منافع مردم ایران در طول هم تعریف شده است نه در کنار یا تضاد با هم.
هرچند برخی متاسفانه اینها را خطوط مختلط میبینند. پرس تیوی در ساختارها امروز توفیقات زیادی داشته که از جمله میتوان به پوشش جهانی و جلب اعتماد کارشناسان از سراسر جهان و به کارگیری خبرنگار در اغلب نقاط و شهرهای مهم جهان اشاره کرد. ولی در محتوا و جهتگیریهای رسانهای در ابتدای کار است.
از سویی همچنان به ساختارشکنی درونی جسارت رسانهای و خبری نیازمند است. ارتباط با نخبگان داخلی و خارجی و تعریف سازوکارهای ارتباط مستمر با ایشان نیاز اساسی پرس تیوی است تا ساختار و محتوای این شبکه جهانی هرچه بیشتر از تضاد به سوی هارمونی نزدیکتر شود.
پرس امروز نه با رویکردی ایدئولوژیک، بلکه با رویکردی تکثرطلب و تنوعخواه میتواند صدای حقطلبانه ملتی آگاه و هشیار که همواره ندای رسای ملتهای مظلوم جهان بوده، باشد. ملتی که پرچم عدالتطلبی و پیشرفتخواهی را توأم با معنویت در دهه چهارم انقلاب اسلامی گفتمان اصلی خود قرار داده است و تنها منشأ بیداری اسلامی در جهان کنونی است.
بیداری اسلامی از نوع ایرانی آن نه با بنیادگرایی سلفیون سازگار است و نه با استحاله عربیون بلکه گفتمانی است که میتواند پاسخگوی حیات نوین بشر عدالتخواه، پیشرفته و معنوی باشد و رسانه در جهان امروز تنها پرده نمایش راستین این جهتگیریهای اساسی است.